انتخاب زبان
ما را دنبال کنید...
فهرست کتاب‌‌ لیست کتاب‌ها

بیانات رهبر معظم انقلاب - مروری بر وقایع ۱۳ آبان به روایت رهبر معظم انقلاب

ضد آمریکایی ترین روز
 پرونده ویژه ۱۳ آبان و روز استکبارستیزی

بخش های ویژه نامه:

• بیانات رهبر معظم انقلاب
 مروری بر وقایع ۱۳ آبان به روایت رهبر معظم انقلاب

سیزدهم آبان، روز نماد مظلومیت ملت ایران است. ملت ایران در سیزدهم آبان مظلومیت خود را فریاد کرد. اسنادی که از لانه‌ی جاسوسی بیرون آمد و در حدود صد جلد حقایقی آشکار شد - که موجود است و چاپ شده و در دسترس همه است - نشان میداد که دولت امریکا علیه ملت ایران و منافع ملت ایران - بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی - لحظه‌یی را فروگذار نکرده است. منتها این ملت بزرگ از آن مظلوم‌هایی نیست که تن به ظلم بدهد؛ مظلوم است، اما در مقابل ظلم می‌ایستد و آن را تحمل نمیکند. از ماجرای سیزدهم آبان سالهای زیادی گذشته و آن قضیه به تاریخ پیوسته است؛ اما حقیقتی که ماجرای سیزدهم آبان و تسخیر لانه‌ی جاسوسی نماد آن بود - یعنی مظلومیت ملت ایران و عدم تحمل ظلم از سوی ملت ایران در مقابل هر کس - به حال خود باقی است. امروز هم همین‌طور است. امروز هم ما به کسی ظلم نمیکنیم؛ ما به هیچ ملتی تجاوز نمیکنیم؛ ما حقوق هیچ ملتی را در هیچ نقطه‌یی از عالم پامال نمیکنیم؛ اما اگر قدرتمداران عالم بخواهند طبق عادتِ خودشان حقوق ملت ما را پامال کنند، ملت ما ظلم را از سوی هر کس و هر قدرتی تحمل نخواهد کرد؛ یعنی مظلومیت بدون تحمل ظلم و ستم و تکیه‌ی به خود، نه به قدرتهای نامطمئن بین‌المللی. این «خود» را نگه دارید. خواهش من از همه‌ی آحاد ملت ایران، از گروههای سیاسی و از جناحهای مختلف این است که به این «خود» لطمه نزنند؛ نگذارند توهمات گوناگون و دلخوریهای جزیی این «خودِ» باعظمت و شکوهمند را مخدوش کند؛ آن هویت عظیم ملت ایران که به برکت ایمان توانسته خودش را سالهای متمادی جلو بیاورد. 13/8/1384 سه حادثه‌ای هم که در مثل سیزده آبان اتّفاق افتاده است، مجموعاً و با هم درخور تأمّل و تعمّق و ژرف‌بینی است. اگر دقّت کنید، هر کدام از این سه حادثه، یک چهره از استکبار و یک چهره از مردمی را که در مقابل استکبارند، نشان میدهد. ترکیب این چهره‌ها، یک حقیقت سیاسی مهم را روشن میکند. حادثه اوّل، حادثه تبعید امام در سال ۱۳۴۳ است. قضیه این‌گونه بود که امریکاییها قانون کاپیتولاسیون را در ایران به کرسی نشاندند. معنای کاپیتولاسیون این است که امریکاییها یا افراد وابسته به هر قدرت بیگانه مسلّطی در هر کشور دیگر، اگر جنایتی کردند، دستگاه قضایی آن کشور حق ندارد جنایت آنها را رسیدگی کند، به محاکمه آنها بپردازد و حکم صادر کند! آن روز بیش از دویست هزار نفر امریکایی در مشاغل مختلف در ایران حضور داشتند. معنای این قانون - که در مجلس وابسته فاسدِ آن روز به دستور دربارِ وابسته فاسد تصویب شد - این بود که اگر از این دویست، یا سیصد هزار نفر امریکایی ساکن ایران که حقوقهای کلانی میگرفتند و در همه امور کشور دخالت میکردند، یک نفر جنایتی مرتکب شد - قتلی کرد، دزدیای کرد، هر کاری کرد - دادگستری و دستگاه قضایی ایران حق ندارد به او بگوید بالای چشمت ابروست و بایستی قضاوت درباره او زیر نظر امریکاییها انجام شود! این، یکی از قوانین ذلّتبار برای همه ملتهایی بود که به آن تن دادند. اما امام تسلیم نشدند و مقاومت کردند. فریاد امام در قم، در میان طلاّب علوم دینی بلند شد و این قانون را تقبیح کردند. رژیم وابسته هم عکس‌العمل نشان داد؛ امام را گرفت و به ترکیه تبعید کرد. این مربوط به چه شرایطی است؟ این مربوط به آن شرایطی است که دولت امریکا با دولت ایران کمال دوستی و همبستگی را دارد با هم منافع مشترک دارند و امریکا در ایران حضور دارد. یکی از نشانه‌ها و ثمرات حضور قدرت امریکا در کشور ما، همین قضیه است. قضیه دوم، قضیه سیزدهم آبان سالِ پنجاه‌وهفت است که دوران شور و اعتلای مبارزات ضدّ رژیم و ضدّ امریکایی در ایران است. این باز یک چهره دیگر را نشان میدهد. در چنین روزی، دستگاههای وابسته به رژیم - که همه یا بسیاری از آنها تربیت شده و دستور گرفته از امریکاییها بودند - حتّی به دانش‌آموزان هم رحم نکردند. در این حادثه، دهها دانش‌آموز کشته شدند. البته همیشه میکشتند، همیشه برروی مردم فشار میآوردند؛ اما این‌طور یکجا در شهر تهران این تعداد دانش‌آموز به خاک و خون کشیده شوند، این هم یک چهره دیگرِ استکبار است. این مربوط به کجاست؟ این مربوط به آن جایی است که مبارزات ملت با آن استکبارِ زیاده‌طلب و فزونیخواه بالا میگیرد. در چنین شرایطی، استکبار دیگر به هیچ چیز رحم نمیکند. علی‌رغم همه شعارهای انسان دوستی و مردم دوستی و طرفداری از جوانان، حتّی با دانش‌آموز هم که سر و کار میافتد، دهها دانش‌آموز را به قتل میرساند! قضیه سوم، چهره دیگری است. مربوط به آن وقتی است که همین ملت - که سالهای متمادی آن ظلمها و آن تحقیرها و آن دخالتها و آن غارتگریها را تحمّل کرده است - دیگر به پیروزی رسیده است. در دوران پیروزی این ملت، امریکا به زاویه رانده شده است؛ اما این‌جا هم دستگاه جاسوسی امریکا از تلاش باز نمی‌ماند و حرکاتی انجام میدهد که مردم و امام را دچار سوءظنّ شدید نسبت به سفارت امریکا میکند و جوانانی از میان دانشجویان، در چنین روزی، از راهپیمایی روز سیزدهم آبان استفاده و سفارت امریکا را تسخیر میکنند. جوانان دانشجو به آن جا رفتند و اسناد و مدارک را جمع‌آوری کردند و دهها جلد کتاب - در حدود هفتاد جلد یا شاید هم بیشتر - منتشر نمودند که این کتابها نشان‌دهنده ارتباط سفارت امریکا با عناصر وابسته خودشان در داخل کشور ما - بعضی مربوط به قبل از انقلاب، بعضی هم مربوط به بعد از انقلاب - بود. بعضی از آنها حتی در دولت موقّتِ آن روز انقلاب هم منصب و مقام داشتند؛ یعنی امریکاییها دست بر نداشته بودند! 12/8/1378 امروزه در عرف سیاستی که آمریکاییها آن را هدایت میکنند، قضیه این‌گونه مطرح نمیشود. قضیه را این‌طور مطرح میکنند که آمریکا مثل همه کشورهای دیگر در داخل تهران سفارتخانه‌ای داشت و عدّه‌ای از روی بیتربیتی و بیاعتنایی به موازین بین‌المللی، ریختند و این سفارتخانه را که خانه آمریکاییها بود، تسخیر کردند و دیپلماتها را دستگیر نمودند. این‌طور، قضیه را در دنیا منعکس میکنند. در حالی که طرح این قضیه به این شکل، خلاف واقع و غلط است. قضیه این‌طور نیست. قضیه این است که دولت آمریکا، یک نظام جبّار را در کودتای بیست و هشتم مرداد سال ۳۲، در ایران بر سرِ کار آورد. بیست و پنج سال، انواع پشتیبانیها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. در