انتخاب زبان
ما را دنبال کنید...
دسته‌بندی مقالات جدیدترین مقالات مقالات تصادفی مقالات پربازدید
■ اساتید حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم (۲)
سید محمد علی علوی لاجوردی (۱۷)
شیخ مهدی یعقوبی
سید عبد الرزاق پیر دهقان
شیخ محسن علوی افضل
شیخ مجتبی ناصری دولت آبادی (۱)
شیخ رضا اسلامی
سید احسان حسینی عاشق آبادی
شیخ محمد بصیرتی
سید روح الله موسوی
شیخ حسینعلی کرمانی
شیخ جعفر نوری نام تنی
شیخ علی جان نثاریون
شیخ جلیل شمس
شیخ عبدالله عباسی
سید هادی قریشی
سید محمد مهدی فروتن
شیخ مجید مهدیان آرا
شیخ ابراهیم لطیفی
شیخ مصطفی سرویه
یاسر ماهری قمی
شیخ یعقوب شمس الدینی (۱)
شیخ مهدی عرب پور
سید عبد المجید فقیهی
شیخ حسن محمودی
شیخ علی قربانی
شیخ رسول چگینی (۱۷)
شیخ محمد محمدی ارانی
سیدحسین موسوی نسب
شیخ محمد کثیری
سید مصطفی مومنی
سید محمد جلالی (۱۴)
شیخ محمد کاظمی نیا (۹۳)
شیخ محمد توکلی جوری
شیخ علیرضا کلاهدوزان (۱)
شیخ محمد طائبی اصفهانی
شیخ عارف محمدی
شیخ جلال باقری
سید محمد علی حسینی هرندی (۲)
شیخ مهدی دهبان (۳۷)
سید کاظم مددی
شیخ محمد زینعلی
سید علیرضا مددی (۲۳)
شیخ حامد خادم الذاکرین (۴)
شیخ محمد ناصری (۱)
شیخ علیرضا ضیایی (۳۰۰)
شیخ حسین صادقی
شیخ عباس مقیسه
شیخ محمد مهدی مقیسه
شیخ عبدالعباس حیاتی
شیخ علی علمداری
شیخ مجتبی خرقانی
شیخ یوسف تیموری
شیخ محمد رضا محمد علیزاده
شیخ مهدی قنبریان
شیخ حسین زهدی علیپور
شیخ حسین اطهری نیا (۱)
■ طلاب حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم
ورودی سال ۱۳۹۳
ورودی سال ۱۳۹۴
ورودی سال ۱۳۹۵
ورودی سال ۱۳۹۶ (۱)
ورودی سال ۱۳۹۷
ورودی سال ۱۳۹۸
ورودی سال ۱۳۹۹
ورودی سال ۱۴۰۰ (۱)
ورودی سال ۱۴۰۱
■ سایر نویسندگان (۳۲۵)

جدیدترین مقالات

مقالات تصادفی

مقالات پربازدید

آموزه‏های سیاسی صلح امام حسن (ع) از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی - نام پژوهشگر: امیرعلی سبزبان

آموزه‏های سیاسی صلح امام حسن (ع) از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی

 

 

 

مدرسه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام زاهدان

سال تحصیلی 1403-1404

 

 

 

 

 

استاد راهنما:

حجت الاسلام و المسلمین پودینه‏ای


 استاد مشاور:
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی علوی لاجوردی


نام پژوهشگر:

امیرعلی سبزبان


 

 

 

 

 

 

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»


 

چکیده

قریب به نیم قرن پیش، شیعیان ایران به رهبری یک مجتهد فقیه به نام سید روح الله خمینی، حاکمیتی تحت عنوان جمهوری اسلامی تشکیل دادند. در این سال‏ها، نظریات متعددی از جانب فقها، علما، اندیشمندان و سایر صاحب‏نظران دینی و غیردینی پیرامون مسائل سیاسی مطرح شده است. در دوران حضور معصوم، با استناد به عصمت آن‏ها، تبعیت از ایشان در این زمینه، مطلوب بود؛ لکن در عصر غیبت که دسترسی به معصوم وجود ندارد، تبعیت از سیره ایشان که در کتب تاریخی و روایی آمده، تنها راه حل مسئله است.

بی‏شک از مهم‏ترین اتفاقات سیاسی در زمان زندگانی ائمه اطهار(ع)، ماجرای صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه است. زیرا معاویه از اشخاصی بود که عداوتش با اهل‏بیت (ع)، خصوصاً با امیرالمؤمنین (ع) و شیعیان ایشان بر کسی پوشیده نبود. فلذا صلح امام حسن (ع) با وی یکی از تعجب و شبهه برانگیزترین اتفاقات تاریخ تشیع است.

این تحقیق قصد دارد تا با بررسی وجوه مختلف این صلح و بررسی اغراض سیاسی امام (ع) از آن نکاتی را کشف نموده و آن‏ها را تحت عنوان آموزه‏های سیاسی، تیتر کرده و به روش تحلیلی، هر کدام را توضیح و تبیین نماید.

نتایج این جستار بیانگر ذکاوت امام حسن (ع) بوده که ثمرات بسیاری را به دنبال داشته است. فلذا از طریق اثبات این ثمرات چشمگیر نکاتی را تحت عنوان آموزه‎های سیاسی بازگو نموده و آن‏ها را توضیح، تشریح و تبیین می‏کند.

نوشتار حاضر برای رسیدن به این منظور از منظر آیت الله مکارم شیرازی به مسائل نگاه نموده تا کلام خود را قوام بیشتری ببخشد.

 

کلیدواژه

امام حسن (ع) – معاویه – صلح – آموزه‏های سیاسی – آیت الله مکارم شیرازی


 

مقدمه

قریب به نیم قرن پیش، شیعیان ایران به رهبری یک مجتهد فقیه به نام سید روح الله خمینی، حاکمیتی تحت عنوان جمهوری اسلامی تشکیل داده‏اند. در این سال‏ها، نظریات متعددی از جانب فقها، علما، اندیشمندان و سایر صاحب‏نظران دینی و غیردینی پیرامون مسائل سیاسی مطرح شده است. در دوران حضور معصوم، با استناد به عصمت آن‏ها، تبعیت از ایشان در این زمینه، مطلوب بود؛ زیرا سیره معصوم به اعتقاد شیعه بی‏نقص بوده و قطعا بهترین مسیر است. لکن در عصر غیبت که دسترسی به معصوم وجود ندارد، تبعیت از سیره ایشان که در کتب تاریخی و روایی آمده، تنها راه حل مسئله است.

بی‏شک از مهم‏ترین اتفاقات سیاسی در زمان زندگانی ائمه اطهار(ع)، ماجرای صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه است. زیرا معاویه از اشخاصی بود که عداوتش با اهل‏بیت (ع)، خصوصاً با امیرالمؤمنین (ع) و شیعیان ایشان بر کسی پوشیده نبود. فلذا صلح امام حسن (ع) با وی یکی از تعجب و شبهه برانگیزترین اتفاقات تاریخ تشیع است.

