دستهبندی مقالات
جدیدترین مقالات
مقالات تصادفی
مقالات پربازدید
■ اساتید حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم (۲)
سید محمد علی علوی لاجوردی (۱۷)
شیخ مهدی یعقوبی
سید عبد الرزاق پیر دهقان
شیخ محسن علوی افضل
شیخ مجتبی ناصری دولت آبادی (۱)
شیخ رضا اسلامی
سید احسان حسینی عاشق آبادی
شیخ محمد بصیرتی
سید روح الله موسوی
شیخ حسینعلی کرمانی
شیخ جعفر نوری نام تنی
شیخ علی جان نثاریون
شیخ جلیل شمس
شیخ عبدالله عباسی
سید هادی قریشی
سید محمد مهدی فروتن
شیخ مجید مهدیان آرا
شیخ ابراهیم لطیفی
شیخ مصطفی سرویه
یاسر ماهری قمی
شیخ یعقوب شمس الدینی (۱)
شیخ مهدی عرب پور
سید عبد المجید فقیهی
شیخ حسن محمودی
شیخ علی قربانی
شیخ رسول چگینی (۱۷)
شیخ محمد محمدی ارانی
سیدحسین موسوی نسب
شیخ محمد کثیری
سید مصطفی مومنی
سید محمد جلالی (۱۴)
شیخ محمد کاظمی نیا (۹۳)
شیخ محمد توکلی جوری
شیخ علیرضا کلاهدوزان (۱)
شیخ محمد طائبی اصفهانی
شیخ عارف محمدی
شیخ جلال باقری
سید محمد علی حسینی هرندی (۲)
شیخ مهدی دهبان (۳۷)
سید کاظم مددی
شیخ محمد زینعلی
سید علیرضا مددی (۲۳)
شیخ حامد خادم الذاکرین (۴)
شیخ محمد ناصری (۱)
شیخ علیرضا ضیایی (۳۰۰)
شیخ حسین صادقی
شیخ عباس مقیسه
شیخ محمد مهدی مقیسه
شیخ عبدالعباس حیاتی
شیخ علی علمداری
شیخ مجتبی خرقانی
شیخ یوسف تیموری
شیخ محمد رضا محمد علیزاده
شیخ مهدی قنبریان
شیخ حسین زهدی علیپور
شیخ حسین اطهری نیا (۱)
■ طلاب حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قمشیخ مهدی یعقوبی
سید عبد الرزاق پیر دهقان
شیخ محسن علوی افضل
شیخ مجتبی ناصری دولت آبادی (۱)
شیخ رضا اسلامی
سید احسان حسینی عاشق آبادی
شیخ محمد بصیرتی
سید روح الله موسوی
شیخ حسینعلی کرمانی
شیخ جعفر نوری نام تنی
شیخ علی جان نثاریون
شیخ جلیل شمس
شیخ عبدالله عباسی
سید هادی قریشی
سید محمد مهدی فروتن
شیخ مجید مهدیان آرا
شیخ ابراهیم لطیفی
شیخ مصطفی سرویه
یاسر ماهری قمی
شیخ یعقوب شمس الدینی (۱)
شیخ مهدی عرب پور
سید عبد المجید فقیهی
شیخ حسن محمودی
شیخ علی قربانی
شیخ رسول چگینی (۱۷)
شیخ محمد محمدی ارانی
سیدحسین موسوی نسب
شیخ محمد کثیری
سید مصطفی مومنی
سید محمد جلالی (۱۴)
شیخ محمد کاظمی نیا (۹۳)
شیخ محمد توکلی جوری
شیخ علیرضا کلاهدوزان (۱)
شیخ محمد طائبی اصفهانی
شیخ عارف محمدی
شیخ جلال باقری
سید محمد علی حسینی هرندی (۲)
شیخ مهدی دهبان (۳۷)
سید کاظم مددی
شیخ محمد زینعلی
سید علیرضا مددی (۲۳)
شیخ حامد خادم الذاکرین (۴)
شیخ محمد ناصری (۱)
شیخ علیرضا ضیایی (۳۰۰)
شیخ حسین صادقی
شیخ عباس مقیسه
شیخ محمد مهدی مقیسه
شیخ عبدالعباس حیاتی
شیخ علی علمداری
شیخ مجتبی خرقانی
شیخ یوسف تیموری
شیخ محمد رضا محمد علیزاده
شیخ مهدی قنبریان
شیخ حسین زهدی علیپور
شیخ حسین اطهری نیا (۱)
ورودی سال ۱۳۹۳
■ سایر نویسندگان (۳۲۵)آقای سجاد پور کریم (۱)
آقای محمد خدا بخشی
آقای محمدمهدی خراسانی
آقای امیر حسین خرم فر
آقای سیدی احمدی
آقای محمد حسین شریفی
آقای محمد حسن عبقری
آقای مهدی کرمی
آقای محمد امین محسنی
آقای محمد محمد نژاد
آقای جعفر محمد قلی
آقای محمد حسین محمدی
آقای علی مصطفوی زاده
آقای ابوالفضل مهدوی نکو
آقای محمد یعقوبی
آقای محمدعلی کیانی نژاد
آقای قائم توحیدیان
آقای محمد رضا وحیدی منش
ورودی سال ۱۳۹۴آقای محمد خدا بخشی
آقای محمدمهدی خراسانی
آقای امیر حسین خرم فر
آقای سیدی احمدی
آقای محمد حسین شریفی
آقای محمد حسن عبقری
آقای مهدی کرمی
آقای محمد امین محسنی
آقای محمد محمد نژاد
آقای جعفر محمد قلی
آقای محمد حسین محمدی
آقای علی مصطفوی زاده
آقای ابوالفضل مهدوی نکو
آقای محمد یعقوبی
آقای محمدعلی کیانی نژاد
آقای قائم توحیدیان
آقای محمد رضا وحیدی منش
آقای محمد جواد بیات
آقای امیر پور عباس
آقای سید علی حسینی (۳)
آقای محمد رحیمی
آقای محمد صالح زارع
آقای محمد علی زهرایی
آقای محمد حسین سلطانی
آقای سید محمد شمسی
آقای عرفان غلامی قمی
آقای محمدرضا قاسمی (۱)
آقای حسین قاینی زاده
آقای حسین قاینی زاده
آقای علی لرستانی
آقای حسن مهروانی (۱)
آقای احمد نجفی
آقای علی ولی ابرقوئی
آقای محمد ولایت مهر
آقای محمد حسین صالحی
ورودی سال ۱۳۹۵آقای امیر پور عباس
آقای سید علی حسینی (۳)
آقای محمد رحیمی
آقای محمد صالح زارع
آقای محمد علی زهرایی
آقای محمد حسین سلطانی
آقای سید محمد شمسی
آقای عرفان غلامی قمی
آقای محمدرضا قاسمی (۱)
آقای حسین قاینی زاده
آقای حسین قاینی زاده
آقای علی لرستانی
آقای حسن مهروانی (۱)
آقای احمد نجفی
آقای علی ولی ابرقوئی
آقای محمد ولایت مهر
آقای محمد حسین صالحی
آقای علی ارجینی
آقای محمد جواد افلاکیان (۲۲)
آقای سجاد باقری (۲۷)
آقای محمد علی تقی پور (۲۳)
آقای سید مهدی حسینی منش (۳)
آقای محمد صادق رحمانی (۳۹)
آقای یاسین زاهدی (۱۰)
آقای امیر حسین سالمی (۹)
آقای حسین عابدینی (۱۷)
آقای رضا عابدینی (۱۹)
آقای محمد غلامی (۲۶)
آقای علی صدرا مافی (۲۳)
آقای ابوالفضل میر داداشی (۳۸)
آقای حسین وصالی ادب (۳۹)
آقای رضا ولی ابرقوئی (۲۴)
ورودی سال ۱۳۹۶ (۱)آقای محمد جواد افلاکیان (۲۲)
آقای سجاد باقری (۲۷)
آقای محمد علی تقی پور (۲۳)
آقای سید مهدی حسینی منش (۳)
آقای محمد صادق رحمانی (۳۹)
آقای یاسین زاهدی (۱۰)
آقای امیر حسین سالمی (۹)
آقای حسین عابدینی (۱۷)
آقای رضا عابدینی (۱۹)
آقای محمد غلامی (۲۶)
آقای علی صدرا مافی (۲۳)
آقای ابوالفضل میر داداشی (۳۸)
آقای حسین وصالی ادب (۳۹)
آقای رضا ولی ابرقوئی (۲۴)
آقای علی احمدی (۱۸)
آقای محمد حسین پرتوی (۴)
آقای محمد مهدی توکلی (۹۸)
آقای محمد حاجی پور (۲۵)
آقای سید محمد حسینی (۲)
آقای سجاد کریمی (۹)
آقای سید علی موسوی
آقای علی میانداری (۲۲)
آقای حسین نوروزی (۳۲)
آقای محمد بهرامی
ورودی سال ۱۳۹۷آقای محمد حسین پرتوی (۴)
آقای محمد مهدی توکلی (۹۸)
آقای محمد حاجی پور (۲۵)
آقای سید محمد حسینی (۲)
آقای سجاد کریمی (۹)
آقای سید علی موسوی
آقای علی میانداری (۲۲)
آقای حسین نوروزی (۳۲)
آقای محمد بهرامی
آقای امیر حسین وحیدی منش (۱۶)
آقای محسن حسین زاده (۲۳)
آقای حسین حسنی (۴۱)
آقای امیر حسین جعفری (۲۶)
آقای سید حامد حسینی (۲۳)
آقای محمد حسین ابراهیمی
آقای محمد مهدی سالخورده (۱۲)
آقای علی بهرامی (۵)
آقای مهدی قره قاش (۲۸)
آقای علی کاشانی (۱)
آقای حسین کافتری (۲۰)
آقای سید محمد جواد محمدی (۳۶)
آقای سید محمد باقر موسوی (۱۶)
آقای محسن محرابیون (۱۷)
آقای محمد مهدی حیدری (۱۳)
آقای حسين نظرپور (۵۰)
آقای محمد هادی زینلی
ورودی سال ۱۳۹۸آقای محسن حسین زاده (۲۳)
آقای حسین حسنی (۴۱)
آقای امیر حسین جعفری (۲۶)
آقای سید حامد حسینی (۲۳)
آقای محمد حسین ابراهیمی
آقای محمد مهدی سالخورده (۱۲)
آقای علی بهرامی (۵)
آقای مهدی قره قاش (۲۸)
آقای علی کاشانی (۱)
آقای حسین کافتری (۲۰)
آقای سید محمد جواد محمدی (۳۶)
آقای سید محمد باقر موسوی (۱۶)
آقای محسن محرابیون (۱۷)
آقای محمد مهدی حیدری (۱۳)
آقای حسين نظرپور (۵۰)
آقای محمد هادی زینلی
آقای محمد مهدی ارجینی
آقای محمد هادی نصاری پور (۱۲)
آقای محمد رضا نصیری (۴۹)
آقای محمد حسین کاظمی (۲)
آقای سید ابوالفضل موسوی (۲۳)
آقای محمد جواد علی محمدی (۳۸)
آقای سید محمد حسین ذاکریان (۸)
آقای طاها دوست محمدی (۳۶)
آقای حسین جعفری
آقای سید مهدی موسوی (۱۵۶)
آقای علی پریزاد (۲۴)
آقای علیرضا کدخدایی (۲۹)
آقای محمد علی سلطانی نژاد (۳۳)
آقای سید محمد جواد رحمانی (۶)
آقای سید محمد مهدی حسینی (۵۲)
آقای سید محمد صالح سهیلی (۲)
آقای امیرعلی سبزبان
محقق مهدی شریفی اصیل (۱)
ورودی سال ۱۳۹۹آقای محمد هادی نصاری پور (۱۲)
آقای محمد رضا نصیری (۴۹)
آقای محمد حسین کاظمی (۲)
آقای سید ابوالفضل موسوی (۲۳)
آقای محمد جواد علی محمدی (۳۸)
آقای سید محمد حسین ذاکریان (۸)
آقای طاها دوست محمدی (۳۶)
آقای حسین جعفری
آقای سید مهدی موسوی (۱۵۶)
آقای علی پریزاد (۲۴)
آقای علیرضا کدخدایی (۲۹)
آقای محمد علی سلطانی نژاد (۳۳)
آقای سید محمد جواد رحمانی (۶)
آقای سید محمد مهدی حسینی (۵۲)
آقای سید محمد صالح سهیلی (۲)
آقای امیرعلی سبزبان
محقق مهدی شریفی اصیل (۱)
آقای سید علی حسینی آملی (۱۹)
آقای محمد مهدی بلیغی (۲۰)
آقای محمد رستمی
آقای علی عباسی (۱۰)
آقای امیرمهدی نصرتی (۱۷)
آقای محمد جواد برات نژاد (۱۳)
آقای سید مهدی محمودی فر (۱۰)
آقای احمد رضا محسنی فر
آقای محمد حسن رجبی زاده
آقای امیر محمد کماسی (۱)
آقای عباس عباسی (۶)
آقای علی ایزدی (۲۲)
آقای علیرضا منصوریه (۲۳)
آقای محمد حسن مقدم
آقای سید محمد فاضل سیفی (۱)
آقای الیاس برخوردار (۲)
آقای محمد سنچولی (۲)
محمد مهدی کوهکن نو (۲)
ورودی سال ۱۴۰۰ (۱)آقای محمد مهدی بلیغی (۲۰)
آقای محمد رستمی
آقای علی عباسی (۱۰)
آقای امیرمهدی نصرتی (۱۷)
آقای محمد جواد برات نژاد (۱۳)
آقای سید مهدی محمودی فر (۱۰)
آقای احمد رضا محسنی فر
آقای محمد حسن رجبی زاده
آقای امیر محمد کماسی (۱)
آقای عباس عباسی (۶)
آقای علی ایزدی (۲۲)
آقای علیرضا منصوریه (۲۳)
آقای محمد حسن مقدم