همان سالِ آخر؛ یعنی تقریباً آخرین سالی که آن رژیم نابجا و نابحق و فاسد بر سرِ کار بود، همان آقایی(۱) که امروز در دنیا چهره مردم دوستی به خود گرفته است و این گوشه وآن گوشه دنیا، در قضایای بین‌المللی دخالتهای بیجا و حضور بی‌فایده میکند، رئیس جمهور آمریکا بود. رئیس جمهور دمکراتِ آمریکا، در همان حالی که ملت ایران نهایت شدّتها و سختیها را از دست آن رژیمِ فاسدِ غاصب میکشید، به ایران آمد، نان ملت ایران را این‌جا خورد، بر سر سفره رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستی، ایستاد و اعلام کرد که: «ایران صاحب بهترین حکومتهاست. امن‌ترین جاهاست و اینها که بر سرِ کارند، بهترین حکّامند!» انگار نه انگار که دستِ شاه تا مِرفق به خون این ملت آلوده است. این کار را آمریکاییها کردند. بعد از مدّتی هم - در مثل چنین روزی - یکعدّه دانش‌آموزان و نوجوانان ما - این گلهای هنوز درست باز نشده - را پرپر کردند. این ضربه را، اوّل آنها وارد آوردند. با همه اینها، ملت ایران نجابت به‌خرج داد: وقتی که انقلاب پیروز شد، در این‌جا هیچ‌کس به آمریکاییها صدمه‌ای نزد؛ آنها را اذیّت نکردند؛ سفارت را از آنها نگرفتند. آنها را روانه کردند؛ با احترام به خانه خودشان رفتند. کسی کاری به کارِ آنها نداشت. عدّه‌ای از آنها هم در داخل سفارت ماندند. لکن شروع به توطئه کردند: تماس با مخالفین انقلاب؛ درس دادن به عناصر پس مانده و وامانده رژیم پهلوی که در این‌جا از ادامه حیات مأیوس شده بودند. خوب؛ ملت ایران هوشیار است. ملت ایران غافل نیست و میفهمد که قضیه چیست. جوانان دانشجو، در روز سیزدهم آبان ۵۸ که راهپیمایی میکردند، رفتند این ماده فساد را از بین بردند. قضیه این‌گونه است. من امروز عرض میکنم که این کار دانشجویان ما در سال ۵۸ یکی از بهترین کارهایی بود که در این انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقینهای یک عدّه آدمهایی را که - به اعتقاد بنده - تعریف واقعی از آنها این است که «انسانهای سطحی و ضعیفی هستند» باور کنید. نمیخواهیم بگوییم اینها وابسته‌اند. نمیخواهیم بگوییم مغرضند. نه! ضعیفند. انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین برده‌اند. کشورها را هم ضعیفها به بادِ فنا داده‌اند. ملتهای نیرومندِ پرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونهایی که بر مراکز قدرت دست پیدا میکنند، از بین میبرند. یک عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند و طوری شود که جوان ما، دانشجوی ما، با خودش فکر کند: «این چه کاری بود که لانه جاسوسی را تسخیر کردیم!؟» نه آقا! یکی از بهترین کارهایی که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روی تبعیت؛ بلکه از روی احساس، از روی بینش و از روی منطق - تأیید و تصدیق میکنیم. 12/8/1372 بنابراین، سه چهره از استکبار در روز سیزدهم آبان‌ماه دیده میشود: یکی در دوران اوج اقتدار امریکا در ایران که کاپیتولاسیون را به‌وجود میآورد و مقاومت امام را که مظهر مقاومت ملت ایران بود، و پاسخ جوانان را - که آن روز، اوّل جوانان حوزه علمیه، بعد هم جوانان همه کشور پاسخ دادند - به همراه دارد. قضیه دوم در هنگامِ اوج مبارزات همین ملت با استکبار است که نشان‌دهنده خوی درّندگی استکبار است که حتّی دانش‌آموز و نوجوان را به خاک و خون میکشد. قضیه سوم هم مربوط به وقتی است که این ملت بعد از سالها اسارت توانسته است روی پای خود بایستد. انقلابش پیروز شده است و دولت تشکیل داده؛ اما آنها جاسوسی میکنند! این جا ملت مقتدرانه وارد میدان میشود و ماجرای سفارت امریکا اتّفاق میافتد. اینها سه رمز و سه نماد بودند. اگر این سه قضیه را بر روی هم جمع کنید، به‌طور کلّی چهره استکبار، چهره مردم مظلوم، سرنوشت استکبار و سیر حرکت استکباری در کشور ما شناسایی میشود. 