اینکه امام حسن (ع)، صلح را به جای قیام در برابر معاویه انتخاب نموده‏اند، مخالفت افرادی را حتی از بین شیعیان به همراه داشت. بعضاً ایشان را با القابی همچون «مذلّ المؤمنین» خطاب می‏نمودند.[1] فلذا بررسی اغراض مختلف  امام حسن (ع)، که شیعه قائل به عصمت ایشان است، و کشف ثمرات و آموزه‏های صلح ایشان در زمینه مسائل سیاسی، لازم است. زیرا در صورت عدم فضیلت انتخاب صلح بر انتخاب قیام، اولاً عصمت ایشان از خطا و لغزش مبهم شده، ثانیاً به تبع، شایستگی ایشان برای رهبری و زعامت جامعه مشکوک می‏شود.

به مرور زمان هر جامعه‏ای نیازمند رشد و ترقی است؛ زیرا در صورت عدم پیشرفت، باید سلطه سایر ملل را بر خود بپذیرد. بنابر این امام و رهبر جامعه (به حسب وظیفه‏ای که برای رهبری خردمندانه مردم دارد) موظف به تصمیم‏گیری‏های مهم در عرصه‏های مختلف برای پیشرفت جامعه است.

باید دانست که صلح امام حسن (ع) با معاویه چه نکات و پندهای سیاسی‏ای داشته و در ضمن آن، ثمرات آن تصمیم‏ نیز تبیین شود.

آقای سید آصف کاظمی در مقاله «رفتارشناسی سیاسی امام حسن مجتبی (ع) بعد از صلح»[2] صرفاً به رفتارشناسی امام (ع) از دید سیاسی نگاه نموده و آقای سید علیرضا واسعی در مقاله «صلح امام حسن (ع) در سنجه تمدن‏اندیشی؛ امنیت و همگرایی اجتماعی»[3] صلح امام (ع) را در نگاه تمدنی بررسی نموده و دایره شمولیت آن، محدود به امنیت و همگرایی اجتماعی است. وجه تمایز تحقیق حاضر با سایر مکتوبات مذکور، در پیدایش، بررسی و تبیین آموزه‏های سیاسی صلح امام (ع) است و آن‏ها را از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی تدوین می‏نماید.

روش تحقیق

جستار حاضر از ثمرات صلح امام حسن (ع) به آموزه‏های سیاسی این صلح رسیده است. روش فرایند دستیابی به ثمرات صلح، توصیفی و از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی بوده و مراحل رسیدن از ثمرات به آموزه‏های سیاسی، به صورت کامل، تحلیلی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«فصل اول: مفهوم شناسی»

 

 

 

 

 

 

مفهوم‏شناسی

 صلح

برای صلح در کتب لغوی معانی مختلفی ذکر شده که همه آن‏ها در نهایت یک مفهوم را می‏رسانند و آن سازش و نجنگیدن است. در کتب لغوی این معانی برای صلح آمده: سازش[4]، توافق و نقطه مقابل خصومت[5] و عقدی که موجب رفع نزاع و دشمنی می‏شود[6].

بیعت

بیعت مصدر است و در ثلاثی مجرد به صورت «باع-یبیع» استعمال می‏گردد. این واژه به معنای عهد و پیمان است.[7]

در اصطلاح فقهی، بیعت، عقدی است که در بین مردم و حاکم منعقد شده و حقوق و وظایفی را میان آن دو ایجاب می‏نماید.[8] خداوند در قرآن کریم نیز به این لغت اشاره نموده و پیرامون ایجاب عمل به وظایفی که متبایعین بر آن توافق نموده‏اند، سخن به میان آورده است.[9]

بنابر این تعاریف، تفاوت صلح با بیعت روشن است. چنانچه گذشت، صلح صرف توافق بر نجنگیدن است که در اصطلاح عامیانه به آن «آتش بس» گفته می‏شود. لکن بیعت صرف آتش بس نبوده و علاوه بر توافق، طرفین سودی از این توافق خواهند برد. در بیعت طرفین حق را به یکدیگر می‏دهند، اما در صلح حق دادن و پذیرش سخن دیگری شرط نیست و صرفاً منوط به عدم دوام نزاع است.

مداهنه

مداهنه از حیث لغوی به معنای اظهار چیزی است که خلاف آن را در باطن خود پنهان داشته[10] و به معنای اصطلاحی و عامیانه یعنی حیله‏گری و فریب.[11]

شباهت صلح، بیعت و مداهنه در آن است که هر سر اقلّاً بر توافق دلالت دارند. لکن تفاوتشان اینطور است که در صلح و بیعت توافق حقیقی بر سر چیزی معین بوده اما در مداهنه توافق، ظاهری و از روی فریب است. فلذا شخص در مداهنه، قصد حیله دارد.

در جایی دیگر، ممکن است به معنای سستی کردن نیز باشد. چنانچه در خطبه 24 نهج البلاغه، امیرالمؤمنین (ع) از همین ماده (دهن) برای معنای سستی ورزیدن، استفاده نموده‏اند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«فصل دوم: ماهیت صلح امام حسن (ع)»

 

 

 

 

 

 

 

 

حال که معانی صلح، بیعت و مداهنه در فصل اول دانسته شد، برای پی بردن به آموزه‏های سیاسی صلح امام حسن (ع) باید به این نکته توجه داشت که امام (ع) در واقع با معاویه، بیعت نمود یا صلح یا مداهنه کرد. ثمره این بحث آنجایی روشن می‏شود که اگر بالفرض نتایج فصل دوم بر آن شد که امام حسن (ع) با معاویه بیعت نمود، باید پذیرفت که سیاست اسلامی اقتضا می‏کند برای رسیدن به منافع سیاسی، حتی با دشمنان خود بیعت کنیم و در دورانی حقانیت آنان را بپذیریم. زیرا در معنای بیعت بیان شد که معاهده‏ای میان مردم و حاکم است و به سبب آن پیروی واجب می‏شود. فلذا امام حسن(ع) در صورت بیعت، بر حاکمیت و خلافت معاویه در آن برهه زمانی، مهر تأیید زده‏ و پیروی از خواست او را بر خود واجب نموده‎‏اند.

عدم بیعت با معاویه

آنچه که از عصمت و جایگاه امامت امام حسن (ع) بر می‏آید، و بنابر آنکه منابع معتبر تاریخی، دلالتی بر بیعت ندارند، قطعاً امام حسن (ع) با معاویه بیعت ننموده است.

عدم بیعت، مقتضای عصمت و امامت

امام معصوم باید به مقتضای عصمت خود، از گناه مصون بوده و به مقتضای امامت خود، حتی الامکان مردم جامعه را از انحراف و گناه حفظ نماید. اگر امام حسن (ع) با معاویه بیعت نموده باشد، چنانچه گفته شد، پیروی از او را، ولو در یک برهه زمانی کوتاه، بر خود و پیروانش واجب گردانیده و مهر تأییدی بر خلافت وی در آن برهه زده است.