آقای سید محمد فاضل سیفی (۱)
آقای الیاس برخوردار (۲)
آقای محمد سنچولی (۲)
محمد مهدی کوهکن نو (۲)
سید عرفان سجادی (۴۴)
آقای سید حسن نبوی (۶)
آقای امیر علی رحمانی (۷)
آقای محمد حسین تقی پور (۱۷)
آقای محمد جواد علیمردانی (۷)
آقای محمد عرفان منصوری (۲۹)
آقای محمد حسین مظفری (۱۱)
آقای محمد مهدی خندان (۱۰)
آقای محسن مسلمی (۶)
آقای سید محمد حسین سیدی احمدی (۶)
آقای محمد جواد انصاری (۷۰)
علی اکبر فرمانی (۶)
محمد مهدی صوفی فتیده (۶)
آقای محمد نقوی (۲)
ورودی سال ۱۴۰۱آقای سید حسن نبوی (۶)
آقای امیر علی رحمانی (۷)
آقای محمد حسین تقی پور (۱۷)
آقای محمد جواد علیمردانی (۷)
آقای محمد عرفان منصوری (۲۹)
آقای محمد حسین مظفری (۱۱)
آقای محمد مهدی خندان (۱۰)
آقای محسن مسلمی (۶)
آقای سید محمد حسین سیدی احمدی (۶)
آقای محمد جواد انصاری (۷۰)
علی اکبر فرمانی (۶)
محمد مهدی صوفی فتیده (۶)
آقای محمد نقوی (۲)
آقای حمید رضا قاسمی (۸)
آقای محمد پور علی
آقای حسین عزیزی (۶)
آقای علی کافتری (۷)
آقای ابوالفضل کافتری (۶)
آقای محمد حسین نقی ئی (۶)
آقای مجتبی کمال وند (۷)
آقای محمد طاها خادمی تنورچه (۷)
آقای دانیال مهاجری
آقای محمد هادی صادقی (۷)
آقای سید محمد مهدی ذاکریان (۶)
آقای مهدی عاشوری (۷)
آقای سید محمد مهدی واهبی زاده (۷)
آقای مهدی صالحی (۸)
آقای علی کریمی (۸)
آقای محمد مهدی باقری (۱)
آقای امین اسماعیلی (۳)
آقای علی اصغر اداوی (۱)
آقای محمد پور علی
آقای حسین عزیزی (۶)
آقای علی کافتری (۷)
آقای ابوالفضل کافتری (۶)
آقای محمد حسین نقی ئی (۶)
آقای مجتبی کمال وند (۷)
آقای محمد طاها خادمی تنورچه (۷)
آقای دانیال مهاجری
آقای محمد هادی صادقی (۷)
آقای سید محمد مهدی ذاکریان (۶)
آقای مهدی عاشوری (۷)
آقای سید محمد مهدی واهبی زاده (۷)
آقای مهدی صالحی (۸)
آقای علی کریمی (۸)
آقای محمد مهدی باقری (۱)
آقای امین اسماعیلی (۳)
آقای علی اصغر اداوی (۱)
جدیدترین مقالات
- آقای سید محمد مهدی واهبی زاده » پژوهش کلمه عسی در ادبیات عرب محقق:سید محمد مهدی واهبی زاده
- آقای محمد حسین نقی ئی » برسی حرف جر عن در کتب ادبیات عرب محقق:محمدحسین نقی ئی
- آقای علی اصغر اداوی » بررسی ما در کتب ادبیات عرب محقق : علی اصغر اداوی
- مقاله کوتاه » (بررسی مفهوم جهاد از نظر فقها با رویکرد به نظرات آیات خامنه ای و سیستانی) پژوهشگر (محمد حاجی پور)
- مقاله کوتاه » اثبات معاد سید علی حسینی آملی
- مقاله کوتاه » حجیت خبر واحد درقرآن - پژوهشگرارجمند: سید علی حسینی آملی
- مقاله کوتاه » آثار اجتماعی تقوا در قرآن نام پژوهشگر:مهدی قره قاش
- سایر نویسندگان » همگانی بودن ایمان مستقر و ایمان مستودع پژوهشگر : محمد حسین شیخ غلامی
- مقاله کوتاه » پرونده علمی: بررسی ادله ولایت فقیه پژوهش گران: سید ابوالفضل موسوی سید محمد جواد رحمانی
- مقاله کوتاه » گزارش اجمالی از کتاب خون دلی که لعل شد «خاطرات حضرت آیت الله العظمی ید علی خامنهای مدظله العالی از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی» بقلم آقای محمد جواد علی محمدی
- مقاله کوتاه » پرونده علمی: رویکردهای مختلف فقها در حل مسئله تزاحم - پژوهشگر: آقای محسن حسین زاده
- مقاله کوتاه » رویکردهای مختلف فقها در حل مسئله تزاحم - پژوهشگر: آقای محسن حسین زاده
- مقاله کوتاه » نام اثر : مفهوم امر به معروف و نهی از منکر - محقق : سید محمد مهدی حسینی هنسیجی
- مقاله کوتاه » پرونده علمی: تأثیرات فردی و اجتماعی شیطان در رابطه او و انسان (آثار شیطان در اجتماع و پیشگیری از آن در بیان آیات و روایات) - پژوهشگر: علی احمدی
- مقاله کوتاه » توبه «شرایط قبولی توبه از دیدگاه قرآن و روایات» - پژوهشگر: حسین کافتری
مقالات تصادفی
- شیخ علیرضا ضیایی » وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ
- مقاله کوتاه » ریاء، معدوم کننده اعمال کاوشی پیرامون رذیله ریاء در کتب اخلاقی پژوهشگر: رضا عابدینی
- آقای محمد غلامی » ? جاهلیت در اسلام ? ⚔️عمر⚔️? نهى از متعه زنان?
- آقای محمد رضا نصیری » استجابت فوري دعا
- آقای محمد حسین مظفری » موضوع : نماز جمعه
- سایر نویسندگان » ?مراد از اسباط
- آقای محمد عرفان منصوری » ? باز پرسی در روز قیامت?
- آقای امیر حسین جعفری » ? آیا صفات خداوند متعال و ذاتش مقدمه داخلیه اند ویا خارجیه؟!
- شیخ علیرضا ضیایی » خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ.
- آقای سید محمد جواد رحمانی » پژوهش:ماه رمضان و شب قدر پژوهشگر:سیدمحمدجوادرحمانی
- مقاله کوتاه » پرونده علمی: رویکردهای مختلف فقها در حل مسئله تزاحم - پژوهشگر: آقای محسن حسین زاده
- آقای سید حسن نبوی » موضوع: نماز جمعه محقّق: سید حسن نبوی
- آقای سید محمد صالح سهیلی » دلایل حمله حماس به اسرائیل
- آقای حسين نظرپور » ⭕️کذاب ثقیف
- آقای سید حامد حسینی » پژوهشی از کتاب تذکار وحی
مقالات پربازدید
- آقای سجاد باقری » منظور الهام نامها و اسامی مخلوقات عالم
- آقای محمد جواد انصاری » بررسی تغییرات لفظی در فعل مضاعف با مثال قرآنی محقق : محمد جواد انصاری
- سایر نویسندگان » ?سخنی زیبا? ⚫️قال زین العابدین (علیه السلام): ⭕️لوْ یَعْلَمُ النّاسُ
- مقاله کوتاه » بررسی تغییرات مضاعف در فعل از لحاظ لفظ با مثال قرآنی نام و نام خانوادگی پژوهشگر: علی عباسی
- آقای ابوالفضل میر داداشی » ? معیارهای جدید اخلاقی?
- سایر نویسندگان » ?حادثه افک ?
- آقای علی صدرا مافی » چه چیز مضحک تر و بی ثمر تر از ریا⁉️
- آقای امیر حسین جعفری » ✅ یک مسئله از احکام وقف ✅ از دیدگاه حضرت آیتالله العظمی خامنهای «حفظهالله»
- آقای سید محمد جواد محمدی » ?شرطیت مالکیت واقف?
- آقای محمد جواد انصاری » ?تبانى حفصه و عايشه بر ضدّ پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله ?
- شیخ محمد کاظمی نیا » شرح خطبه 193 نهج البلاغه (خطبه متقین)
- مقاله کوتاه » بررسی کاربرد فعل مضارع درآیات با محوریت سوره کهف گردآورنده : امیرمحمد کماسی
- سید علیرضا مددی » ? نکته ای مهم در مورد صدقه
- آقای محمد جواد افلاکیان » موضوع :اشکال واقعی به غیر واقع گرا ها
- آقای حسین حسنی » ? ➖ خلیفه دوم از پیغمبر سوال کرد: «با اینکه امنیت داریم چرا نماز را قصر کنیم؟» ***
(بررسی مفهوم جهاد)
(بررسی مفهوم جهاد از نظر فقها با رویکرد به نظرات آیات خامنه ای و سیستانی)
حوزه علمیه حضرت بقیه الله عج - قم
استاد راهنما
(استاد علوی)
پژوهشگر
(محمد حاجی پور)
طلبه سال ششم حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
چکیده
جهاد از منظر فقها عموما به سه قسمت تقسیم می شود؛ جهاد با نفس، جهاد با اعداء و امر به معروف و نهی از منکر. حال باید دید در نظر فقهای جدید و فقهای غیر نظر مشهور هم این دیدگاه وجود دارد یا خیر. آیت الله خامنه ای تنها فقیهی هستند که در مفهوم معنای اعمی از جهاد برداشت می کنند؛ هر چند در نتیجه عملی و مصداق معمول نظرات مصادیق واحدی دارند.
در سده های مختلف جهاد در کلام فقهی علما صرفا به عنوان دفاع و جنگ سخت شناخته می شد و هیچ گاه از کلمه جهاد و اثرات فقهی اش در مسائلی مانند جهاد علمی یا اقتصادی و مانند اینها استفاده نشده بود ولی در چهل سال اخیر و با ظهور حکومت شیعی جهاد در کلام فقهاء در مسائل مختلفی مانند اقتصاد و علم هم به کار برده شده است.
حال سوال این تحقیق این است که آیا بر جهاد تعریف شده در کلام فقهاء چهل سال اخیر در مسائل مختلف حکم فقهی بار می شود یا خیر؟ و به صورت وجوب یا استحباب فقهی می توان به آن ها نگاه کرد یا خیر؟
پیشینه تحقیق:
.الزامات و راهبردهای فقهی و حقوقی جهاد اقتصادی در بخش مصرف با رویکردی بر نظریات شهید صدر، معصومه فتحی و سیدباقر سیدی بنابی، پاییز ۱۳۹۵
۲. مفهوم الجهاد فی الاسلام، محمد بن سعد الشویعر، ذی الحجه ۴۱۱
۳.حوزه علمیه و جهاد علمی، شماره ۶۶ isc، تابستان ۱۳۸۷
۴.بحث سیاسی دینی: جهاد با مال و جان، حسین علی گلشن، شهریور ۱۳۳۱
۵. جهاد اقتصادی، یک ضرورت راهبردی، قاسم لطفی، اردیبهشت ۱۳۹۰
فهرست اولیه مقاله (درختواره):
معنای جهاد
جهاد در لغت
جهاد در نظر فقها
جهاد در کلام آیت الله خامنه ای
جهاد در کلام آیت الله سیستانی
نتیجه گیری
فهرست
مقدمه 8
فصل اول: کلیات تحقیق 9
گفتار اول: مباحث مقدماتی 9
تبیین موضوع: 9
اهمیت و ضرورت تحقیق: 9
روش تحقیق: 10
فرضیه تحقیق: 10
سؤالات تحقیق: 10
گفتار دوم: مفهوم شناسی 12
معنای لغوی 12
روایات دال بر مفهوم جهاد 16
اقوال موافق با چندگونگی جهاد 56
اقوال موافق با جهاد به صرف قتال 61
جهاد از نظر آیت الله خامنه ای 63
جهاد از منظر آیت الله سیستانی 69
نتیجه گیری 69
منابع 72
مقدمه
در سده های مختلف جهاد در کلام فقهی علما صرفا به عنوان دفاع و جنگ سخت شناخته می شد و هیچ گاه از کلمه جهاد و اثرات فقهی اش در مسائلی مانند جهاد علمی یا اقتصادی و مانند اینها استفاده نشده بود ولی در چهل سال اخیر و با ظهور حکومت شیعی جهاد در کلام فقهاء در مسائل مختلفی مانند اقتصاد و علم هم به کار برده شده است.