12/8/1378 به‌طورِ مشخّص و واضح، از سال ۱۳۴۱ مبارزه‌ای همه‌گیر در ایران شروع شد. قبلاً هم مبارزه بود؛ امّا صنفی و کوچک بود. یا دانشجویی بود یا روشنفکری بود یا روحانیّتىِ محدود بود. اما از سال ۱۳۴۱ مبارزه‌ای همه‌گیر به رهبری علمای بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار، شروع شد. از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۵۷ -یعنی شانزده سال- این مبارزه ادامه داشت تا به پیروزی رسید. عزیزان من! این مبارزه شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژیم شاه محسوب میشد -چون اساساً رژیم شاه را آمریکاییها در سال سی و دو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتیبانیاش میکردند- اما در واقع یک مبارزه ضدّ آمریکایی بود. آنها همه کاره این کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشیده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آن‌طور قتل عام و شکنجه کند؛ افراد را آن‌طور غریبانه در زندان و زیر شکنجه بکُشد یا در خیابانها و میدانها - مثل پانزده خرداد و هفده شهریور - قتل عام کند و آن‌طور در مدرسه فیضیّه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بیفتد. ملّت ما همه این گناهان بزرگ را از چشم آمریکا میدید و معتقد بود دست آمریکا در کار است. آمریکا در داخل کشور ما با دو ابزار کار میکرد. یکی از ابزارهای آمریکایی عبارت بود از سرمایه‌گذاریها، دخالتهای در ارتش، مجموعه کارشناسی نظامی، پولها، سیاستها، سفارت آمریکا و غیره. ابزار دوم هم عوامل صهیونیست بودند. اگرچه در ایران، آن وقت هم صهیونیستها از ترس مردم جرأت نمیکردند سفارتخانه رسمی داشته باشند، امّا مراکزی مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با کسانشان، با سیاستمدارانشان و با تجّارشان، این‌جا کار میکردند. صحنه سیاست و اقتصاد و نیروی مسلّح ایران در مشت آمریکاییها بود. این را مردم میفهمیدند. امام از سالهای چهل و یک و چهل و دو، به این مطلب تصریح کردند. پس، وقتی در سال پنجاه و هفت مبارزه پیروز شد و انقلابِ پیروزمند به ثمر رسید، در حقیقت یک انقلاب ضدّآمریکایی به ثمر رسیده بود. حال شما ببینید ملّت ایران و انقلابیّون، حق داشتند با عوامل آمریکایی در این کشور چه‌کار کنند؟ کارهای زیادی میتوانستند بکنند و اگر هم میکردند، کسی ملامتشان نمیکرد؛ چون شانزده سال با آمریکاییها مبارزه کرده و کتک خورده بودند. هیچ‌کس نمیگفت چرا شما با آمریکاییها این کار یا آن کار را کردید؟ در عین‌حال - درست توجّه کنید! - بعد از آن که انقلاب پیروز شد، انقلاب و مسؤولین و شخص امام بزرگوار، نسبت به آمریکاییها حدّاکثرِ ارفاق را کردند. سفارتشان سر جای خودش محفوظ بود و این‌جا کاردار داشتند. اوّل سفیر داشتند؛ بعد کاردار داشتند. در روزهای اوّل انقلاب - بیست و دو و بیست و سه بهمن - جوانان پرشور انقلابی، چند نفر از آنها را دستگیر کردند و به مدرسه‌ای که امام رضوان‌الله‌علیه، اوّل آن‌جا وارد شده بودند - یعنی مدرسه رفاه و مدرسه علوی - آوردند. بعد، امام برای دست‌اندرکاران خودشان پیغام فرستادند که مبادا کسی به اینها تعرّض کند؛ هیچ‌کس به اینها تعرّض نکند. آن‌وقت یکییکی ولشان کردند، رفتند. اوّل از کشور رفتند؛ یعنی عدّه‌ای از آنها خارج شدند، اما سفارتشان در تهران مشغول کار و فعّالیت بود. شما ببینید! رفتار این انقلاب و این ملّت نجیب و آن امام کریمِ بزرگوارِ پر اغماض با آمریکاییها در ایران این‌گونه بود. در حالیکه عرض کردم، اگر از سوی مردم و انقلابیّون پرشور و شخص امام که مظهر صلابت و قدرت بودند، هر تصمیمی نسبت به آنها گرفته میشد، کسی در دنیا ملامت نمیکرد و نمیتوانست بکند. از آن طرف، آمریکاییها چه کار کردند؟ به جای این‌که این کرامت و بزرگواری امام بزرگوار و مردم را مغتنم بشمارند و قدردانی کنند و پاسخ مناسب بدهند، رفتار شدیداً خصمانه‌ای در پیش گرفتند. این سفارتی که بعد به عنوان لانه جاسوسی معرّفی شد - که واقعش نیز همین بود - به مرکز سازماندهی مخالفین و دشمنان انقلاب تبدیل شد که بروند آن‌جا دستور بگیرند و در بیرون، علیه انقلاب و نظام اسلامی همکاری کنند. آنها در سنای آمریکا، علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مصوّبه گذراندند. تبلیغات آمریکایی در سراسر دنیا، تبلیغات به شدّت خصمانه‌ای علیه انقلاب و مردم بود که انجام میشد. مگر این مردم چه گناهی کرده بودند؟ چرا باید رژیم آمریکا این‌قدر با اینها خصومت و کینه‌ورزی نشان میداد؟ این سؤالی بود که آمریکاییها به آن جوابی ندادند و هرگز نمیتوانند جواب بدهند. محمّدرضا را که فراری ملت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و به عنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در آمریکا سرمایه‌گذاری کرده بود. در همه جای دنیا معمول است وقتی یک نفر که در رأس رژیمی قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصیاش که از آنِ مردم و دولت جدید بر سرِ کار آمده است، به آن دولت برگردانده میشود. این در همه جا یک عرف است. اگر روزنامه‌ها را در قضایای گوناگون خوانده باشید، میبینید که همه جا این کار را کرده‌اند. هیچ جا سابقه ندارد که آن همه ثروت را که متعلّق به ملت ایران بود، در حسابهای محمّدرضا و کسانش در آمریکا، نگه دارند. حتّی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پیش آنهاست. هنوز هم طلب ملّت ایران از رژیم آمریکا، میلیاردها دلار است. آنها اموالی را که دولت ایران در گذشته خریداری کرده بود؛ پولش از کیسه ملّت ایران پرداخته شده بود و ملّت به آنها احتیاج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهای خودشان نگه‌داشته‌اند و تا امروز هم تحویل دولت جمهوری اسلامی و ملّت ایران نداده‌اند. طلبهای ایران که در آمریکا بود، بلوکه شد و اینها را برنگرداندند. چرا؟ به این امید که شاید بتوانند نظام جمهوری اسلامی را منهدم کنند. با خود گفتند: امروز این پولها را به آنها نمیدهیم که مورد استفاده‌شان قرار گیرد. غرض این‌که، رژیم ایالات متّحده آمریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همان روشِ قبل از پیروزی را ادامه داد؛ یعنی اِعمال کینه و خصومت با ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی. در چنین شرایطی بود که قضیه سفارت اتّفاق افتاد. ملّت ایران، یک ملّت انقلابی و مؤمن است. انقلاب اسلامی که مثل انقلابهای کمونیستی و رنگارنگِ بعضی کشورهای دیگر نبود که اگر خواستند به یک کشور که دشمن آنهاست تعرّض کنند، فوراً در سطح بالا، قدرت دیگری که پشتیبانشان است، فشار بیاورد و مانع شود. در کشورهای دیگر، در بسیاری از انقلابها، این‌گونه بود. تا دولت انقلابی فلان کشور میخواست حرکتی علیه قدرتی انجام دهد، آن قدرت، توسّل به قدرت پشتیبانِ دولت انقلابی میجست؛ باهم تفاهم میکردند و مسائل حل میشد. نظام جمهوری اسلامی، تحت تأثیر قدرتی نبود و همه قدرتهای بزرگ نسبت به آن کینه داشتند. این نظام، خود را مستقل از همه آنها نگه داشته بود و لذا این ملاحظات وجود نداشت. این بود که جوششی در میان ملّت موجب شد تا به وسیله قشر حاضر در صحنه شجاعِ متهوّرِ دانشجو، سفارت آمریکا تسخیر شود. معنای آن تسخیر این بود که رژیم آمریکا بداند نسبت به این انقلاب نمیشود شوخی کرد و این انقلاب و این ملّت و کشور، از انقلابها و ملتها و کشورهایی نیست که دست روی دست بگذارد، ساکت بنشیند و تحمّل کند تا آن طرف دنیا علیهش خواب پریشان ببینند و توطئه درست کنند. حرکت نسبت به سفارت آمریکا - که به حق «لانه جاسوسی» نامیده شد و واقعاً هم مرکز جاسوسی بود - در حقیقت تبلوری از حقایق این انقلاب و ملّت بود. این حرکت نشان داد که ملّت ما در مقابل قدرتِ پر گوىِ پرخواهِ متوقّعِ مغرورِ مستکبری مثل آمریکا هم، تا همه جا ایستاده است. این، ماجرای سفارت بود. رسمِ آمریکاییها این است که همیشه مسأله و مشکل خودشان را مشکل همه دنیا به حساب می‌آورند. مشکل اروپا هم به حساب می‌آورند. در حالیکه مشکل آنها، مربوط به خودشان است. مسأله رابطه خصمانه میان ملّت ایران و آمریکا، مال آمریکاست. نمیتوانند آن را به اروپا و کشورهای دیگر سرایت دهند که بگویند: اینها با همه مخالفند. نخیر؛ ملّت ایران با همه مخالف نیست. این‌طور میخواهند وانمود کنند که ملّت و دولت ایران، اصلاً حرف حساب سرشان نمیشود و با همه بدند! هرگز چنین نیست. اگر قرار است ما رژیمی را در دنیا پیدا کنیم که با همه بد است و علیه همه توطئه میکند، باز هم آمریکاست. به آمریکا می‌آید که بگوییم با همه بد است؛ چون هر جای دنیا قدم میگذارد، با پرخاشگری و تکبّر و افزون‌طلبی و پررویی است. این حرف نه به ما، نه به نظام جمهوری اسلامی و نه به مردم ما نمیخورد. ما با همه بد نیستیم، با آمریکا بَدیم؛ آن هم به این دلایل: آمریکا علاوه بر این‌که شانزده سال، علیه انقلاب اسلامی و پشتیبان رژیم گذشته بود، به بدترین شکل، نفوذ و دخالتِ یک دولت استکباری در یک کشور را تجسّم داده بود و ضربه‌ها همه از سوی او وارد میشد. اینها همه، دلیل کینه‌ها و عقده‌های این ملّت علیه آمریکاست. اینها که مقدّسات ما را به بازی گرفته بودند و علاوه بر همه ضربه‌ها، بعد از انقلاب در مقابل نجابت این ملّت و بزرگواری و کرامت آن امام، با ملّت ایران و با انقلاب اسلامی و با جمهوری اسلامی، این‌گونه رفتار کردند، چه توقّعی دارند؟ از ملّت ما توقّع نوازش دارند؟ «مرگ بر آمریکا» را کسی به ملّت ایران یاد نداد. از اعماق جان یکایک مردم برآمد که: «مرگ بر آمریکا». حال عدّه‌ای در گوشه و کنار پیدا میشوند و مورد سؤال قرار میدهند که «چرا؟». چرا شما این «چرا» را به جایگاه خودش نمیبرید؟ چرا نمیپرسید که چرا رژیم آمریکا با ملّت ایران،به جرم این‌که خواسته است مستقل باشد، این همه کینه‌ورزی و دشمنی کرد و باز هم میکند؟ این، مطالب اوّلِ انقلاب بود که عرض کردم. از آن روز تا این ساعت، رژیم آمریکا پیوسته علیه ملّت ایران و انقلاب و جمهوری اسلامی و مسؤولین توطئه کرده است. یکی از سردمدارانِ دولتهای قبلیشان شرم نکرد و گفت: «ملت ایران باید نابود شود». چقدر حماقت میخواهد که کسی چنین حرفی بزند؟! ولی اینها گفتند. این از دشمنی است. این از کثرت کینه است که در حرفهایشان، در افواهشان و در چهره‌هایشان خود را نشان میدهد. امروز هم راه افتاده‌اند و به دلّالی، این طرف و آن طرفِ دنیا - ژاپن و چین و کجا و کجا - میروند و میگویند با ایران روابط نداشته باشید! به شما چه؟! شما چه کاره دنیایید؟ ایران یک کشور بزرگ است. ایران تاریخ عمیق و عظیمی دارد که امثال کشور آمریکا در این تاریخ غرق میشوند. مگر ملّت ایران شوخی است؟ فرهنگ یک ملّت همچون ذرّه‌های الماس است که در طول قرون شکل میگیرد و استحکام پیدا میکند و در عنصر یکایک افراد ملت متجلّی است. مگر میشود ملّت ایران را دستِ کم گرفت؟ ملّت ایران، اسلام را انتخاب کرده است. کسی اسلام را به ملّت ایران تحمیل نکرده و حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را هم ملّت انتخاب کرده است. ملّت، زندگىِ همراه با مبارزه خودش و فضای آزاد امروز را انتخاب کرده است. استقلال از قدرتهای بزرگ را ملّت ایران انتخاب کرده است. مگر امروز در ایران کسی جرأت دارد دَم از وابستگی به یک قدرت و جناح در دنیا بزند؟ اگر بزند، این ملّت جوابش را میدهد. این ملّت، ملّتی آزاد و مستقل است. دولتهای دنیا، کشورهای دنیا و رژیمهای دنیا، از خدا میخواهند با چنین ملّتی ارتباط داشته باشند. یک ملّت دارای ثروت معنوی، فرهنگی، تاریخی، رشد عقلانی و ثروت مادّی؛ دارای این همه ذخائر، دارای این همه جوان و نیروی کار و دارای مدیران خوب. این ملّت، ملّتی است که پیش خواهد رفت. در دوران رژیم گذشته، درواقع بیگانه‌ها بر این کشور مسلّط بودند. ظاهراً رژیم، رژیم ایرانی بود، اما در باطن تحت تسلّط بیگانگان قرار داشت. اگر با آن زمان مقایسه کنید، امروز به برکت آزادی و استقلال، ایران پیشرفت زیادی کرده است و باز هم خواهد کرد و بیشتر، پیش خواهد رفت. مسأله، مسأله نفرتِ ملّت ایران از رژیم آمریکاست. آنچه گفتیم، مجملی از علل و ریشه‌های آن بود. اینها جنگ را علیه ایران - اگر نگوییم راه انداختند - پشتیبانی کردند. احتمال دارد که در راه‌اندازی جنگِ عراق علیه ایران هم، آمریکاییها دست داشته باشند. منتها چون نمیخواهیم تا یقین نداشته باشیم، چیزی بگوییم؛ میگوییم احتمال دارد. امّا پشتیبانی آنها از عراق، یقینی و قطعی است. همه رقم پشتیبانی کردند. ملّت ایران از یادش میرود؟ همه نوع کمکی که عراق لازم داشت به آن کردند. ملّت ایران فراموش میکند؟ این صدّام حسین و رژیم بعثی که در قضیّه حمله به کویت، در مطبوعات آمریکایی و در نظرات رسمی آمریکا، آن چهره‌ها را برایش ترسیم کردند، در دورانی که خانه‌های مردم در سی، چهل شهر ایران را در آنِ واحد با موشکها میکوبید، برایشان یک چهره خواستنی و محبوب و پسندیده بود! ملّت ایران اینها را فراموش میکند؟ با ملّت ایران دشمنی کردند؛ باز هم دشمنی میکنند و علّت دشمنی هم معلوم است. حال ممکن است کسی بپرسد: چرا این‌قدر دشمنی میکنند؟ از اوّل چرا کردند؟ علّت این است که ملّت ایران، با ایمان اسلامی و با فرهنگی که این مبارزه و این انقلاب و آن امام به آن بخشیده است، تسلیم تسلّط قدرتها نمیشود. آمریکاییها هم این را دوست ندارند. سردمداران استکباری دنیا - در رأس همه و بیش از همه، آمریکا - دولتها و ملّتهای تسلیم را دوست میدارند. میخواهند ملّتها و دولتها تسلیم آنها باشند و هر چه آنها میگویند، گوش کنند. نگاه کنید و وضع اینها را در دنیا ببینید! وقتی ملّتی ایستاده است؛ قبول ندارد و میگوید شما که هستید؟ شما یک کشور، ما هم یک کشور؛ شما یک دولت، ماهم یک دولت؛ شما دولتی هستید که ثروتمندید، پول دارید، پیشرفتهای علمی دارید؛ ما هم ملّتی هستیم که استعداد درخشان داریم، سابقه درخشان داریم، امکانات داریم، ذخایر ارضی داریم؛ شما یکی، ماهم یکی. وقتی ملّتی با این استقلال و با این احساس توانایی و قدرت در صحنه حاضر میشود و دولتی به آنها، به چشم یک ابرقدرت نگاه نمیکند، دیگر تحمّلشان تمام میشود. این، طبیعت سردمداران استکباری است. میروند سراغ این‌که ببینند چنین فکری را این ملّت از کجا پیدا کرده است. اگر کسی این فکر را به این ملّت داده بود، از اعماق با او دشمن میشوند. مثل این‌که با امام، از اعماق وجودشان دشمن بودند. آمریکاییها تا ابد با امام آشتی نمیکنند. البتّه آمریکاییها که میگوییم، مرادمان ملّت آمریکا نیست. مراد، همان رژیم آمریکا و گردانندگان سیاستهای آمریکاست. اگر یک فکر و یک فرهنگ است که مردم را این‌طور نگه داشته است، با آن فکر و فرهنگ هرگز آشتی نمیکنند. همان‌طور که این حضرات از اسلام و از فکر اسلامی و فرهنگ اسلامی به شدّت متنفّرند. علّت دعوا و مخالفت و خصومت، اینهاست. حال عدّه‌ای، ساده‌لوحانه، این گوشه و آن گوشه مینشینند، حرفی و نِقی میزنند. قلم روی کاغذ می‌آورند که: «چرا با آمریکاییها مذاکره نمیکنید؟ تا کی میخواهید این وضع ادامه داشته باشد؟» آیا اینها نمیفهمند در دنیا چه خبر است؟ نمیفهمند که توقّع این دشمنِ افزون‌خواهِ مغرورِ کم‌خرد و بیحکمت چیست؟ تصوّر میکنند همین‌قدر که ما مذاکرات و روابطمان را با آمریکا شروع کردیم، همه مشکلات تمام خواهد شد؟ نه آقا، قضیّه این نیست. آری؛ آمریکاییها در اظهارات رسمی میگویند و اظهار میکنند که ما آماده مذاکره با ایرانیم. مذاکره برای چه؟ معلوم است؛ مذاکره برای این‌که راهی و مجرایی برای فشار آوردن روی دولت ایران پیدا شود. مذاکره را برای این میخواهند. چه مذاکره‌ای؟! ما با شما کاری نداریم، احتیاجی به شما نداریم، ترسی از شما نداریم، هیچ محبّتی به شما نداریم. شما کسانی هستید که در روز روشن، جلو چشم همه مردم دنیا، هواپیمای مسافربری ما را به بهانه دروغ و واهی، سرنگون کردید و دهها نفر انسان را کشتید و حتّی عذرخواهی هم نکردید. این چگونه رژیمی است؟ این چگونه دستگاهی است؟ این چگونه فرهنگی است؟ چطور دل انسان با چنین رژیمی صاف شود؟ ما با اینها کاری نداریم. هیچ رابطه محبّت و عطوفت و دوستی بین ما و آمریکا نیست. رابطه نفرت از طرف ماست؛ رابطه خصومت خباثت‌آمیز از طرف آنها است. 11/8/1373