معاویه از دشمنان امیرالمؤمنین (ع) بوده و عداوتش هرگز بر کسی پوشیده نبود. وی بر منابر سبّ امیرالمؤمنین (ع) می‏کرد و مردم را به این کار، امر می‏نمود. او روایاتی در نکوهش امام (ع) جعل نموده و فرمان تبلیغ آن روایات را صادر می‏کرد. معاویه در صفین نیز مقابل ایشان جنگید. همه این‏ها در حالی است که پیامبر (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «یا علی! دشمنی با تو، دشمنی با من است و دوستی با تو، دوستی با من است»[12] آیت الله مکارم شیرازی با کنار هم قرار دادن این قرائن، تصریح به مهدور الدم بودن معاویه نمودند.  زیرا طبق روایت، معاویه در حکم محاربه با رسول خدا (ص) بوده، و چنین شخصی قطعاً مهدور الدم است.[13]

حال که دانسته شد معاویه در حکم محارب رسول خدا (ص) بوده، روایاتی جعلی پخش می‏نموده و مردم را از سیره حقیقی اسلامی که همان سیره امیرالمؤمنین (ع) است، دور و منحرف می‏کرده، نتیجه گرفته می‏شود که در صورت تأیید وی به عنوان خلیفه مسلمین توسط امام حسن (ع)، ولو در یک برهه زمانی کوتاه، عصمت و شأنیت امامت را زیر سؤال می‏برد. زیرا شخصی را بر مردم مسلط ساخته که خود منحرف است و تسلط چنین شخصی بر مردم، بدیهی است که موجب انحراف جامعه خواهد شد.

عدم دلالت منابع تاریخی بر بیعت

هیچ یک از کتب تاریخی مقبول شیعه، از معاهده امام حسن (ع) و معاویه با نام بیعت یاد نکرده‏اند. بلکه اکثر قریب به اتفاق علما، آن معاهده را «صلح» نامیده‏اند. به عنوان مثال، آیت الله مکارم شیرازی، که در این تحقیق از دیدگاه ایشان سعی شده به مسائل نگاه شود، در جای جای آثار خود، از این معاهده، با لفظ «صلح» یاد کرده‏اند.[14]

عدم مداهنه با معاویه

عدم تطابق مداهنه با عصمت امام (ع)

چنانچه در گذشته بیان شد، مداهنه به معنای فریب و حیله است. اگر امام حسن (ع) مداهنه کرده باشند، باید پذیرفت که ایشان به عهد پیمان خود با معاویه پایبند نبودند. زیرا ایشان با پذیرش آتش بس، علی الظاهر ابراز صلح کرده‏اند؛ بنابر این، در صورت عدم نیت صلح، باید پذیرفت که امام (ع) نیز مانند معاویه، که به شروط صلح و عهد و پیمان خویش پایبند نبود، به اصول جوانمردی و صداقت در نبرد، اعتنایی نداشته‏اند.

مداهنه، فعل معاویه بود که با وجود قول و قراری که با امام حسن (ع)، به عنوان صلح، گذاشته بود، غیر مستقیم علیه ایشان توطئه کرده و امام (ع) را شهید نمود.[15] او مداهنه کرد که با وجود مشروط کردن صلح به امامت امام حسین (ع) در صورت فقدان خود ایشان بعد از معاویه، او یزید را بر منصب خلافت گمارد.[16]

در آیه 9 سوره قلم، خداوند فرموده است که کافران مایلند که تو (پیامبر اسلام) با آن‏ها مداهنه کنی تا آن‏ها نیز با تو مداهنه نمایند.[17] آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه، واژه «یدهنون» که در آیه آمده، فرمودند که از ماده مداهنه است و در اصل به معنای «دهن»، یعنی «روغن» می‏باشد و در این‏گونه موارد به معنی نرمش و انعطاف به خرج دادن است و معمولاً این تعبیر در مورد انعطاف‏های مذموم و منافقانه به کار ‏می‏رود.[18]

بنابر این لااقل اصل در مداهنه مذموم بودن است و خداوند نیز پیامبرش را از آن نهی کرده و آن را سیره و هدف کفار، معرفی می‎کند که با عصمت امام حسن (ع) سازگاری ندارد.

امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 24 نهج البلاغه فرموده‏اند: «به جانم سوگند که در جنگ با کسی که از راه حق قدم نگذارده و در گمراهی گام بردارد، مداهنه و سستی نمی‏کنم». مشخص می‏شود که امام علی (ع) نیز، از این سیره بیزاری جسته‏اند.

عدم مؤید تاریخی دال بر مداهنه

در کتب تاریخی مقبول شیعه، چنانچه از لفظ بیعت یاد نشده، از لفظ مداهنه نیز یاد نشده است. لااقل علمای بزرگ شیعه، غالباً از لفظ صلح استفاده نموده‏اند. همانطور که در گذشته گفته شد، در کتب منسوب به آیت الله مکارم شیرازی نیز از معاهده میان معاویه و امام حسن (ع)، با نام «صلح» یاد شده است.[19]

صلح مشروط

از آنجایی که این جستار در پی شناخت ثمرات صلح امام حسن (ع) و به تبع کشف آموزه‏های سیاسی آن است، ناگزیر باید یکی از مهم‏ترین ابعاد این صلح، یعنی مشروطیت آن را مورد بررسی قرار داد.

علت بحث از این مورد اشتراط امام (ع) است. ایشان صلح را بدون این مفاد و شروط نپذیرفته‏اند. بنابر این ثمرات و ابعاد این  صلح را از منظر مشروطیت باید نگریست.

در ادامه به برخی نکات اشتراط صلح، که باید به پیغام‏های سیاسی آن، ضمیمه گردد، اشاره می‏شود:

·        توافق طرفینی: این نکته بسیار حائز اهمیت بوده و حتی مهم‏ترین نکته و پند این صلحنامه است. امام حسن (ع) در مفاد صلحنامه، این نکته را به معاویه گوشزد کردند که چنانچه امام حسن (ع) به معاویه اصحابش خیانت نمی‏کند، معاویه نیز حق آسیب رساندن به شیعیان امیرالمؤمنین (ع) و توطئه بر علیه ایشان و امام حسین (ع) را ندارد.[20] از این نکته فهمیده می‏شود که اگر در شرایطی جبهه مسلمین، ملزم به صلح و مدارا با معاند شد، نباید جانب اضعف باشد. بلکه اگر مذاکره و توافقی قرار است صورت گیرد، بایستی طرفینی باشد و هر دو طرف مذاکره یا مصالحه از این امر سود ببرند و امتیازاتی دریافت نمایند.