حال سوال این تحقیق این است که آیا بر جهاد تعریف شده در کلام فقهاء چهل سال اخیر در مسائل مختلف حکم فقهی بار می شود یا خیر؟ و به صورت وجوب یا استحباب فقهی می توان به آن ها نگاه کرد یا خیر؟
فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی
تبیین موضوع:
بررسی مفهوم جهاد از نظر فقها با رویکرد به نظرات آیات خامنه ای و سیستانی
اهمیت و ضرورت تحقیق:
اگر بر جهاد به گونه هایی که امروزه تعریف می شود، حکم فقهی مانند وجوب و استحباب بار نشود، نمی توان آن را یک مسئله فقهی دانست و صرفا یک مسئله اجتماعی است که لزوما و فقهاً نیاز به انجامش نیست. از سوی دیگر این سوال مطرح است که آثاری که بر جهاد مترتب است را می توان بر فعالیت های روزانه ای مانند فعالیت علمی یا اقتصادی نیز بار کرد یا خیر؟
روش تحقیق:
روش تحقیق در این تحقیق به صورت کتابخانه ای است. و روش پژوهش، نقلی است
فرضیه تحقیق:
جهادهایی مانند جهاد اقتصادی، علمی و غیره از نظر فقهی جهاد محسوب نمی شوند و صرفا ممکن است از نظر اجتماعی بر عهده مکلفین باشند.
سؤالات تحقیق:
سوال اصلی: مفهوم جهاد چیست؟
سوالات فرعی:
1. جهاد در لغت به چه معناست؟
2. جهاد در نظر فقها به چه معناست؟
3. جهاد در نظر آیت الله خامنه ای به چه معناست؟
4. جهاد در نظر آیت الله سیستانی به چه معناست؟
گفتار دوم: مفهوم شناسی
معنای لغوی
جمهره اللغه می گوید جهد و جهد دو لغت فصیح هستند که به یک معنا آورده شده اند و آن معنا زمانی است که کسی تلاش کند به صورتی که به نهایت حد تلاش و طوقش برسد و زمانی که بخواهند بگویند فردی در کار خود جدی است می گویند جهد کرد.(ابن درید، ج1، ص 452).
تهذیب اللغه جهد را اینگونه معنا کرده است که انسان مریضی که در بیماری اش سختی کشد جهد کرده است و جُهد به معنای شی کمی است که کسی که با آن زندگی می گذراند دارد به وسیله کمبود این شی قلیل در زندگی اش جهاد می کند. و خداوند متعال در آیه ی والذین لا یجدون الا جهدهم، جهد را به همین معنای به کار برده است. شخصی گفته است که جهد رسیدن به هدفی است که برای رسیدن به آن هدف چیزی فروگذار نکرده باشی و سستی در انجامش نداشته باشی. ابن سکیت جهد را به معنای غایت و هدف گرفته است. فراء می گوید جهد به معنای غایت است و اگر کسی بگوید که جهاد کن یعنی به هدفت برس. یعنی اگر کسی گفت من جهد کردم یعنی مشقت هدفش را تحمل کرده و راه را رفته و به هدفش رسیده است.البته فراء معنی دیگری هم برای جهد در نظر م گیرد و آن مبارزه است که برای مثال وقتی قومی می گوید که با قوم دیگر مجاهده کردم یعنی مبارزه کرده است. ابوعبید می گوید جهد به معنای هدف و جهد به معنای مبارزه هر دو به یک معنا هستند. اعشی هم هر دو معنا را در نظر می گیرد و می گوید جهد به معنای غایت و تلاش و تحمل مشقت است. شمر از ابی عمرو نقل می کند که جهد در جمله هذه بقله لا یجهدها المال به این معنای است که این مال در برابر این گیاه کافی نیست و زیاد از گیاه نیست. اصمعی می گوید هر شیری که با آب صاف شود را مجهود گویند. شمر از ابن شمیل نقل می کند که می گوید آشکار ترین و پست ترین زمین، زمینی که در آن رشد و نموی نباشد و کوه و تپه ای در نزدیکی آن نیست؛ صحرا جهاد است. ابوعمرو از قسم به خدا و رفتن به عنوان جهد یاد کرده است. ابوسعید می گوید من در امری بر تو جهد دارم و تو را به آن مجبور می کنم، پس جهد به معنای امکان دادن به کسی و اعراض به اوست. ابوعمرو می گوید قومی برای من جهد کردند یعنی بر من تسلط پیدا کردند. ثعلب از ابن الاعرابی نقل کرده که گفته است جهد و جهاض هر دو ثمره بی علاقگی هستند.(الازهری، ج 6، ص 27)
قاموس المحیط جهد را به طاقت و مشقت و غایت معنا کرده است و در هر چیزی جهد را به معنای غایت آن یا دگرگونی نهایی اش می داند. و زمانی که جهد دوبار در جمله ای به کار رود مبالغه است مانند اینکه گفته شود جهد جاهد.(مجد الدین فیروزآبادی، ج1، ص275)
ابن منور در لسان العرب جهد به فتح و جهد به ضم را هردو در معنای طاقت در نظر می گیرد، ص275)
ابن منظور در لسان العرب جهد به فتح و جهد به ضم را هردو در معنای طاقت در نظر می گیرد؛ البته قیلی هم مطرح می کند مبتنی بر اینکه جهد به فتح به معنای مشقت و جهد به ضم به معنای طاقت است. لیث جهد را به معنای مرد مریضی که با بیماری اش دست و پنجه نرم می کند یا امر شاقی را انجام می دهد، گرفته است و کسی که حالش به اینگونه است مجهود است و در حدیث ام معبد جهد به این معنا است. ابن اثیر می گوید جهد به فتح به معنای مشقت است و قیلی می گوید که به معنای مبالغه و غایت است و جهد به ضم به معنای وسع و طاقت است. قیل دیگری می گوید هر دو لفظ به معنای وسع و طاقت هستندو برای معنای مشقت و غایت فقط جهد به فتح به کار برده می شود.(ابن منظور، ج 3، ص133)
در الوسیط اینطور گفته شده است که جهد به معنای تلاش جدی، تلاش در امر الهی، تلاش در امری به صورتی که به غایت و نهایتش برسد، آزموده شدن، به سختی رسیدن، حیوانی که بر آن بار می شود، بیش از ظرفیت راه رفتن، بیماری، خستگی، عشق، مخلوط شدن شیر با آب است.(الوسیط، ج1،ص142)
در تاج العروس اینگونه آمده است که جهد به فتح و جهد به ضم هر دو برای طاقت و وسع به کار می روند ولی برای مشقت صرفا جهد به فتح به کار برده می شود و جهد در غذا یعنی میل به خوردن آن.(مرتضی الزبیدی، ج4، ص 407)
در کل می توان گفت که جهد به فتح در لغت به معنای مشقت و سختی بسیار است؛ هر چند نمی توان معنای غایت آن را با توجه به تعدد اقوال نادیده گرفت؛ اما به نظر می رسد غایت هم نوعی تلاش و مشقت کشیدن سخت باشد چرا که هیچ وصل به هدفی بدون مشقت نبوده و نخواهد بود؛ و جهد به ضم هم به معنای طاقت است که چندان معنای دوری از جهد به فتح نیست.
روایات دال بر مفهوم جهاد
محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن عمر بن أبان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: الخير كله في السيف، وتحت ظل السيف، ولا يقيم الناس إلا السيف، والسيوف مقاليد الجنة والنار. (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۵)
براساس این روایت و با توجه به تاکیدی که بر سیف دارد، جهاد را می توان صرفا جهاد به سیف دانست، چرا که امام تمام فضیلت ها را فقط برای سیف ذکر میکنند.
وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: للجنة باب يقال له باب المجاهدين يمضون إليه فإذا هو مفتوح وهم متقلدون بسيوفهم، والجمع في الموقف والملائكة ترحب، بهم قال: فمن ترك الجهاد ألبسه الله ذلا وفقرا في معيشته ومحقا في دينه ان الله أغنى " أعز " أمتي بسنابك خيلها ومراكز رماحها.(همان)
در اینجا در اول روایت صرفا کلمه جهاد استفاده شده و توضیحی برای آن ارائه نشده است، اما در ادامه در تعریف مجاهدین اینگونه آورده شده که و هم متقلدون بسیوفهم که تمام صور احتمالی دیگر جهاد را خارج می کند و تمام مدح مجاهدین و ضم ترک جهادکنندگان را متوجه صرف جهاد به سیف می کند. وبإسناده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: خيول الغزاة في الدنيا خيولهم في الجنة، وإن أردية الغزاة لسيوفهم.(همان)
با توجه به لفظ خیول، این روایت صرفا در باب فضیلت و ثواب جهاد به شمشیر است و از آن برداشت دیگری نمی توان داشت.
وبالاسناد قال: وقال النبي صلى الله عليه وآله أخبرني جبرئيل بأمر قرت به عيني وفرح به قلبي، قال يا محمد بن غزى من أمتك في سبيل الله فأصابه قطرة من السماء أو صداع كتب الله له " كانت له " شهادة يوم القيامة.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص ۶)
این روایت صرفا عبارت غزی من امتک فی سبیل الله را استفاده کرده است و به همین خاطر از آن نمی توان صرف جهاد به سیف را برداشت کرد، بلکه هرگونه جهادی در راه خدا دارای فضیلت است؛ بسته به موقعیت و مقامی که فرد در آن قرار می گیرد.
وبهذا الاسناد قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: جاهدوا تغنموا.(همان)
در این روایت از واژه تغنموا می توان دو برداشت داشت؛ یک غنیمتی که از جهاد به سیف و پیروزی در آن نصیب مجاهد می شود و یکی غنیمتی که از هرگونه جهادی مانند جهاد اقتصادی یا جهاد فرهنگی به دست مجاهد می رسد؛ حال می خواهد این غنیمت منفعت مادی و دنیوی جهاد باشد، می خواهد پاداش اخروی آن.
وعن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن علي بن النعمان، عن سويد القلانسي، عن أبي بصير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أي الجهاد أفضل؟ فقال: من عقر جواده وأهريق دمه في سبيل الله.(همان)
در اینجا با توجه به سوال ابی بصیر که می پرسد کدام جهاد بهتر است؛ می توان اینگونه نتیجه گرفت که چندگونه جهاد وجود دارد که بهترین آن ها جهادی است که در آن خون مجاهد بریزد و اسبش ناتوان گردد.
وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن بعض أصحابه عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم، عن حيدرة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: الجهاد أفضل الأشياء بعد الفرائض. (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۷)
در این روایت صرفا کلمه جهاد استفاده شده و هیچ گونه توضیحی از طرف امام_ع_ ارائه نشده است. بنابراین جهاد می تواند در اینجا به معنای جهاد به اعم باشد و هرنوع جهادی را براساس معنای لغوی اش شامل شود.
وعنهم، عن ابن خالد، عن عثمان بن عيسى، عن عنبسة، عن أبي حمزة قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إن علي بن الحسين عليه السلام كان يقول: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ما من قطرة أحب إلى الله عز وجل من قطرة دم في سبيل الله.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸)
در این روایت حتی کلمه جهاد هم استفاده نشده است اما شیخ حرعاملی این روایت را جزء اولین روایات در باب جهاد کتاب خود آورده اند و با توجه به قطرة دم فی سبیل الله مشخص است که چه جهادی در این روایت منظور است. درکل تصور می شود که این روایت دلالتی برمفهوم جهاد نداشته باشد و صرفا بحث فضیلت و خشنودی خداوند از جهاد به سیف در میان باشد.
وعن أحمد بن محمد بن سعيد، عن جعفر بن عبد الله العلوي، وعن أحمد ابن محمد الكوفي، عن علي بن العباس، عن إسماعيل بن إسحاق جميعا، عن أبي روح فرج بن قرة " فروة "، عن مسعدة بن صدقة، عن ابن أبي ليلي، عن أبي عبد الرحمن السلمي قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: أما بعد فإن الجهاد باب من أبواب الجنة فتحه الله لخاصة أوليائه " إلى أن قال: " هو لباس التقوى، ودرع الله الحصينة، وجنته الوثيقة، فمن تركه ألبسه الله ثوب الذل، وشمله البلاء، وديث بالصغار والقماة، وضرب على قلبه بالاسداد، وأديل الحق منه بتضييع الجهاد، وسيم الخسف، ومنع النصف الحديث. (همان)
در این روایت از آن جا که در مذمت ترک جهاد توضیحی برای جهاد ارائه نشده است، می توان اینطور برداشت کرد که منظور از جهاد در اینجا، جهاد به معنای اعم است.
وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم، عن أبي حفص الكلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن الله عز وجل بعث رسوله بالاسلام إلى الناس عشر سنين فأبوا أن يقبلوا حتى أمره بالقتال، فالخير في السيف وتحت السيف والامر يعود كما بدا. (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹)
در این روایت لفظ قتال آورده شده است واز جهت دیگری به جهاد نگاه شده است. یعنی نه به اینجگونه که جهاد، قتال است بلکه به این صورت که قتال جهاد است و به دلیل استفاده نشدن از ادات حصر و خبری بودن از واقعه ی تاریخی از این روایت نمی توان هیچ حصری را درمورد اینکه تنها قتال جهاد محسوب می شود، برداشت کرد.
وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب رفعه قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: إن الله فرض الجهاد وعظمه وجعله نصره وناصره، والله ما صلحت دنيا ولا دين الا به.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹)
در این روایت با توجه به عبارت و جعله نصره و ناصره می توان اینگونه برداشت کرد که هر گونه نصرتی در دبه دبن خدا جهاد محسوب شده و دارای فضیلت جهاد است و خداوند آن را فرض قرار داده است.
وعنه، عن أبيه، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم: اغزوا تورثوا أبنائكم مجدا.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹)
در این روایت با توجه به لفظ اغزوا که آورده شده می توان گفت این روایت به جهاد به سیف اشاره دارد ولی هیچ گونه انحصاری را در معنای جهاد نمی رساند.
وبهذا الاسناد إن أبا دجانة الأنصاري اعتم يوم أحد بعمامة، وأرخى عذبة العمامة بين كتفيه حتى جعل يتبختر، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: إن هذه لمشية يبغضها الله عز وجل الا عند القتال في سبيل الله.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹)
در این روایت لفظ قتال آورده شده است که هم اشاره به جهاد به سیف دارد و هم اینکه هیچ گونه انحصاری را متبادر نمی کند.
وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحجال، عن ثعلبة، عن معمر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: الخير كله في السيف، وتحت السيف، وفي ظل السيف، قال: وسمعته يقول: إن الخير كل الخير معقود في نواصي الخيل إلى يوم القيامة.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹)
در این روایت فضیلت سیف و خیل گفته شده است و از این جهت انحصاری در معنای جهاد را نمی توان از آن برداشت کرد؛ ولی از این دید که روایت درمقام بیان فضیلت جهاد است می توان از طرف دیگر بحث هم به آن نگاه کرد.
وعنه، عن عبد الله بن المغيرة، عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني، عن ضرار بن عمرو السميساطي، عن سعد بن مسعود الكناني " الكندي "، عن عثمان بن مظعون قال: قلت لرسول الله صلى الله عليه وآله إن نفسي تحدثني بالسياحة وأن ألحق بالجبال، فقال: يا عثمان لا تفعل فان سياحة أمتي الغزو والجهاد.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۰)
در این روایت با توجه به الغزو و الجهاد که به معنای پیروزی و جهاد است، می توان اینطور برداشت کرد که هرگونه فتحی و هرگونه جهادی مصداق روایت محسوب می شود.
محمد بن علي بن الحسين في (عيون الأخبار) بإسناده عن الفضل بن شاذان، عن الرضا عليه السلام في كتابه إلى المأمون قال: والجهاد واجب مع الإمام العادل " العدل ".(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۱)
این روایت خاصتا به جهاد همراه با امام تصریح می کند و براساس همین هم می توان اینطور نتیجه گیری کرد که جهاد در این روایت لنحصار به جهاد به سیف همراه امام دارد.
وفي (معاني الأخبار) عن محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني، عن عبد العزيز بن يحيى الجلودي، عن هشام بن علي ومحمد بن زكريا الجوهري، عن ابن عائشة باسناد ذكره إن عليا عليه السلام قال في خطبة له: أما بعد فان الجهاد باب من أبواب الجنة، فمن تركه رغبة عنه ألبسه الله الذل وسيم الخسف وديث بالصغار الحديث.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۱)
در این روایت به روشنی جهاد در معنای عامی به کار رفته است و هیچ گونه دلالتی بر جهاد به سیف یا هیچ گونه جهاد دیگری ندارد و می توان گفت که به صورت بسیط استفاده شده است. از مضرات ترک جهاد که در ادامه روایت آورده شده است هم نمی توان جهاد خاصی را برداشت کرد.
وفي (المجالس) عن جعفر بن علي، عن جده الحسن بن علي، عن جده عبد الله بن المغيرة، عن إسماعيل بن مسلم السكوني، عن الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام، عن أبيه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: خيول الغزاة خيولهم في الجنة.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۱)
در این روایت اصلا لفظ جهاد استفاده نشده است و از جانب غزاة به آن نگاه شده است که باعث می شود هیچ گونه تخصیصی بر مفهوم جهاد اعمال نکند.
وفي (عقاب الأعمال) باسناد تقدم في عيادة المريض عن رسول الله صلى الله عليه وآله أنه قال (في حديث:) ومن خرج في سبيل الله مجاهدا فله بكل خطوة سبعمأة ألف حسنة، ويمحى عنه سبعمأة ألف سيئة، ويرفع له سبعمأة ألف درجة، وكان في ضمان الله بأي حتف مات كان شهيدا، وإن رجع رجع مغفورا له مستجابا دعاؤه.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲)
در این روایت از مجاهدتی که بیان شده، براساس معنای لغوی جهاد و عمومیتی که در این روایت هست، می توان اینطور برداشت کرد که معنای مجاهدت در این روایت، مجاهدت اعم است و هرگونه جهادی دارای چنین فضیلتی است.
أحمد بن محمد بن خالد في (المحاسن) عن الوشاء، عن مثنى، عن منصور بن حازم قال. قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أي الأعمال أفضل؟ قال: الصلاة لوقتها، وبر الوالدين، والجهاد في سبيل الله. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك في مقدمة العبادات وغيرها، ويأتي ما يدل عليه.(وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲)
در این روایت هم جهاد بدون هیچ گونه قیدی استفاده شده است که باعث می شود بتوان از آن عمومیت معنا را برداشت کرد.
محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم بعث سرية فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر وبقى عليهم الجهاد الأكبر فقيل: يا رسول الله ما الجهاد الأكبر؟ قال: جهاد النفس.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۲)
در این روایت نبی مکرم اسلام از جهاد با نفس به عنوان جهاد اکبر یاد کرده اند و شیخ حر عاملی هم وجوب جهاد با نفس را از آن برداشت کرده اند که باعث می شود انحصار معنای جهاد در جهاد به سیف بشکند.
وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن بعض أصحابه رفعه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: احمل نفسك لنفسك فإن لم تفعل لم يحملك غيرك.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۲)
شیخ حر عاملی از احمل نفسک اینگونه برداشت کرده اند که حمل و تنگ گیری بر نفس همان جهاد با نفس است و از این روایت در باب وجوب جها با نفس یاد کرده اند. به هر صورت با درنظر گرفتن اینکه این روایت در باب جهاد با نفس است و آن هم به صورت وجوبی نه به صورت یک ارزش اخلاقی، این روایت حصر اصطلاح جهاد در جهاد به سیف را می شکند.
وعنهم، عن أحمد رفعه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام لرجل انك قد جعلت طبيب نفسك، وبين لك الداء، وعرفت آية الصحة، ودللت على الدواء، فانظر كيف قيامك على نفسك.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۲)
در این روایت امام به رجلی می فرمایند که خودش بر نفسش طبیب قرار داده شده است و راهش را یافته و درمانش را می داند؛ پس برحذر باشد که چگونه بر نفسش قیام می کند. با تعمیم روایت به تمام انسان ها؛ از آن جایی که در روایت قید مقالیه ای که روایت را فقط به شرایط آن رجل اختصاص بدهد، نیست؛ می توان اینطور نتیجه گرفت که قیام به نفس بر عهده تمام انسان ها است و تمامشان طبیب نفسشان هستند که با اتکا به نظر شیخ حر عاملی همان جهاد با نفس وجوبی است. با این فرض این روایت هم حصر مفهوم جهاد در جهاد به سیف را از بین می برد.
وعنه رفعه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام لرجل: اجعل قلبك قرينا برا، وولدا واصلا، واجعل علمك والدا تتبعه، واجعل نفسك عدوا تجاهده، واجعل مالك عارية تردها. محمد بن علي بن الحسين بإسناده، عن مسكان، عن عبد الله بن أبي يعفور، عن الصادق عليه السلام نحوه.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص ۱۲۲،۱۲۳)
در این روایت تصریح شده که انسان باید نفسش را باید دشمنی قرار دهد که باید با آن مجاهدت کند و بجنگد. بر این اساس و بنابر امر در روایت، هرچند دلالت تام بر وجوب جهاد با نفس ندارد، بنابر قرینه ی مقالیه ی توصیه اخلاقی قبل مجاهدت با نفس در روایت؛ می توان این روایت را دال بر جهاد با نفس دانست و شکننده حصر مفهوم جهاد در جهاد با نفس هست.
قال: ومن ألفاظ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: الشديد من غلب نفسه.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۳)
در این روایت گفته شده که فرد قدرتمند کسی هست که بر نفسش غلبه کند و با توجه به اینکه معنای لغوی جهاد تلاش به حد اعلی است، می توان از این روایت برای جهاد با نفس استفاده کرد و از این باب می توان این روایت را نیز از بین برنده ی تخصیص مفهوم جهاد در جهاد به سیف دانست.
وبإسناده عن حماد بن عمرو وأنس بن محمد، عن أبيه جميعا، عن جعفر ابن محمد، عن آبائه عليهم السلام في وصية النبي صلى الله عليه وآله وسلم لعلى قال: يا علي أفضل الجهاد من أصبح لا يهم بظلم أحد.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۳)
در این روایت یکی از مصادیق جهاد با نفس که عدم ظلم است به عنوان افضل الجهاد آورده شده است. همین باعث می شود که این روایت هم از شکنندگان حصر معنای جهاد محسوب شود.
وبإسناده عن ابن فضال، عن غالب بن عثمان، عن شعيب العقرقوفي، عن الصادق عليه السلام قال: من ملك نفسه إذا رغب وإذا رهب وإذا اشتهى وإذا غضب وإذا رضى حرم الله جسده على النار. وفى (ثواب الأعمال) عن أحمد بن محمد، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن عيسى، عن الحسين بن علي بن فضال، عن غالب ابن عثمان، عن شعيب، عن رجل عن أبي عبد الله عليه السلام مثله وترك قوله وإذا رضي.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۳)
وبإسناده عن ابن فضال، عن غالب بن عثمان، عن شعيب العقرقوفي، عن الصادق عليه السلام قال: من ملك نفسه إذا رغب وإذا رهب وإذا اشتهى وإذا غضب وإذا رضى حرم الله جسده على النار.(وسائل الشبعه، ج۱۱، ص۱۲۳)
در این روایت هر کسی منظور است که بر نفسش مالک شود و بنابر همین معنا می توان این روایت را در قاب وجوب جهاد با نفس معنا کرد و از آن عدم حصر جهاد در معنای جهاد با سیف را برداشت کرد.
وفي (المجالس ومعاني الاخبار) عن أبيه، عن الحسين بن أحمد بن إدريس، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن يحيى الخزاز، عن موسى بن إسماعيل، عن موسى بن جعفر، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله بعث سرية فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر وبقي عليهم الجهاد الأكبر، قيل يا رسول الله صلى الله عليه وآله وما الجهاد الأكبر فقال: جهاد النفس. وقال عليه السلام: إن أفضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه.(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۳ و۱۲۴)
در این روایت هم مانند روایتی که پیش از این ذکر شد از جهاد با نفس به عنوان جهاد اکبر نام برده شده است، با این تفاوت که در ادامه ی این روایت امام می فرمایند که افضل جهاد آن است که انسان با چیزی که بین دوطرفش هست، یعنی خودش به مجاهدت و مبارزه بپردازد. با این تاکید دو چندان می توان وجوب جهاد با نفس را برداشت و حصر جهاد را از بین برد.
محمد بن الحسين الرضي في (المجازات النبوية) عنه عليه السلام أنه قال: المجاهد من جاهد نفسه. (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۴)
در اینجا امام صراحتا می فرمایند که مجاهد آن کسی است که با نفسش به جهاد بپردازد. این روایت هم حصر جهاد را از بین می برد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَتَبَ اللَّهُ الْجِهَادَ عَلَى الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ فَجِهَادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مَالِهِ وَ نَفْسِهِ حَتَّى يُقْتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ أَنْ تَصْبِرَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ أَذَى زَوْجِهَا وَ غَيْرَتِهِ.(کافی، ج۵، ص۹)
در این روایت جهاد مرد بذل مال و جانش در راه خدا نامبرده شده تا جایی که در راه خدا کشته شود و جهاد زن صبر است. بر این اساس جهاد در اینجا هم برای صبر زن معنا می دهد و هم برای بذل مال مرد و به این جهت حصر جهاد در قتال را از بین می برد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجِهَادِ سُنَّةٌ أَمْ فَرِيضَةٌ فَقَالَ الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ فَجِهَادَانِ فَرْضٌ وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ لَا يُقَامُ إِلَّا مَعَ الْفَرْضِ فَأَمَّا أَحَدُ الْفَرْضَيْنِ فَمُجَاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ وَ مُجَاهَدَةُ الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ فَرْضٌ وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِي هُوَ سُنَّةٌ لَا يُقَامُ إِلَّا مَعَ فَرْضٍ فَإِنَّ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلَى جَمِيعِ ...(الکافی، ج۱۱، ص۹)
در این روایت صراحتا جهاد به چهار بخش تقسیم شده که دوعدد از این جهاد ها فرض بوده و دوتای آن ها سنت هستند ویکی از جها هایی که فرض است جهاد فرد است با نفسش. براساس این روایت و اینکه جهاد به نفس جزء اقسام جهاد به صورت فریضه آورده شده است می توان اینطور برداشت کرد که جهاد هیچ گونه حصری در قتال ندارد.
قَالَ الصَّادِقُ ع الْحَجُّ جِهَادُ الضُّعَفَاءِ وَ نَحْنُ الضُّعَفَاءُ.(من لایحضره الفقیه، ج۲ ص۲۲۶)
در این روایت از حج به عنوان جهاد ضعفا نام برده شده است. احتمالا از روی تلاش و کوشش سختی که برای حج انجام می شود. هرچند این روایت دلالتی بر عمچمیتفجهاد مصطلح ندارد، اما می توان نیم نگاهی از این جهت به آن داشت.
عن جندب عن الصادق عليه السلام عن النبيّ( ص) قال« الحجّ جهاد الضعيف، ثمّ وضع أبو عبد اللّه عليه السلام يده على صدر نفسه و قال: نحن الضعفاء و نحن الضعفاء.(الکافی، ج۴، ص۲۵۹)
دلالت این روایت هم مانند روایت قبل است.
رَوَى صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ الصَّنِيعَةُ لَا تَكُونُ صَنِيعَةً إِلَّا عِنْدَ ذِي حَسَبٍ أَوْ دِينٍ الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ لِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْجَسَدِ الصِّيَامُ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ...(من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۶)
در این روایت علاوه بر اینکه حج جهاد ضعفا برشمرده شده است، جهاد زن خوش اخلاقی اوست و بنابر تکرار حسن التبعل در روایت دیگر با دلالت قوی تر، می توان حسن التبعل را برای زن جهاد وجوبی در نظر گرفت و شکننده حصر معنای جهاد در قتال و جهاد به سیف.
وَ قَالَ ع جَاهِدْ هَوَاكَ كَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّكَ.(من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۰)
در این روایت هم صریحا گفته شده است که هوای نفس را باید مانند دشمن خود قرار داد و با آن به مجاهدت پرداخت و اینگونه می توان از این روایت به عنوان تعمیم زننده ی معنای جهاد نیز، یاد کرد.
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع لِعَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَصْلِ الْإِسْلَامِ وَ فَرْعِهِ وَ ذِرْوَتِهِ وَ سَنَامِهِ قَالَ بَلَى قَالَ أَصْلُهُ الصَّلَاةُ وَ فَرْعُهُ الزَّكَاةُ وَ ذِرْوَتُهُ وَ سَنَامُهُ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَبْوَابِ الْخَيْرِ الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ.(من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۷۵)
در این روایت هم به ضورت کلی صرفا جها. فی سبیل الله بدون هیچ گونه قیدی ذکر شده است که آن را قابل تعمیم به هرگونه کوشش و سختی ای در راه خدا می سازد.
سمعت الصادق عليه السلام يقول:« المؤمن علوى لانه علا في المعرفة، و المؤمن هاشمى لانه هشم الضلالة- أى كسرها- و المؤمن قرشى لانه أقر بالشيء المأخوذ عنا، و المؤمن عجمى لانه استعجم- أى أبهم عليه أبواب الشر– و المؤمن عربى لان نبيه صلّى اللّه عليه و آله عربى و كتابه المنزل بلسان عربى، و المؤمن نبطى لانه استنبط العلم، و المؤمن مهاجرى لانه هجر السيئات، و المؤمن أنصارى لانه نصر اللّه و رسوله و أهل بيت رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلم، و المؤمن مجاهد لانه يجاهد أعداء اللّه عزّ و جلّ في دولة الباطل بالتقية و في دولة الحق بالسيف و كفى بهذه شرفا للمؤمن».(من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۵۶۰)
در این روایت صراحتا گفته شده که جهاد مومن در دولت باطل تقیه و در دولت حق قتال به سیف است و مشخصا طبق این روایت جهاد در شرایط گوناگون حالات متفاوتی می پزیرد. البته همچنان نمی توان از این روایت دلالتی کامل دریافت کرد، چرا که دو حالت دولت باطل و دولت حق و تفاوت آن ها ذارا در مدل جهاد مومن ذکر کرده است و بنابراین نمی توان اینگونه نتیجه گرفت که جهاد در دولت حق هم شیوه های مختلفی دارد. ولی این مقدار که جهاد در شرایط مختلف حالات پیدا می کند را می شود از این روایت برداشت کرد.
وَ رُوِيَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ شَهِدْتُ وَصِيَّةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع حِينَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ أَشْهَدَ عَلَى وَصِيَّتِهِ الْحُسَيْنَ وَ مُحَمَّداً وَ جَمِيعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ شِيعَتِهِ ع ثُمَّ دَفَعَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ وَ السِّلَاحَ ثُمَّ قَالَ ع يَا بُنَيَّ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ أُوصِيَ إِلَيْكَ وَ أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ كُتُبِي وَ سِلَاحِي كَمَا أَوْصَى إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص...وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ رَجُلَانِ إِمَامٌ هُدًى وَ مُطِيعٌ لَهُ مُقْتَدٍ بِهُدَاهُ...(من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۹۱)
در این روایت هم، جهاد در راه خدا هم با مال و هم با جان ذکر شده است و سپس بعد از آن اینکه تنها دو نفر جهاد می کنند؛ امام و طیع او و از آن جا که براساس داده های تاریخی همه ی ائمه بر حاکم ستمگر زمان خود شمشیر نکشیدند بلکه برخی از ایشان به مبارزه از راه های دیگر پرداختند؛ می توان اینطور نتیجه گرفت که منظور از جهاد در اینجا هرگونه تلاش و کوشش و سختی ای در راه خداوند است.
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ضَمِنْتُ لِسِتَّةٍ الْجَنَّةَ رَجُلٌ خَرَجَ بِصَدَقَةٍ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ- وَ رَجُلٌ خَرَجَ يَعُودُ مَرِيضاً فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ- وَ رَجُلٌ خَرَجَ مُجَاهِداً فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ- وَ رَجُلٌ خَرَجَ حَاجّاً فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ رَجُلٌ خَرَجَ إِلَى الْجُمُعَةِ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ- وَ رَجُلٌ خَرَجَ فِي جِنَازَةِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّةُ.(من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۴۰)
در اینجا مجاهدا فی سبیل الله هیچ قید مقالیه ای ندارد و می توان از آن به عنوان عدم حصر لفظ جهاد نام برد.
وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ إِنَّ أَفْضَلَ مَا يَتَوَسَّلُ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...(من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۵)
در این روایت هم جهاد فی سبیل الله به صورت کلی و بی حصر آمده است.
قَدْ رُوِيَ أَنَّهُ يَقُولُ فِي سَجْدَةِ الْعَزَائِمِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَ تَصْدِيقاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُبُودِيَّةً...مِنْ غَيْرِ أَنْ تُجْهِدَ نَفْسَكَ أَوْ تَرْفَعَ صَوْتَكَ شَدِيدا...(من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۰۸)
در اینجا به مخالفت با نفس تصریح شده ولی از لفظ جهاد استفاده شده است که می تواند نتیجه عدم حصر لفظ جهاد در مفهوم جهاد به سیف را در پی داشته باشد.
وَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الْجُمُعَةِ فَقَالَ:...وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ أَعْدَاءَهُ لَا وَانِياً وَ لَا نَاكِلًا...(من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۲۸)
در این روایت با توجه به قرینه اعداء می توان اینطور گفت که منظور از جهاد در اینجا هرگونه تلاش و کوشش و سختی و ضربه به دشمنان خداست؛ حال این تلاش و ضربه می خواهد به سیف باشد یا هرگونه وجه دیگری.
وَ سَأَلَ سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ لَهُ مَتَى فُرِضَتِ الصَّلَاةُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ عَلَى مَا هِيَ الْيَوْمَ عَلَيْهِ فَقَالَ بِالْمَدِينَةِ حِينَ ظَهَرَتِ الدَّعْوَةُ وَ قَوِيَ الْإِسْلَامُ وَ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الْجِهَادَ...(من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۵۵)
در این روایت جهاد به بسیط ترین حالت آن آورده شده است و تنها می توان از آن اسلاق را برداشت کرد.
وَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَوْمَ الْفِطْرِ فَقَالَ:...وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ الْحَائِدِينَ عَنْهُ الْعَادِلِينَ بِهِ...(من لایحضره الفقیه، ج۱، ص ۵۱۵)
در اینجا هم جهاد به عنوان کوشش در راه خدا و در مقابل منحرفین از راهش آورده شده است و نمی توان از آن قیدی درباره ی جهاد به سیف برداشت کرد.
وَ سَأَلَ مُعَاوِيَةُ بْنُ عَمَّارٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ عَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ أَطَاقَ الْمَشْيَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَقَدْ كَانَ أَكْثَرُ مَنْ حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص مُشَاةً وَ لَقَدْ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِكُرَاعِ الْغَمِيمِ فَشَكَوْا إِلَيْهِ الْجَهْدَ وَ الطَّاقَةَ وَ الْإِعْيَاءَ فَقَالَ شُدُّوا أُزُرَكُمْ وَ اسْتَبْطِنُوا فَفَعَلُوا ذَلِكَ فَذَهَبَ ذَلِكَ عَنْهُمْ.(من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۹۵)
در اینجا جهد در کنار طاقت ذکر شده. بعید است که براساس سیاق روایت جهد مانند کلمه طاقت مابعدش به معنای طاقت باشد و احتمالا به معنای همان کوشش سخت است. مشکل است که این را به جهاد در روایات دیگر تعمیم داد ولی می شود به آن نیم نگاهی داشت.
رواه الكليني في الكافي ج 4 ص 239 في الصحيح عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام في ذيل حديث، و أمّا الأشهر الحرم فهي الأشهر الذي حرم اللّه تعالى فيها القتال و الجهاد و...(من لایحضره الفقیه، ج۲، ۴۵۷)
در این روایت جهادی که به کار برده شده و در ماه حرام، حرام اعلام شده است به قرینه ی کلمه ی قتال همان جهاد به سیف است و انحصار به آن دارد.
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي حُجْرٍ الْأَسْلَمِيِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَتَى مَكَّةَ حَاجّاً وَ لَمْ يَزُرْنِي إِلَى الْمَدِينَةِ جَفَوْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ...وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...(من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶۷)
در اینجا به نظر می رسد که جاهدت فی سبیل الله بدون قید و مطلق است و دلالت برهرگونه تلاش و کوششی در راه خداوند دارد.
وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِيدٌ فَقِيلَ لَهُ فَمَنْ يَقْتُلُكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِي زَمَانِي يَقْتُلُنِي بِالسَّمِّ ثُمَّ يَدْفِنُنِي فِي دَارٍ مُضَيَّقَةٍ وَ بِلَادِ غُرْبَةٍ أَلَا فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَجْرَ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ صِدِّيقٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ حَاجٍّ وَ مُعْتَمِرٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ مُجَاهِدٍ وَ حُشِرَ فِي زُمْرَتِنَا وَ جُعِلَ فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجَنَّةِ رَفِيقَنَا.(من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۵)
در اینجا هم مجاهد بدون هیچ گونه قیدی آمده و می توان از آن دلالت عام گرفت که مجاهد به کسی می گویند که در راه خدا هرگونه سختی ای کشیده باشد و تلاش کرده باشد.
قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا أَتَيْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ ع فَاغْتَسِلْ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ ثُمَّ الْبَسْ ثِيَاباً طَاهِرَةً ثُمَّ امْشِ حَافِياً فَإِنَّكَ فِي حَرَمٍ مِنْ حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَرَمِ رَسُولِهِ ص وَ عَلَيْكَ بِالتَّكْبِيرِ وَ التَّهْلِيلِ وَ التَّمْجِيدِ وَ التَّعْظِيمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَثِيراً...وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ و...(من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۹۵)
در اینجا هم جهاد در راه خدا مطلق آمده است و دلالتی بر جهاد به سیف نمی توان از آن برداشت کرد.
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّخَعِيُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَلِّمْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِيغاً كَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُمْ فَقَالَ إِذَا صِرْتَ إِلَى الْبَابِ فَقِفْ...وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ...(من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۲)
در این روایت هم جهاد به صورت مطلق آمده است و از طرفی احساس می شود که منظور از جهاد در اینجا هرگونه تلاشی در راه خدا بوده است چرا که آن را از طرف خدا ذکر کرده و گفته است آن طور که حق خداوند است و نگفته آنگونه که حق دشمنان خداست.
قَالَ ع الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ مِنْ حَلَالٍ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ.(من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۸)
در این روایت هم آن کس که روزی حلال خانواده اش را تامین می کند و سعی در برآوردن نیازهای حلال خانواده اش دارد، مانند مجاهد در خدا می . تلویحا می توان اینطور نتیجه گرفت که از آن جا که تامین روزی حلال خانواده هم نوعی تلاش و کوشش در راه خداست، از این رو نان آور خانواده به صورت حلال هم مانند مجاهد در راه خداوند است. البته از طرف دیگر هم می شود گفت که از آن جا که در تشبیه در طرف مشابه نان آور خانواده، مجاهد در راه خدا استفاده شده است، انحصار در مجاهد به سیف دارد؛ ولی تصور می شود که حالت اول، حالت قوی تری باشد.