·        احترام و وحدت طرفینی: چنانچه در مفاد صلحنامه آمده، معاویه حق تعرض به شیعیان امیرالمؤمنین (ع) را ندارد. او، چنانچه در گذشته مرتکب سب علی بن ابی طالب (ع) می‏شد[21]، از این پس نباید چنین کند.[22] بنابر این اگر جبهه مسلمین، بنا به هر دلیلی ملزم به صلح با معاند شد، بایستی احترام و وحدت طرفینی را طلب کند. نباید طوری توافق کنند که تماماً احترام از جانب مسلمین و وحدت‏شکنی و توهین از جانب معاند باشد. باید توافق و مصالحه طرفینی و بر اساس انصاف صورت پذیرد و إلا چنین صلحی به صلاح مسلمین نیست و ثمراتی نداشته و یا ارزشی در برابر مضراتش ندارد.

·        حفظ امنیت مردم: امام حسن (ع) در صلحنامه قید کردند که معاویه موظف به ایجاد و حفظ امنیت جمیع جوامع اسلامی است. او نباید شیعیان را از این قاعده مستثنا نماید. جان، مال و ناموس جمیع مسلمین باید محترم شمرده شده و ایمن باشند.[23] بنابر این، جبهه اسلامی در میان خود، اگر ملزم به صلح شدند، باید امنیت مردم خود را تأمین نمایند. نباید به صلحی تن دهند که امنیت مردمشان را زیر سؤال ببرد و خطری آن‏ها را تهدید کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«فصل سوم: آموزه‏های سیاسی امور داخلی»

 

 

 

 

 

 

 

 

ترجیح وحدت بر استیلاء معاند

با توجه به عملکرد برخی از معصومین، دفاع از حریم ولایت حتی برای سایر معصومین نیز امری لازم است. امیرالمؤمنین (ع) در زمان هجرت پیامبر (ص) به مدینه، به جای ایشان در بستر خوابیده و جان خود را به خطر انداختند.[24] صدیقه طاهره (س) برای دفاع از حریم امام علی (ع) در مقابل مهاجمین به منزلش مقاومت نموده و همین امر موجب سقط جنین و شهادتشان گشت.[25]

بنابر این اگر امام حسن (ع) در برابر معاویه قیام می‏نمودند، امام حسین (ع) نیز برای دفاع از امام زمان خود موظف به همراهی امام حسن (ع) در قیام می‏شدند. از آنجایی که لشکر امام حسن (ع) از نظر نظامی تضعیف و لشکر معاویه تقویت شده بود[26]، احتمال شکست امام (ع) بیشتر بوده و در نتیجه هم امام حسن (ع) و هم امام حسین (ع) به شهادت می‏رسیدند. به تبع این اتفاق، نوبت به قیام عاشورا نمی‏رسید تا بنی‏امیه را رسوا نموده و مردم را، اعم از شیعه و سنی، از خواب غفلت نجات دهند.

بنابر این معاویه قدرت پیدا کرده، سپس یزید را جایگزین خود قرار داده و قدرتش را به حکومت او نیز تزریق می‏نمود و هیچ امام معصومی نبود تا در برابر اینان قیام نموده و شیعیان را رهبری کند. در نتیجه نه تنها معاویه، بلکه یزید و سایر خلفاء بنی‏امیه بر جهان اسلام سیطره و تسلط پیدا می‏کردند و امورات را طبق امیال خود پیش می‏بردند.

آیا استیلاء معاویه بر مسلمین به ضرر شیعیان و مکتب تشیع می‎شد؟ در پاسخ باید گفت بله. جناب آقای داودی و رستم‏نژاد در کتاب «عاشورا» به برخی از مفاسدی که معاویه مرتکب شده بود پرداخته و آنان را تا حدی بر شمردند. لازم به ذکر است که این کتاب، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، تألیف گشته است[27]:

1.     نصب منافقین در پست‏های حساس: پیش‏تر امیرالمؤمنین (ع) پیش‏بینی چنین چیزی را کرده بودند. ایشان در قسمتی از نامه‏شان به اهل مصر فرمودند: « من از این اندوهناکم که سرپرستی حکومت این امت به دست این بی‏خردان و نابکاران (بنی‏امیه) افتد. بیت المال را به غارت ببرند، .... و فاسقان را یارانشان قرار دهند».[28]

اسامی چند تن از کارگزاران اصلی حکومت معاویه و بخشی از زندگینامه‏شان:

الف) عمرو بن عاص (والی مصر): عمرو بن عاص علاوه بر اینکه مادرش از بد نام‏ترین زنان مکه بود [به حدی که هنگام تولد عمرو، پنج نفر مدعی پدری او بودند که یکی از آنان ابوسفیان بود؛ اما مادرش عاص بن وائل را به عنوان پدر عمرو ترجیح داد) از دشمنان سرسخت پیامبر اسلام (ص) در مکه بود. وی در ازای رسیدن به حکومت مصر، حاضر شد معاویه را در جنگ با امام علی (ع) یاری کند. او در ذیل آیه 3 سوره کوثر نیز مورد نکوهش قرار گرفته است.[29]

ب) مغیره بن شعبه (والی کوفه): بنابر تصریح تاریخ‏دانان، او در حیله، شهره جهان عرب بوده و بیشتر عمرش را در فسق و فجور گذرانده است. در نقلی آمده که امام حسن (ع) خطاب به مغیره در مجلس معاویه می‏فرمایند: «و اما تو مغیره بن شعبه! همانا تو دشمن خدایی و... و تو کسی هستی که فاطمه دختر رسول خدا (ص) را تا حدی زدی که بدنش خونین شد و فرزندی که در رحمش بود را سقط نمود».[30]

ج) سمره بن جندب (جانشین زیاد در بصره): روحیه حق‏ناپذیری او در داستان حدیث «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» به وضوح روشن است.[31]

د) زیاد بن ابیه (والی بصره و کوفه): از این جهت او را ابن ابیه (فرزند پدرش) می‏خواندند که، پدر وی به درستی مشخص نبوده است. ابتدا به حسب ظاهر، او را فرزند یک غلام رومی گمنام دانستند؛ زیرا سمیه (مادر زیاد) با آن غلام رومی ازدواج کرده بود. اما بعدها، به توصیه معاویه، زیاد برای رهایی از نسب گمنامش حاضر شد تن به زنازادگی داده و ابوسفیان را پدر خود معرفی نماید. با این اعتراف سند رابطه نامشروع مادرش (زیرا سمیه در آن زمان دارای شوهر بوده) با ابوسفیان را امضاء نمود.

از ابن ابی الحدید معتزلی نقل شده که معاویه حکومت کوفه و بصره را به زیاد سپرد و او شیعیان علی (ع) را از زیر سنگ و کلوخ بیرون کشیده و به قتل می‏رسانید.

2.     بسترسازی‏های فرهنگی برای پیشبرد اهداف شوم خویش (از این نکته، در بخش «لزوم اعتقادات درست در جامعه»، بحث خواهد شد).