رَوَى حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ بِإِسْنَادِهِ أَنَّهُ أَتَى رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ فَأَخْبَرَهُ بِمَوْلُودٍ لَهُ فَتَغَيَّرَ لَوْنُ الرَّجُلِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص مَا لَكَ قَالَ خَيْرٌ قَالَ قُلْ قَالَ خَرَجْتُ وَ الْمَرْأَةُ تَمْخَضُ فَأُخْبِرْتُ أَنَّهَا وَلَدَتْ جَارِيَةً فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص الْأَرْضُ تُقِلُّهَا وَ السَّمَاءُ تُظِلُّهَا وَ اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَ هِيَ رَيْحَانَةٌ تَشَمُّهَا ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ مَنْ كَانَ لَهُ ابْنَةٌ وَاحِدَةٌ فَهُوَ مَقْرُوحٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ ابْنَتَانِ فَيَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ وَ مَنْ كَانَ لَهُ ثَلَاثُ بَنَاتٍ وُضِعَ عَنْهُ الْجِهَادُ وَ كُلُّ مَكْرُوهٍ وَ مَنْ كَانَ لَهُ أَرْبَعُ بَنَاتٍ فَيَا عِبَادَ اللَّهِ أَعِينُوهُ يَا عِبَادَ اللَّهِ أَقْرِضُوهُ يَا عِبَادَ اللَّهِ ارْحَمُوهُ.(من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۸۲)
با توجه به این روایت می توان گفت آن چیزی که از گردن فرد در صورت دارا بودن سه دختر ساقط می شود، جهاد به سیف است و حالات دیگر از جهاد مصداق این روایت نیست چرا که توجیه منطقی ای در رابطه با سه دختر ایجاد نمی کند ولی پیامبر در ادامه با عبارت کل مکروه تخصیص را از بین می برند و معنا به این تغییر پیدا میکند که هرچه کراهت دارد و این کراهت می تواند هر سختی ای باشد که انسان در راه خدا مرتکب می شود. البته مشخص است که مصادیق جهاد در این روایت از جهاد در روایات دیگر که به صورت مطلق آمده است، دارای مصادیق کمتری است.
فِي رِوَايَةِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: ذَكَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْجِهَادَ فَقَالَتِ امْرَأَةٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا لِلنِّسَاءِ مِنْ هَذَا شَيْءٌ فَقَالَ بَلَى لِلْمَرْأَةِ مَا بَيْنَ حَمْلِهَا إِلَى وَضْعِهَا إِلَى فِطَامِهَا مِنَ الْأَجْرِ كَالْمُرَابِطِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ هَلَكَتْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ كَانَ لَهَا مِثْلُ مَنْزِلَةِ الشَّهِيدِ.(من لایحضره الفقیه، ج۳، ص ۵۶۱)
با توجه به روایات قبلی که تنها جهادی را که از زنان نفی کرده بود، جهاد به سیف بود؛ اینجا هم به نظر می رسد که منظور رسول خدا _ص_ از جهاد همان جهاد به سیف است چرا که پس از ذکر جهاد توسط پیامبر زنی جلو می آید و از وظیفه ی زنان سوال می کند و پیامبر _ص_ پاسخ می گویند. از این رو می توان گفت که جهاد در این روایت انحصار در جهاد به سیف دارد.
رَوَى السَّكُونِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْوَصِيَّةُ بِالْخُمُسِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَضِيَ لِنَفْسِهِ بِالْخُمُسِ وَ قَالَ الْخُمُسُ اقْتِصَادٌ وَ الرُّبُعُ جَهْدٌ وَ الثُّلُثُ حَيْفٌ.(من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸۵)
در این روایت هم جهد در معنای عامش به کار برده شده است و قید مقالیه ای در روایت مشاهده نمی شود.
عنه عن عبد الله بن المغيرة عن اسماعيل بن ابي زياد السكوني عن ضرار بن عمرو الشمشاطي عن سعد بن مسعود الكناني عن عثمان بن مظعون قال : قلت لرسول الله صلىاللهعليهوآله ان نفسي تحدثني بالسياحة وان ألحق بالجبال قال : يا عثمان لا تفعل فان سياحة امتي الغزو والجهاد.(تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۲)
در این روایت به قرینه ی غزو و عطف جهاد به آن و تعبیر سیاحت به جهاد، می توان گفت که منظور از جهاد در لینجاصرفا قتال به سیف است.
محمد بن أحمد بن يحيى عن ابي جعفر عن أبيه عن وهب عن جعفر عن أبيه عليهماالسلام قال : قال رسول الله صلىاللهعليهوآله : للجنة باب يقال له باب المجاهدين يمضون إليه فإذا هو مفتوح وهم متقلدون بسيوفهم والجمع في الموقف والملائكة تزجر ، فمن ترك الجهاد البسه الله ذلا وفقرا في معيشته ومحقا في دينه. ان الله اعز امتي بسنابك خيلها ومراكز رماحها.(تهذیب الاحکام، ج۶، ص ۱۲۳)
در این روایت هم در تعریف مجاهدین اینگونه آورده شده است که متقلدون بسیوفهم؛ بنابراین مجاهدین صرف در مجاهدین به سیوف دارند و اگر کسی به گونه ی دیگری به تلاش و سختی در راه خداوند بیفتد، مجاهد محسوب نمی شود. البته اینگونه دلالت گرفتن ممکن است مقدارب دچار اشکال باشد، چرا که شاید روایت در مقام رد گونه های دیگر نبوده و صرفا خواسته فضیلت چنین جهادی را بیان کند. البته این اشکال هم خود با مسئله ای رو به روست و آن اینکه روایت باب جنتی که مخصوص مجاهدین است را فقط مخصوص مجاهدین به سیف خوانده و اگر می خواست تلاش کنندگان و خدمت کنندگان در راه خدا را هم در زمره مجاهدین حساب کند، می بایست آن ها را ذکر می کرد. البته می توان در معنی متقلدون بسیوفهم هم نوعی تاویل به کار برد که منظور چیزی اعم از عبارت بوده است و هرکس به مصابه خدمتی که انجام می دهد، می تواند متقلد بسیف باشد ولی این نوع برداشت ابعد به نظر می رسد.
أحمد بن محمد بن سعيد عن جعفر بن عبد الله المحمدي العلوي واحمد بن محمد الكوفي عن علي بن العباس عن اسماعيل بن اسحاق جميعا عن ابي روح فرج بن ابي فروة عن مسعدة بن صدقة قال : حدثني ابن ابي ليلى عن ابي عبد الرحمن السلمي قال : قال أمير المؤمنين عليهالسلام : ان الجهاد باب فتحه الله لخاصة اوليائه وسوغهم كرامة منه لهم ونعمة ذخرها ، والجهاد لباس التقوى ودرع الله الحصينة وحصنه الوثيقة...(تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۳)
در این روایت هم جهاد به هیچ قسمی تقسبم نشده و دلالتی برهیچ گونه حصر و تخصیصی ندارد.
عن محمدبن يحيى ، عن بكر بن صالح ، عن الحسن بن علي ، عن عبدالله بن إبراهيم ، عن علي بن أبي علي اللهبي ، عن أبي عبدالله قال : إن الله تبارك وتعالى ليعطي العبد من الثواب على حسن الخلق كمايعطي المجاهد في سبيل الله يغدو عليه ويروح.(بحار الانوار، ج۷۷، ص۳۷۷)
در این روایت نمی توان دلالتی از جهاد داشت ولی با قرینه و تشبیه حسن خلق بنده به مجاهد فی سبیل الله می توان گوشه ی چشمی به این وجه تشبیه داشت؛ به این صورت که حسن خلق هم تلاشی در راه خداست. البته همچنان نمی شود هیچ گونه دلالتی برداشت کرد و صرفا می توان از این روایت فضیلت حسن خلق را برداشت کرد.
نروي أن سيدنا رسول الله رأى بعض أصحابه منصرفا من بعث كان بعثه ، وقد انصرف بشعثه وغبار سفره ، وسلاحه عليه ، يريد منزله ، فقال علیه السلام : انصرفت من الجهاد الاصغر إلى الجهاد الاكبر ، فقيل له : أو جهاد فوق الجهاد بالسيف؟ قال : نعم ، جهاد المرء نفسه. (بحار الانوار، ج۷۰، ص۶۸)
در این روایت صراحتا گفته شده است که جهاد مرد، مبارزه ی او با نفسش است. روایت مشخصا جهاد را از معنای حصری آن در قتال به سیف، باز می دارد.
علي بن محمد بن إسماعيل الخزاز الهمداني معنعنا عن زيد قال : قال رجل قد أدرك ستة أو سبعة من أصحاب النبى : قالوا : لما نزلت « إذا جاء نصر الله والفتح » قال النبى يا علي يا فاطمة قد جاء نصر الله والفتح ، و رأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجا فاسبح ربي بحمده ، وأستغفر ربي إنه كان توابا ، يا على إن الله قضى الجهاد على المؤمنين في الفتنة من بعدي فقال علي بن أبي طالب : يا رسول الله وكيف نجاهد المؤمنين الذين يقولون في فتنتهم آمنا؟ قال يجاهدون على الاحداث في الدين إذا عملوا بالرأي في الدين ، ولا رأي في الدين إنما الدين من الرب أمره ونهيه.(بحار الانوار، ج۲۸، ص۷۹ و ۸۰)
در اینجا عبارت جهاد در فتنه به کار برده شده است. به قرینه فتنه می توان گفت که جهاد در این روایت لزوما به معنی شمشیرکشی و قتال نیست و می تواند به هرگونه کنش و واکنش اجتماعی و سیاسی یا مانند اینها صدق کند.
وعن جعفر بن محمد أنه قال : اصل الاسلام الصلاة ، وفرعه الزكاة وذروة سنامه الجهاد في سبيل الله.(بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۴۹)
در این روایت گفته شده که صلات در بالاترین حدش جهاد در راه خداوند است. این روایت هم شکننده حصر جهاد در معنای قتال به سیف است.
ابن الوليد ، عن الصفار ، عن ابن معروف ، عن عبدالله الاصم عن حديرة قال : قلت لابي عبدالله 7 جعلت فداك أيما أفضل الحج أو الصدقة؟ قال : هذه مسألة فيها مسألتان قال : كم المال؟ يكون ما يحمل صاحبه إلى الحج؟ قال : قلت : لا ، قال : إذا كان مالا يحمل إلى الحج فالصدقة لا تعدل الحج الحج أفضل وإن كانت لاتكون إلا القليل ، فالصدقة ، قلت : فالجهاد قال : الجهاد أفضل الاشياء بعد الفرائض في وقت الجهاد ، ولا جهاد إلا مع الامام.(بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۰)
در این روایت برای جهاد قید وقت و همراهی با امام آمده است؛ که البته قید وقت و زمان دلالت بر حصر ندارد و هرگونه جهادی بنابر زمان های خاصی می تواند به مرحله وجوب برسد. از سوی دیگر قید همراهی با امام می تواند همان جهاد ابتدایی باشد، البته می توان تاویل برد که امام، امام معصوم نباشد و همراهی با امام جامعه و به دستور امام جامعه هم می تواند مورد شمول این روایت باشد. هرچند این برداشت دوری است و همان برداشت اول برداشت نزدیک تری به نص روایت می باشد.
روي أنه لما عزم على المسير إلى الشام لقتال معاوية، قال بعد حمد الله والثناء عليه، والصلاة على رسول الله صلى الله عليه وآله:...فاتقوا الله عباد الله! وجاهدوا في سبيله قبل أن ينالكم سخطه بعصيانكم له، قال الله سبحانه: (لعن الذين كفروا من بني إسرائيل على لسان داود وعيسى بن مريم ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون * كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون) [٧٨ – ٧٩ / المائدة: ٥]. [وقال الله تعالى:] (إنما المؤمنون الذين آمنوا بالله ورسوله ثم لم يرتابوا وجاهدوا بأموالهم وأنفسهم في سبيل الله أولئك هم الصادقون) [١٥ / الحجرات: ٤٩].اتقوا الله عباد الله! وتحاثوا على الجهاد مع إمامكم. فلو كان لي بكم عصابة بعدد أهل بدر، إذا أمرتهم أطاعوني، وإذا استنهضتهم نهضوا معي، لاستغنيت بهم عن كثير منكم، وأسرعت النهوض إلى حرب معاوية وأصحابه، فإنه الجهاد المفروض.(بحارالانوار، ج۳۴، ص۱۳۵)
در این روایت تمام الفاظی که برای جهاد استفاده شده است، از جمله آیاتی که در خطبه ذکر شده است، همه براساس قرینه حالیه خطبه که در هنگام لشگرکشیبرای قتال با معاویه_ لعنة الله علیه_ توسط حضرت امیر_ع_ خوانده شد و قرینه ی مقالیه قتال که در همین خطبه پیش از ذکر جهاد آمده است؛ می توان اینگونه برداشت کرد که دلالت بر جهاد به سیف دارند. البته می توان خطبه را تعمیم داد و آن را بدون قرینه حالیه و مقالیه در نظر گرفت ولی احتمالا برداشت درستی نیست.