3.     کشتن شیعیان به بهانه‏های مختلف: امام باقر (ع) در این باره می‏فرمایند: «عظیم‏ترین و بیشترین فشارها بر شیعیان در دوران معاویه، بعد از شهادت امام حسن (ع) بود. کشته می‎‏شدند شیعیان ما در هر شهری و دستان و پاهایشان با بهانه‏ای ناچیز قطع می‏گشت. و ( آن دوران به شکلی بود که اگر ) کسی از دوستی با ما یاد می‏کرد، زندانی و اموالش مصادره و یا خانه‏اش را ویران می‏کردند».[32]

همه این موارد فوق و بسیاری مفاسد دیگر، همه و همه بر این دلالت می‏کنند که در صورت استیلاء تام معاویه بر مسلمین باید شاهد اتفاقات و مفاسد بیشتری نیز بود.

آن چیزی که از صلح امام حسن (ع) فهمیده می‏شود، این است که ایشان، حفظ وحدت با معاویه را بر استیلاء وی، ترجیح دادند. این یک استراتژی مهم و کارآمد بود که از این مفاسد و مفاسد احتمالی دیگر، جلوگیری نمود. یکی از آموزه‏های سیاسی این صلح امام (ع)، همین است که مدیر و رهبر جامعه، نباید با تعصب کورکورانه، با مخالفین داخلی، به نزاع بپردازد. چه بسا این نزاع و درگیری، موجب استیلاء معاندین شده و یا حتی موجب هرج و مرج در جامعه شود که مضرات آن بر کسی پوشیده نیست. رهبری خردمندانه، اقتضا می‏کند که وحدت با معاندین، در صورت نیاز، بر استیلاء و برتری یافتن آن‏ معاندین، ارجحیت  دارد. خصوصاً زمانی که جبهه خودی، تضعیف شده و یا احتمال شکست آن برود.

ناگفته نماند که این استراتژی، از روی خوف فردی از دشمن نیست. بلکه از روی ترس از برتری یافتن آن‏ها بوده که آسیب‏های جدی و یا بعضاً جبران ناپذیر به جامعه وارد می‏سازد.

اهتمام به امنیت داخلی

چناچه در گذشته بیان شد، سپاه امام حسن (ع)، نسبت به لشکریان معاویه از نظر تعداد افراد، کمتر و از نظر روحیه، ضعیف‏تر بودند. بنابر این جنگ میان معاویه و امام (ع) موجب کشته شدن مردم بسیاری، به ویژه خواص شیعه، می‏گشت.

در روایتی امام حسن (ع)، درباره علت صلح‏شان با معاویه، دو عنصر حیاتی یک جامعه را نام بردند. یکی برای حفظ خون مردم است که نشان از اهتمام امام (ع)، نسبت به جان و امنیت مردم دارد. و دوم، اصلاح امت است که در بخش‏های دیگر به آن پرداخته می‏شود.[33]

در کتاب عاشورا، که اثری مؤلَّف تحت نظر آیت الله مکارم شیرازی بوده، تصریح شده که دوران خلافت معاویه از دو زاویه، موجب شکل‏گیری حادثه کربلا شده و به فرایند آن کمک نموده است. از یک زاویه، قتل و غارت‏های آن دوران و از زاویه دیگر، وقایع مربوط به دوران او، خصوصاً پی‏ریزی خلافت یزید که مخالف با مفاد صلحنامه بود[34]، سبب برانگیختگی محبین اهل‏بیت و امام حسین (ع) گشت.[35]

هدف از بیان این نکته، آن است که، معاویه با وجود صلحنامه و با وجود امام معصوم در عصر خود، که نشانه‏ای از عدم استیلاء تام او دارد، توانست یکسری از اهداف شوم خود را پیش ببرد. اما اگر از این سخن، نتیجه‏گیری شود که صلح امام حسن (ع)، بی‏فایده و بی‏ثمر بوده، اوج بی‏انصافی و کم‏درایتی است. زیرا امام (ع) با این صلح و مشروط کردن آن، معاویه را در تنگنای سیاسی قرار داده و فرصتی مناسب برای امام معصوم بعدی و شیعیانش فراهم نموده تا اسلام ناب را به آیندگان برسانند.

معاویه پس از پذیرش صلح، توان رعایت آن را نداشت و امام (ع) از پیش به این نکته آگاه بود. عدم رعایت مفاد صلحنامه، موجب ریختن آبروی معاویه و سلسله بنی‏امیه شده و زمینه‏ساز نهضت حیات‏بخش عاشورا گشت.

معاویه اختیار تام در حاکمیت نداشت و چنین فسادهایی نمود که موجب ناامنی به نسبت شد. اگر امام حسن (ع) با معاویه می‏جنگید و شیعیان را به کام شهادت می‏رسانید، حاکمیت بر مردم را به صورت تمام و کمال در اختیار او می‏گذاشت، باید تصور کرد که امنیت داخلی جامعه به چه فضاحتی کشیده می‏شد.

کارنامه عملکرد معاویه در دورانی که اختیار تام نداشت[36]، گواه بر فساد بیشتر، کشتار عظیم‏تر، غارت بیش از پیش و به تبع ناامنی شدیدتر در جامعه، در صورت اختیار تام او و سلسله بنی‏امیه است.

بنابر این، امام حسن (ع) با این صلح مشروط، عرصه را بر معاویه و سلسله وی، تنگ‏تر و کمی امنیت داخلی در جامعه ایجاد کردند.

یکی از دروسی که این فعل امام (ع) می‏آموزد، اهتمام ویژه به امنیت داخلی کشور است. رهبر اندیشمند، باید حفظ امنیت مردم جامعه را، در اولویت قرار دهد و این امنیت را با نزاع‏های میان احزاب مختلف داخلی، از بین نبرد. مؤید این نکته که امام حسن (ع) به امنیت مردم، توجه داشتند، قید این شرط در مفاد صلحنامه است. ایشان، پس از موظف نمودن معاویه به تبعیت از سیره پیامبر (ص) و خلفای شایسته، و پس از نهی از تعیین جانشین، ایمنی شیعیان امام علی (ع) را نسبت به جان، مال، ناموس و فرزندانشان، شرط نمودند.[37]

لزوم حفظ اعتقادات درست در جامعه

از مهم‏ترین فعالیت‏های معاویه، بسترسازی‏های فرهنگی، برای پیشبرد اهداف شوم خودش است. از آنجایی که سلسله بنی‏امیه، استحکام کافی برای حاکمیت بر جوامع اسلامی از حیث مبانی نداشت، و صحابه پیامبر (ص) و امام علی (ع) مردم را بر علیه او می‏کردند، حکومت اموی باید برای تثبیت حاکمیت خود، دست به تحریف اسلام بزند. با این کار، قشر خاکستری جامعه که شناخت دقیقی نسبت به اسلام ناب نداشتند، اسلام اموی را پذیرفته و پشتیبان حاکمیت آن‏ها می‏شدند.