فاقسم بالله قسما مبرورا لجهاده على الدين ، أفضل من جهاد المشركين(بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۸)
در این روایت صراحتا گفته شده که جهاد در دین خدا(اجتهاد در دین) از جهاد با مشرکین هم فضیلت بالاتری دارد. حال چگونه است که اجتهاد در دین از جهاد با مشرکین افضل باشد ولی برای عده ای وجوبی نباشد؟ بمابر این می توان نتیجه گرفت که اجتهاد در دین که نوعی جهاد علمی و دینی است هم در دایره جهاد قرار می گیرد و از بین برنده ی حصر لفظ جهاد در معنای قتال است.
وقال _صلی الله علیه وآله_ : جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم ، والمجاهدة تكون باليد واللسان قال _علیه السلام_ : « جاهدوا الكفار بأيديكم وألسنتكم ».(بحار الانوار)
در این روایت و در واقع دو روایت؛ گفته شده است که جهاد هم به ید است و هم به لسان و لفظ ید هم حصر در سیف و قتال ندارد. بر همین اساس و با توجه به اینکه روایت جهاد را هم در ید جاری دانسته و هم در لسان می توان اینگونه نتیجه گرفت که جهاد هیچ گونه حصری در قتال ندارد.
...ولا فضيلة كالجهاد ، ولا جهاد كمجاهدة الهوى...(بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۶۵)
در این روایت هم فضیلت جهاد با هوای نفس از فضیلت دیگر انواع جهاد ها بیش تر ذکر شده است و نشان گر این است که لفظ جهاد حصری در قتال ندارد.
وقال_علیه السلام_: أفضل جهاد امتي انتظار الفرج.(بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۴۳)
در این روایت هم از انتظار فرج به عنوان نوعی جهاد نام برده شده است. البته بعید است که بشود از این روایت برداشتی برای مفهوم جهاد داشت و به نظر می رسد صرفا برای بیان فضیلت انتظار فرج اینگونه گفته شده است؛ البته از طرفی دیگر می توان انتظار فرج را نوعی سختی و مشقت دانست و آن را مصداقی از انواع جهاد های آخرالزمان برشمرد.
عن الحسن بن حمزة العلوي ، عن علي بن محمد بن أبي القاسم ، عن أبيه ، عن هارون بن مسلم ، عن مسعدة بن صدقة عن الصادق ، عن أبيه ، عن آبائه : قال : قال رسول الله_صلی الله علیه و آله_ : الصوم في الشتاء الغنيمة الباردة. ومنه : بهذا الاسناد قال : الصوم في الحر جهاد.(بحارالانوار، ج۹۶، ص۲۵۷)
اینجا هم اینگونه آمده است که روزه در گرما جهاد است. از آن جایی که روزه در گرما هم با مشقت و سختی همراه است و این مشقت در راه خداوند است؛ می توان آن را به عنوان جهاد در راه خدا برشمرد.
وقال النبى _صلی الله علیه و آله_: لايزال العبد في جهاد الشيطان مادام في صلاته.(بحارالانوار، ج۹۶، ص۳۴۳)
در این روایت هم از نماز به عنوان شیوه ای در جهاد با شیطان نام برده شده است؛ بنابراین لزومی ندارد که حتما برای جهاد شمشیری کشید و قتالی انجام داد و می توان برای انواع مختلف جهاد از شیوه های گوناگونی استفاده کرد. بنابراین انواع جهادی وجود دارد و حصر در قتال به سیف ندارد.
الامام الكاظم عليه السلام لهشام في خبر طويل: عليك بالاعتصام بربك والتوكل عليه، وجاهد نفسك لتردها عن هواها فانه واجب عليك كجهاد عدوك. قال هشام: فأي الاعداء اوجبهم مجاهدة؟ قال: اقربهم اليك، واعداهم لك، واضرهم بك، واعظمهم لك عداوة، واخفاهم لك شخصاً مع دنوه منك، ومن يحرّض اعداءَك عليك وهو ابليس الموكّل بوسواس القلوب، فلتشتد عداوتك له، ولا يكونن اصبر على مجاهدتك لهلكتك منك على صبرك لمجاهدته، فانه اضعف منك ركنا في قوته، واقل منك ضرراً في كثرة شره، اذا انت اعتصمت بالله، ومن اعتصم بالله فقد هُدي الى صراط مستقيم.( مستدرک الوسائل، ج۲، ص۲۷۱)
در این روایت امام کاظم _ع_ صراحتا می فرمایند که اوجب دشمنانی که باید با آن به مجاهدت پرداخت شخصی است که از همه کس به انسان نزدیک تر است و شیطانی است که وسوسه قلوب به او سپرده شده است. مشخصا منظور اینجا نفس آدمی است چرا که هیچ کس نزدیک تر از نفس به انسان نیست.
اقوال موافق با چندگونگی جهاد
شهید اول در کتاب لمعه اش این گونه آورده است که : ويجب على الكفاية بحسب الحاجة، وأقله مرة في كل عام بشرط الامام أو نائبه أو هجوم عدو يخشى منه على بيضة الاسلام.
با توجه به اینکه ایشان جهاد را واجب کفایی دانسته به شرط اینکه امام یا نائبش حضور داشته باشند یا هجوم دشمن در صورتی که بیضه اسلام به خطر بیفتد و با توجه به فصولی که جلوتر در کتابشان بیان می کنند می شود اینطور نتیجه گرفت که ایشان هم به عمومیت جهاد قائل بودند و در صورت دستور امام یا نائبشان به هر جهادی، واجب کفایی است که مسلمان ها در آن مسئله به مجاهدت بپردازند. از طرف دیگر از عبارت بیضة الاسلام استفاده کردند که برای به خطر افتادن آن می توان دو حالت در نظر گرفت؛ یکی اینکه دشمنان اسلام به وسیله ی قتال به شهر مهمی مانند پایتخت از امارت اسلامی حمله کنند و دومی اینکه دشمنان اسلام به وسیله ی فتنه کردن اعم از فتنه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ... به کیان اسلام تعرض کنند که در این صورت بر هر مسلمانی واجب کفایی است که از اسلام و اصول آن دفاع کند. حالت دوم به دلالت کلام نزدیک تر است چرا که اگر شهید می خواستند می توانستند از الفاظ روشن تری مانند بلاد استفاده کنند که موجب عمومیت کلامشان نشود.( اللمعه الدمشقیه، ج۱، ص ۷۱)
شهید ثانی در شرح لمعه ی خویش جهاد را تخصیص می زند و آن را صرفا در دو بخش قتال و امر به معروف و نهی از منکر می آورد و حرفی از عمومیت جهاد و دلالت آن بر جهاد به نفس نمی زند.(الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج۲، ص۳۷۹، ۴۰۹) مرحوم کلانتر جهادی که شهید ثانی در کتابشان آورده اند را از ریشه ی جُهد به معنای طاقت می داند و نه از ریشه ی جَهد به معنای کوشش و اینطور جهاد در کلام شهید ثانی در را تفسیر می کند که مجاهد توان و طاقتش را و آن چه دارد را در راه هدفش خرج می کند و می بخشد. البته ریشه ی جهاد را جُهد دانستن کمی عجیب است چرا که جَهد به معنای تلاش و کوشش خیلی ساده تر معنا را منتقل می کند و چنین تاویلی نیاز ندارد و از طرف دیگر تفاوت معنایی جَهد و جُهد آن قدر نیست که بگوییم در حکم فقهی تغییر ایجاد میکند(الروضه البهیه فی اللمعه الدمشقیه، ج۲، ص۳۷۹)
محدث نوری در مستدرک الوسائل جهاد را به دوگونه می کند؛ جهاد معمول که جهاد با کفار است و واجب کفایی است و جهاد با نفس که روایتی از رسول خدا_ص_ نقل می کند که در آن روایت از جهاد با نفس به عنوان جهاد اکبر یاد می شود و در ذیل این روایت و روایات دیگر قائل به این است که جهاد با نفس هم وجوب دارد. البته محدث نوری نیز مانند شیخ حر عاملی بسیاری از فضائلی که ما امروز به عنوان مستحب و توصیه هایی اخلاقی از آن ها یاد می کنیم را واجب داتسته، مانند یقین به خدا در رزق و ضرر و عمر که محدث نوری آن را وجوبی و بخشی از جهاد با نفس دانسته و ما امروزه آن را به عنوان توصیه ای اخلاقی به کار می بریم ( محدث نوری، ج11، ص ۱۳۷)
شیخ طوسی در تهذیب الاحکام در ذیل روایتی از امام صادق_ع_ که صریح ترین روایت در باب اقسام جهاد است که جهاد را به چهار بخش تقسیم می کند و چهار بخشش را توضیح می دهد، جهادی که فرض و واجب است را به دو بخش تقسیم کرده است که یک بخش جهاد با کفار است و بخش دیگر جهاد انسان است با نفس خویش و جهادی که سنت است و جز با جهاد با فرض نمی آید و به دو نوع است که یکی از آن به عهده امام است و دیگرس به عهده مردم.(شیخ طوسی، ج 6، ص 124)
شیخ حر عاملی در کتاب جهاد در ابتدای کتاب جهاد مصطلح را در ذیل روایتی جهاد به سیف می دانند ولی در ادامه در روایتی از ابی بصیر نقل می کنند که ابا بصیر می گوید: از اباعبدالله پرسیدم: کدام جهاد برتر است؟ امام_ع_ فرمودند: آن کس که اسبش را ناتوان کند و خونش را در راه خدا بریزد.( وسائل الشیعه، ج۱۱، ص ۵)در اواسط وسائل الشیعه بابی تحت عنوان جهاد النفس نوشته اند که در آن جهاد با نفس را واجب دانسته و از آن ذیل روایتی از پیامبر اسلام _ص_ به عنوان جهاد اکبر یاد کرده اند و در روایات بعد از آن بابی تحت عنوان الفروض علی الجوارح و وجوب القیام بها باز کرده و وظیفه ی هرکدام از جوارح را در جهاد با نفس توضیح داده اند؛ مانند قلب که باید در آن ایمان شکل بگیرد و این ایمان جهاد با نفس قلب است.(همان، ج ۱۱، ص ۱۲۲) در واقع در ذیل عنوان جهاد با نفس، شیخ حر عاملی مصادیق متعدد و فراوانی را بیان می کنند که برای مثال می توان به وجوب رفتن به سمت عقل و مخالفت با جهل و یا وجوب انجام فرائض و استحباب انجام مندوبات اشاره کرد که همه را مصادیقی از جهاد با نفس می دانند.(همان) به بیان دیگر شیخ حر عاملی در کتابشان بسیاری از عناوینی که ما امروزه به عنوان ارزش های اخلاقی می شناسیم را به عنوان واجب آورده اند.
آیت الله مدرسی در کتاب وجیز فی فقه جهاد را به سه بخش تقسیم می کنند که عبارت است از جهاد با نفس، جهاد با اعداء خداوند و امر به معروف و نهی از منکر. ایشان جهاد به نفس را برترین جهاد ها و اشد فرائض الهی و اثوب آن ها می دانند. ابشان در ذیل آیه های ۱۰۴، ۱۱۰، ۱۱۴ سوره آل عمران و آیات ۷۱، ۱۱۱، ۱۱۲ سوره توبه، آیه ۴۱ سوره حج و آیه ۱۷ سوره لقمان ذکر می کنند که امر به معروف و نهی از منکر هم نوعی جهاد بوده و بر امت پیامبر واجب است. با توجه به تقسیم بندی کتاب ایشان، آیت الله مدرسی جهاد را منحصر در این سه گونه دانسته و خارج از آن جهادی را تحت معنای اصطلاحی و فقهی آن به صورتی که بر آن حکم جهاد بار شود، نمی پذیرند.( وجیز فی الفقه، ج۱، ص۹، ۱۲۰)
اقوال موافق با جهاد به صرف قتال
صاحب جواهر در جواهر الکلام جهاد را مشتق هم از جَهد و هم از جُهد می داند و قائل ااست که تفاوت معنایی زیادی بین این دو وجود ندارد. سپس برای جهاد دو معنا ذکر می کند که اولین آن ها قتال با کافذین و باغین است و دومین آن ها اعلام و نگه داشتن شعائر اسلامی.رخپد ایشان جهاد مخصوص را قتال می دانند و اعلام شعائر اسلامی را جهاد به معنای عام در نظر می گیرند.(جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۴ و ۵)
شهید ثانی در مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام جهاد مشتق از جَهد و جهاد مشتق از جُهد را با هم ذکر می کنند و سپس دو معنا برای آن ذکر میکنند که یکی بذل نفس و مال در راه اعتلاء اسلام است و دیگری اثامه شعائر اسلام و ایمان که با معنای اولی جهاد و قتال با مشرکین داخل می شود و با معنای دومی جهاد با باغین.(مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۳، ص ۶ و ۷)
در کتاب الوسیله، ابن حمزه طوسی تعریفی از جهاد نکرده و مستقیما به سراغ احکام آن رفته اند؛ البته در ابتدا جهاد را به دو قسمت در زمان امام و در زمان نائب امام تقسیم کرده اند که نشان دهنده ی این است که ایشان هم قائل به این اند که جهاد فقهی تنها جهاد به سیف است.(الوسیله، ج۱، ص۱۹۹)
شیخ طوسی در المبسوط فی فقه امامیه هم جهاد را به معنای قتال دانسته و از آن به عنوان مسئله ای اجماعی یاد کرده است(المبسوط فی فقه المامیه، ج ۲، ص ۳)؛ البته به نظر می رسد این اجماع برای وجوب کفایی جهاد به معنای قتال بوده باشد ولی بعید هم نیست که در زمان شیخ طوسی اینکه جهاد به سیف صرفا جهاد مصطلح در فقه است، امری اجماعی بوده باشد.
جهاد از نظر آیت الله خامنه ای
در کتاب جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای اینگونه آمده است که: اگر ما جمهوری اسلامی را به این معنا میدانیم که نظامی بر پایه ی ارزشهای نوین و دارای جهت گیری ویژه ای به سمت اهداف متعالی است – طبعاً معنای یک نظام نو غیر از این هم نیست؛ والا پس انقلاب چه معنا دارد؟ و باید ارزشهای جدیدی داشته باشد، بر اساس این ارزشها، هدفهایی ترسیم میشود؛ و در جهت این هدفها مسیرهایی مشخص میگردد ،زندگی یعنی تلاش در این مسیرها ؛ و انما الحیاة عقیدة و جهاد یعنی همین.( جهادتبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۲۸)
در اینجا آیت الله خامنه ای از جهاد معنای به شدت عامی برداشت کرده اند و آن را در سرتاسر زندگی جاری دانسته اند؛ البته در این بند با تکیه بر نظام اسلامی این معنا را بیان می کنند که ممکن است این شبهه را در ذهن ایجاد کند که جهاد به معنای عامش که در تمام شئون زندگی و براساس اهداف جاری است فقط در صروتی به وقوع می پیوندد که نظام اسلامی ای در کار باشد؛ اما جلوتر در همین کتاب آیت الله خامنه ای صراحتا گفته اند که همه ی معنای جهاد، جهاد با شمشیر و تفنگ نیست(جهاد تبیین در اندبشه آیت الله خامنه ای، ص ۲۸) که باعث می شود این شائبه که منظور از جهاد در اینجا جهاد مصطلح نیست کاملا از بین برود. در واقع آیت الله خامنه ای از جهاد همان معنی مجاهدت و تلاش کردن را برداشت کرده اند و هرکه در حال جهاد نیست را متصف قه خیات نبایتی یا نهایتا حیات حیوانی می دانند.(جهاد تببین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۲۸)
در جای دیگری ایشان فرموده اند که نظام اسلامی نظامی برای شخص خاصی نیستک که بتواند در مورد آن اغماض کند یا آن را به چیزی یا کسی ببخشد.(جهاد تبیین در اندیشه ایت الله خامنه ای، ص۲۹) بنابراین با این دید می توان نتیجه کرفت هرگونه صیانت از نظام اسلامی و در حالت اعم آن اسلام و ضرورت های اسلامی نوعی جهاد محسوب می شود.
در تعریف جهاد آیت الله خامنه ای اینگونه آورده اند که:و الجهاد. که جهاد آن عرض عریض و آن عمل شامل و عام و نافع تمام نشدنی است که در انواع و اشکال مختلف تحقق پیدا میکند .ما در اوّلِ كتاب جهاد عرض کردیم که معیارِ جهاد شمشیر و میدان جنگ نیست معیار جهاد همان چیزی است که امروز در زبان فارسی ما در کلمه ی «مبارزه)) وجود دارد. فلانی آدم مبارزی است؛ فلانی آدم مبارزی نیست. نویسنده ی مبارز؛ نویسنده ی غیر مبارز. عالم مبارز؛ عالم غير مبارز .دانشجوی مبارز و طلبه مبارز؛ دانشجوی غیر مبارز و طلبه ی غیرمبارز .جامعه ی مبارز و جامعه ی غیر مبارز ،پس جهاد یعنی «مبارزه». (جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۳۰)
بنابراین معیار جهاد تنها شمشیر و قتال نیست بلکه جهاد به هرگونه مبارزه ای گفته می شود و می تواند بر گردن هرکسی در هر سمتی. و با هر تخصصی بار شود. در واقع می توان تمام این معنا را در یک تعریف یک خطی که عبارت است از (جهاد یعنی جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع)(جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۳۰) ارائه کرد. بر اساس قید چالش با موانع نمی توان به هرگونه تلاشی جهاد گفت، چرا که خیلی از افراد تلاش علمی یا جهاد اقتصادی و مانند اینها انجام می دهند ولی در راه مبارزه با دشمن نیست و چالش و مانعی بر سر راه خود ندارد.(جهاد در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۳۱)
بنابراین جهاد بنابر نوع حمله ی ذشمن می تواند تغییر کند؛ برای مثال زمانی که انسان در مقابل اشکالات علمی دشمن جهاد علمی کند یا در برابر فشارهای اقتصادی دشمن به جهاد ومقابله اقتصادی مشغول شود و یا در مقابل وسوسه های دشمن شروع به جهاد تبیین کند،از نظر اصطلاح اسلامی و با منطق اسلامی همه ی اینها جهاد محسوب می شود. پس باید افراد عرصه ی جهاد را در زمان های گوناگون و در شرایط گوناگون تشخیص دهند(جهاد تبیین در اندیشه ی آیت الله خامنه ای، ص ۳۱ و ۳۲) چرا که جهاد در چنین معنای اعمی بنابسته به مموقعیت های گوناگون تغییرات فراوان دارد.
حضرت آیت الله خامنه ای رکن مقابله با دشمن را در معنا و تعریف جهاد بسیار جدی مهم ارزیابی می کنند و در واقع جهاد را متشکل از دو رکن می دانند؛ یکی تلاش و کوشش و دومی مقابله با دشمن.(جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۳۲) البته حدس محقق این است که با تحقق رکن دوم که مقابله با دشمن باشد، رکن اول هم به خودی خود تحقق می یابد؛ چرا که نمی شود انسان گوشش و تلاشی در هیچ زمینه ای نکند و همزمان با دشمن به مقابله و مبارزه بپردازد. به هر صورت اجتماع نقیضین محال است. برای مثال عدم رکن مقابله با دشمن هم آیت الله خامنه ای به کتاب خوانی های دوران اختتاق شاهنشاهی استناد می کنند که جهد و کوشش بود اما از آن جا که در مقابله با دشمن نبود جهاد محسوب نمی شد.(جهاد تببین، ص۳۴) همچنین آیت الله خامنه ای با توجه به معنای عامی که برای جهاد تعریف می کنند، جهاد را برای تمام امت پیامبر و به صورت یک امر دائمی می دانند.( جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۳۲)
آیت الله خامنه ای در کتاب جهاد تبیین کلمات امیرالمومنین را به چهار بخش تقسیم می کنند که عبارتند از: ۱.صبر ۲.یقین ۳.عدل ۴.جهاد؛ و امیرالمومنین خود جهاد را به چهار بخش تقسیم می کنند: ۱.امر به معروف ۲. نهی از منکر ۳.راست گویی ۴.صداقت در مواضع؛ که آیت الله خامنه ای صداقت در مواضع را تعمیم می دهند به موضع انسان در جایگاه های سیاسی و اجتماعی و برای مؤیدش هم از آیه ی «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه»(احزاب، آیه ی ۲۳) استفاده می کنند وآن را به معنای همین صداقت در مواضع می دانند.( جهاد تبیین در اندیشه ی آیت الله خامنه ای، ص۳۴)
آیت الله خامنه ای با استناد به «شئنان الفاسقین» شعبه ی خاصی از جهاد را هم ذکر می کنند و آن عدم التقاط و مخلوط شدن با جریان فسق و کفر است، به این معنا که تعاملی وجود داشته باشد ولی مرزهای مومنین و مسلمانان با فساق مشخص باشد.(جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای، ص۳۴) این عدم التقاط با فساق هر دو رکن بالا را در خود دارد؛ رکن تلاش به این صورت که مخلوط نشدن با فساق و کفار آن هم زمانی که تعامل وجود دارد به باور شدید و تهذیب نفس بالا نیازمند است که جز با تلاش و کوشش سخت به دست نمی آید و رکن چالش با موانع از دو جهت قابل برداشت است؛ یکی از جهت چالشی که انسان با نفس خودش دارد و از جهت دیگر چالشی که با فساق دارد؛ چه فساق به عمد قصد انحراف مومن را داشته باشند، چه به سهو و تنها به سبب تعامل این دگرگونی و انحراف ایجاد شود.
در استفتائات ایشان نیز سوالی به این صورت مطرح شده که: اقدام به دفاع از اسلام هنگام تشخیص خطر برای اسلام، بدون رضایت والدین چه حکمی دارد؟ و پاسخ آن بدین گونه بوده است: دفاع از اسلام و مسلمین واجب است و متوقف بر اذن والدین نیست، ولی در عین حال سزاوار است که انسان تا می تواند رضایت آنان را جلب کند.( سایت استفتائات آیت الله خامنهای)
با توجه به این نوع سوال و پاسخ می توان عمومیت در حکم را در نظر گرفت و هرگونه دفاع از اسلام را شامل آن کرد.
جهاد از منظر آیت الله سیستانی
نه در توضیح المسائل ایشان و نه در تألیفات و تقریرات ایشان و نه در درس خارج ایشان بحثی از جهاد نشده بود و این در نوع خود بسیار عجیب است چرا که فتوای جهاد ایشان باعث بیرون راندن داعش از عراق شد و اینکه ایشان رساله یا تالیفی در باب جهاد نداشته باشند بعید و نادر به نظر می رسید.
نتیجه گیری
با توجه به روایات انتظار می رفت که جهاد از منظر فقهاء معنای عامی داشته باشد؛ چرا که جهاد معمولا به صورت کلی و ضمنی در روایات ذکر شده بود؛ اما فقهاء آن را به معنای عام اتم برداشت نکردند. البته معمول فقهاء همان طور که بررسی شد جهاد را صرفا منحصر در قتال نمی دانند، اما آن را به معنای اعم هم نمی دانند و در مشتت ترین حالت ممکن آن را به سه بخش تقسیم می کنند که عبارت است از جهاد با نفس، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد با اعداء خدا و جهاد را خارج از این سه بخش نمی دانند.
در این بین حضرت آیت الله خامنه ای تنها فقیهی هستند که جهاد را به معنای اعم آن استفاده می کنند و براساس دو رکنی که برشمردند جهاد را تعریف می کنند و هرگونه فعالیتی که در این دو رکن جای بگیرد را جهاد مصطلح می دانند. البته که بخشی از این تعریف بر نظام اسلامی و شئون آن متکی است ولی بخشی از آن هم طبق استنادات آیت الله خامنه ای از عصر پیامبر وجود داشته است.(جهاد تببین، ص۸۸)
نکته جالب دیگری که در این پیوهش به چشم آمد غفلت بعضی از کتب مانند حدائق الناظرة و مستمسک عروة الوثقی از جهاد بود که هیچ بابی به عنوان باب جهاد در آن ها وجود نداشت و حکم فقهی ای در رابطه با آن نیامده بود؛ مانند اینکه مسئله ای پیش پا افتاده باشد که نیازی به تبیین و توضیح نداشته باشد. از آن جایی که صاحب مستمسک و صاحب حدائق هر دو در کتاب هایشان از شیوه های کاملا متقاوتی استفاده کرده اند، عجیب است که هیچ کدام به این موضوع نپرداخته اند.
در نهایت بنابر قول مشهور احتمال اینکه جهاد منحصر در سه گونه یعنی جهاد با نفس، جهاد با دشمنان خدا و امر به معروف و نهی از منکر باشد، قوی تر است. منتها این سه در مصادیق خود و نتایج عملیشان چندان تفاوتی با جهاد از منظر آیت الله خامنه ای ندارند.
منابع
1.من لایحضره الفقیه، محمد بن علی ابن بابویه، 1413 ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم.
2.تهذیب الاحکام، شیخ الطائفه(طوسی)، 1364 ش، دارالکتب الاسلامیه.
3. الکافی، شیخ کلینی، 1407 ق، دارالکتب الاسلمیه.
4.الوسیله، ابن حمزه طوسی، کتابخانه فقاهت.
5.بحارالانوار، محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، 1403 ق، موسسه الوفاء.
6. قرآن
7.الروضه البهیه فی الشرح اللمعیه الدمشقیه، شهید ثانی، 1387 ش، کتابخانه فقاهت.
8. اللمعه الدمشقیه، شهید اول، دار الفکر.
9. وسائل الشیعه، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، طبع الاسلامیه.
10. مستدرک الوسائل، محدث نوری، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
11. الوجیز فی فقه الاسلامی، سیدمحمد تقی مدرسی، 1419 ق، دار محبی الحسین.
12. جهاد تبیین در اندیشه آیت الله خامنه ای
13. سایت استفتائات آیت الله خامنه ای
14.سایت استفتائات آیت الله سیستانی
15. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، محمدحسن نجفی جواهری، 1362 ش، دار احیاء التراث العربی.
16. مسالک الافهام الی تنقیح شرائع اسلام، شهید ثانی، موسسه المعارف الاسلامیه.