بنابر این معاویه، راه‏های گوناگونی را در پیش گرفت که در کتاب عاشورا، به آن پرداخته شده است[38]:

·       جلوگیری از تفسیر قرآن: از آنجایی که نصوص کلام الله مجید، در بین مردم وجود نداشت، تحریف الفاظ آن، امری ناممکن  و یا بعید بود. اما منع از تفسیر آیات توسط صحابه، شدنی بود و به همین امر پرداخت. مهم‏ترین دلیل آن هم، شاید فهمیدن مناقب امیرالمؤمنین (ع) و خاندان پاک و مطهر او باشد. زیرا معاویه، ابن عباس و سایر ممالک اسلامی را از ذکر مناقب ایشان، نهی نمود. در رابطه با این نهی، ابن عباس به معاویه گفت: «ما را از خواندن قرآن منع می‏کنی؟» این سخن، کنایه از آن دارد که خود قرآن نیز، ذکر فضائل و مناقب امام علی (ع) کرده است؛ اگر نخواهند که آن مناقب را  بازگو کنند، یعنی نباید حتی قرآن بخوانند. معاویه در ادامه کلامش، روشن کرد که خواندن قرآن، ایرادی ندارد، لکن تفسیر و تأویل آن را نباید مورد بحث و بررسی قرار دهند. روشن است که مقصود معاویه عدم ذکر شأن نزول آیات و تفاسیر آن است به دلیل آنکه مناقب امام علی (ع) در آن‏ها روشن می‏شوند. ابن عباس با شنیدن این سخن، به معاویه گوشزد کرد که عمل به قرآن، واجب‏تر از خواندن است و عمل به قرآن بدون فهم آیاتش، ناشدنی است. معاویه از ابن عباس خواست که تفاسیر قرآن را از کسانی بپرسند که مطابق تفسیر اهل‏بیت (ع) نباشد. در واقع، معاویه سعی بر پنهان داشتن حقایق قرآن داشت تا مردم را از علی‏خواهی دور نموده و حاکمیت خودش را تقویت نماید.

·       ترویج مذهب جبر: یکی از بهترین حربه‏ها برای یک حاکم فاسد این است که مردم، مشکلات و مفاسد جامعه را از دید او نبینند و چه بهتر که به خدا نسبت دهند. این گونه کسی تقاضای بازخواست و جریمه کسی را نمی‏کند و حاکم فاسد می‏تواند به اعمال خود ادامه دهد.

معاویه نیز برای جبران فسادها و جرایم خود، تفکر جبر را میان مردم مسلمان نشر داد تا همه مشکلات و بلایا را به گردن خدا بیندازد.

وی می‏گفت: «این خلافت (خلافت من) یکی از امرهای خداوند و از قضا و قدر اوست»[39].

در کتاب عاشورا، از معاویه نقل شده که: «عمل و کوشش هیچ نفعی ندارد، چون همه کارها دست خداست»[40].

بعید است که معاویه چنین اعتقادی داشته باشد. با توجه به عملکرد وی، او این گونه گفته تا از اعتراضات مردمی بر علیه حکومت و خلافت ناحق خود، مصون بماند. یعنی اگر حسن بن علی (ع) یا دیگر بنی هاشم را به شهادت برساند، یا اموال مردم را غارت کند، یا بر منابر سب و لعن علی بن ابی طالب (ع) بگوید، یا به بهانه‏های مختلف، شیعیان او را بکشد و به نوامیس آن‏ها تعرض کند، همه و همه خواست خداست و مردم نمی‏توانند و نباید با او مخالفت کنند؛ زیرا گویی در برابر امر خدا ایستادگی کردند، مرتد یا کافر تلقی شده و باید آن‏ها بکشند.

امام حسن (ع) با مشروط کردن صلح به امنیت و حفظ حرمت امام علی (ع) و شیعیان ایشان، معاویه را در تنگنای سیاسی قرار دادند تا با پشت کردن معاویه به مفاد صلحنامه، آبروی بنی امیه، خصوصاً معاویه را ببرد تا دیگر نتواند هر چه اعتقاد ناصحیح و بدون مبنای علمی را به خورد جامعه بدهد.

·       تحریم ذکر فضائل امام علی (ع) و جعل احادیث برای دیگران: قطعاً یکی از بزرگترین دشمنان معاویه، امام علی (ع) بوده و مؤید آن شکل‏گیری جنگ صفین و دیگر آن‏که معاویه، ایشان را همواره مورد سب و لعن قرار می‏داد.[41]

مردم حتی در دوران معاویه نیز احترام زیادی برای امام علی (ع) قائل بودند. این مسئله باعث شده بود که معاویه احساس خطر کند. زیرا روایات بسیاری از پیامبر (ص) در ذکر فضائل امام علی (ع) وارد شده (مانند حدیث سفینه، حدیث ثقلین و حدیث منزلت) و برخی از آیات قرآن، در شأن ایشان و خانواده ایشان نازل شده است (مانند آیه مباهله و آیه تطهیر).

معاویه به هدف منع از رسوخ معنوی حب اهل بیت پیامبر (ص)، خصوصاً امام علی (ع)، تصمیم به تحریم ذکر فضائل ایشان گرفته و احادیث جعلی برای دیگران طراحی و منتشر نمود.

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، روایتی نقل کرده که معاویه  به امراء شهرها در نامه‏ای گفت: «دوست‏داران عثمان و کسانی که مناقب او را نقل کنند، از نزدیکان حاکمیت ما شده و مورد تکریم و احترام ما واقع خواهند شد. اگر کسی فضیلتی برای عثمان نقل نماید، نام خودش، والد و خویشانش را برایم بنویسد تا به تمامشان جایزه دهم.

این گونه بود که احادیث بسیاری از باب ذکر فضائل عثمان نقل شد و جوایز معاویه بذل و بخشش می‏گشت.

بار دیگر معاویه طلب نقل روایت در باب فضائل خلیفه اول و دوم کرد و هر حدیثی که در باب فضائل علی (ع) بود، آن فضائل را برای دیگران از صحابه نقل کنند و به این ترتیب به مقابله با مناقب علی (ع) بپردازند.

سختگیری معاویه برای ناقلان احادیثی که فضائل علی (ع) را منتقل می‏کرد، بسیار شد. تا جایی که اگر شیعه، قصد می‏کرد که روایتی را درباره علی (ع) برای دیگران یا برای سایر افراد مورد اعتماد نقل کند، از او پیمان و عهدهای شدید می‏گرفت و او را قسم می‏داد که این ماجرا را نزد کسی بازگو نکرده و پیش خود نگاه دارد.

این سختگیری و آن بذل و بخشش معاویه به جهت انتشار مناقب خلفاء اول و دوم، خصوصاً خلیفه سوم یعنی عثمان، سبب جعل احادیث بسیار شد. زیرا بسیاری از افراد برای به دست آوردن امتیازات و اموال، لااقل یک حدیث در ذکر فضائل آنان نقل کرده‏اند.[42]

ابن ابی الحدید از یکی از کبائر اهل حدیث نقل نموده که: اکثر احادیث کذب و جعلی در باب ذکر فضائل صحابه، در عصر بنی امیه ساخته و منتشر شد؛ قصد آنان این بود که با کوفتن بنی هاشم به حکمای بنی امیه نزدیک شده و از مقربین آن‏ها شوند.[43]

·       سب کردن امام علی (ع) و سوق دادن مردم به این کار: چنانچه در گذشته گفته شد، دشمنی معاویه با امام علی (ع) بر کسی پوشیده نبود. او به کتمان فضائل امام (ع) اکتفا ننموده و به سب و لعن ایشان پرداخته و امراء تحت ید خود را نیز به این فعل، الزام می‏کرد.[44] تا آنجا که کتاب عاشورا از علامه امینی نقل می‏کند که معاویه، همواره اصرار به جعل روایاتی در باب مذمت امام علی (ع) داشته و آن‏قدر بر این امر استقامت ورزید که خردسالان اهل شام به آن عادت نموده و با همان تفکرات بزرگ شدند. چنین هنگامی که امت اسلامی نسبت به امام علی (ع) مبغوض گشته بود، سب ایشان را در خطبه‏های نماز جمعه و جماعات با استفاده از کلمات رکیک در شهر مدینه النبیّ (ص) ترویج کرد.[45]

ابن ابی الحدید می‏گوید: «به فرمان معاویه، خطبه‏خوانان در هر شهر و روستایی، بر فراز منابر، علی (ع) را مورد لعن قرار می‏داده و به ایشان و خانواده معصومش ناسزا می‏گفتند».[46]

معاویه حتی هنگام گماردن مغیره بن شعبه به عنوان والی کوفه، به او گوشزد نمود که از بدگویی و زشت‏گویی نسبت به علی (ع) پرهیز ننماید.[47]

هنگامی که معاویه وارد در مدینه شد، قصد داشت که بر منبر پیامبر (ص) رفته و امام علی (ع) را لعن کند که بعد از مشورت با سعد ابن ابی وقاص از این صرف نظر کرد.[48]

غیر از این مورد سعد او را از این کار نهی می‏کرد. اما با این حال، وی به این امر اصرار می‏ورزید. این نشان از کینه‏توزی او دارد که حتی سخن بزرگان نزدیک به خودش را نیز رد می‏کرد.

ابن ابی الحدید از جاحظ نقل می‏کند که گروهی از بنی امیه با نظر به آثار سوء این کار معاویه، او را از این امر نهی کردند؛ لکن معاویه نپذیرفته و گفت: «آن‏قدر به  این‏کار ادامه می‏دهد تا خردسالان با این سیره رشد یافته و پیر گردند تا هیچ احدی، فضیلتی برای علی (ع) نگوید.[49]

وی همچنان نقل می‏کند که وقتی از «مروان حکم» سؤال شد که چرا علی (ع) را سب و لعن می‏کنی، پاسخ داد که حاکمیت ما بدون این‏کار سر و سامان پیدا نمی‏کند.[50]

معاویه با این‏کار زشت، ناپسند و به دور از مردانگی و مروّت، مسیر را برای خود و برای پیش بردن اهداف منحوس خویش، هموار کرد.

·       آوردن بدعت‏های بسیار: در کتاب عاشورا به نقل از العقد الفرید می‏گوید که معاویه با صراحت، اذعان داشته که خلافت را با زور شمشیر و به نه به دلیل محبت مردم و نه بدون رضایت آن‏ها از وی و حکومتش، به دست آورده است.[51]

یکی از بدعت‏های معاویه، تسمیه جدید سال «عام القهر» به «عام الجماعه» بود. او سال به قدرت رسیدنش را چنین نام‏گذاری کرد. در حالی که علت آن‏که آن سال را «عام القهر» نامیده بودند، این بود که خلافت رسول خدا (ص) در آن سال غصب شد.[52]

با آن‏که معاویه، خلیفه بود، خودش را اولین ملوک (پادشاهان) می‏خواند.[53]

سعید بن مسیّب گفت: اولین کسی که خلافت را به پادشاهی و سلطنت بدل کرد، معاویه بود.[54]

در ادامه چند ویژگی برای تفاوت نظام سلطنتی معاویه با دستگاه خلافت قبل از او به نقل از کتاب تاریخ سیاسی اسلام، برشمرده می‏شود:

الف) تغییر روش تعیین خلیفه: خلفای سابق، طبق گفته کتاب مذکور، خودشان برای کسب خلافت، دست به قیام نمی‏زدند، اما معاویه تلاش می‏کرد که به هر نحوی شده بر مسند خلافت بنشیند.

ب) تغییر در روش زندگی خلفا و بهره‏گیری از سیره پادشاهی ایران و روم.

ج) شیوه مصرف بیت المال. در دوران معاویه، بیت المال به صورت ثروت فردی او و خاندان او در آمد و هیچ کس توان بازخواست حکومت او را در باب شیوه حساب بیت المال نداشت.

د) دیگر امر به معروف و نهی از منکر و آزادی در دوره او پایان یافت. این سیره معاویه با قتل «حجر بن عدی» شروع گشت.

هـ) دستگاه قضاوت اسلامی، آزادی‏اش را از دست داد.

و) حاکمیت شورایی پایان یافت.

ز) تعصبات قومی و نژادی آغاز گشت.

ح) خواسته‏های فردی، بر قانون، برتری یافت.[55]

با هدف عدم اطاله کلام، از ذکر دیگر اقدامات معاویه در جهت بسترسازی‏ها برای تخریب اسلام ناب، صرف نظر می‏شود.

با نظر به آن‏که بیان شد، امام حسن (ع) در صورت جنگ و شهید شدن، کسی را از غفلت بیدار نمی‏نمود. زیرا معاویه برای اکثر جوامع اسلامی، مانند یک قدیس بود که مغز آن‏ها را شست و شو داده است. فقط اندک افرادی بودند که روی پلید آن را می‏شناختند که آن‏ها نیز در صورت جنگ با معاویه و همراهی با امام حسن (ع)، شهید می‏شدند. فلذا امام حسن (ع) به وسیله صلح، هوشمندانه‏ترین راهکار را در پیش گرفتند. با این صلح، و با مشروط کردن آن، مردم کم‏کم بدعهدی‏ها و روی زشت بنی امیه را دیده و با قیام سیدالشهداء (ع)، امت اسلامی احیاء گشت.

بنابر این، امام حسن (ع) با این صلح مشروط، نکته سیاسی مهمی را آموختند و آن این است که، اعتقادات صحیح و حق باید در جامعه حفظ شود؛ حتی اگر صلح با دشمن لازم آید و یا آبرو و عزت حاکم اسلامی، نزد برخی از عوام ظاهربین، خدشه‏دار گردد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«فصل چهارم: آموزه‏های سیاسی در امور خارجی»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانطور که امام و رهبر جامعه در مسائل داخلی، باید خردمندانه و حکیمانه تصمیم‏گیری کند، لزوماً باید به امور خارجی و چگونگی روابط با سایر جوامع انسانی نگاه و توجه داشته باشد.

در کتاب «پاسخ به پرسش‏های مذهبی»، تصریح شده که وضع سیاسی خارجی مسلمین در زمان نزاع و درگیری میان امام حسن (ع) و معاویه، چنین صلحی را ایجاب می‏نمود.[56] علت این مسئله به تمرکز پادشاه روم شرقی بر جنگ‏های داخلی مسلمانان، مربوط است. آن امپراطور، خود را آماده ساخته بود تا جنگی میان امام (ع) و معاویه رخ دهد، تا از هرج و مرج شکل گرفته در جامعه مسلمین، سوء استفاده کرده و از خارج، جنگی را علیه جامعه اسلامی، آغاز نماید.[57]

بر فرض اینکه امام حسن (ع) قیام می‏کردند و میان ایشان و معاویه، جنگی رخ می‏داد، قطعا مسلمین بر این مسئله متمرکز شد و نزاع‏های داخلی شدت می‏یافت تا آن‏جا که آمادگی لازم برای دفاع بر علیه یک جنگ دیگر، آن هم در برابر پادشاهی روم را نمی‏یافتند. به این ترتیب، نه تنها مسلمین تار و مار می‏شدند، بلکه به تبع از نابودی مسلمین حقیقی، اسلام واقعی و ناب، افول کرده و به فراموشی سپرده می‏شد.

قاعده اولویت حفظ اصل جامعه

امام حسن (ع) می‏توانستند بدون توجه به پادشاه روم شرقی با معاویه وارد در جنگ شوند و آبروی خود را نزد عوام حفظ نمایند. مراد از حفظ آبرو، آن است که امام (ع) بعد از صلح، توسط برخی از مردم عامی، «مذل المؤمنین» خطاب شدند.[58] یعنی امام (ع) به وسیله صلح با دشمن شیعیان، به عقیده برخی، آن‏ها را خوار و ذلیل کردند.

جدای از پاسخ به این مسئله، که جوابش با توجه به پیامدها و علل صلح قابل توجیه است، امام حسن (ع)، حفظ اصل جامعه را بر حفظ آبروی خود، به عنوان امام جامعه، اولویت قرار دادند. بنابر این نکته‏ای که امام (ع) طبق این عمل، به مؤمنان و حق‏جویان آموختند، این است که هیچ چیز نباید موجب نابود شدن یک جامعه از اساس شود. حتی اگر مسئله مهمی، مثل آبروی امام معصوم (ع) در خطر افتد.

جالب است که این نکته، در سیره امام علی (ع) نیز دیده می‏شود. آیت الله مکارم شیرازی در شرح نهج البلاغه آورده‏اند که امام علی (ع) در پاسخ به سؤال «چرا در زمان خلفای سه‏گانه تسلیم شدی و بیعت نمودی؟» فرمودند: «به دستور پیامبر (ص) برای حفظ اسلام با آن‏ها درگیر نشدم.[59] این نشان از توجه پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) بر این اصل دارد. آیت الله مکارم شیرازی نیز، در رساله توضیح المسائل خود، هنگام بیان اموری که شارع مقدس به آن‏ها اهمیت بسیاری می‏دهد، حفظ اسلام را در ابتدا نام بردند.[60]

اصل حفظ اسلام را در دنیای سیاست، می‏توان به اصل حفظ یک جامعه تعبیر کرد. که مراد پیامبر (ص)، جامعه اسلامی بوده، اما سرایت دادن این اصل به جوامع بشری و خارج از بُعد دینی، مشکل نیست. مؤید این نظر، عمل امام حسن (ع) است. که با این صلح، علاوه بر مصون داشتن جامعه از شر دشمن خارجی، اسلام و مسلمین را نیز، حفظ نمودند. خلاصه کلام آن است که غیرمسلمین نیز، برای موفق بودن جامعه‏شان باید از همین قاعده بهره گیرند و حفظ جامعه‏شان را بر هر چیزی اولویت قرار دهند. این‏گونه احتمال آسیب‏پذیری یک جامعه، کمتر خواهد شد.

وحدت داخلی در برابر دشمن خارجی

ابتدا به این نکته باید توجه داشت که وحدت به معنای گرویدن به سمت عقاید و سلایق یکدیگر نیست. در تعریف وحدت میان مذاهب اسلامی گفته شده، مراد این نیست که مثلا شیعیان، سنی و اهل تسنن، شیعه شوند؛ بلکه هدف، وحدت در عمل است.[61]

چنانچه در تعریف وحدت میان مذاهب اسلامی بیان شد، در وحدت اقشار جامعه بر علیه دشمن واحد، قرار بر این نیست که تمام اقشار مختلف جامعه با تفکرات و سلایق گوناگون، به یک نظر واحد برسند. بلکه همین مقدار که در عمل با یکدیگر دشمنی و نزاع نکنند و فقط به عداوت با دشمن مشترکشان بپردازند، کفایت می‏کند.

ادله اسلامی پیرامون وحدت داخلی

از علل تفرقه میان مذاهب اسلامی و اقشار مختلف جامعه، وسیله دست معاندین شدن است. این هدف و سیره دشمن بوده که همواره فی المثل در اسلام، شیعیان و سنی‏ها را در مقابل یکدیگر قرار دهند.[62] این در حالی است که ادله قرآنی و روایی بسیاری وجود دارد که دو مذهب را از دشمنی با یکدیگر منع و به دشمنی با دشمن مشترک، ترغیب می‏نماید:

1.     وَ اعتَصمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً و لا تَفَرَّقُوا[63]: تمام امت اسلامی باید به ریسمان الهی چنگ زده و متفرق نشوند. آن ریسمان می‏تواند قرآن کریم، اسلام، قبله، پیامبر اکرم (ص) و هر چیزی که موجب وحدت گردد، باشد.

2.     إنّما المؤمنونَ إخوَةٌ[64]: قرآن کریم، تمام مؤمنین را از هر قبیله‏ای و هر سن و سالی و با هر سلیقه‏ای، برادران یکدیگر معرفی می‏کند. این یعنی مسلمین در حکم یک خانواده هستند و باید با همکاری، در برابر غیر، ایستادگی کنند تا به کیان خانواده آسیبی نرسد.

3.     پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مسلمان، برادر مسلمان است. نه به او ظلم می‏کند و نه در یاری دادن به او، کوتاهی می‏ورزد.[65]

با توجه به ادله مذکور، قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) بر این است که جوامع و امم اسلامی با یکدیگر متحد باشند. چنانچه در گذشته بیان گشت، حتی علت صبر امیرالمؤمنین (ع) و عدم جنگیدن با خلفای سه‏گانه برای منصب خلافت، همین حفظ اسلام بوده است.[66] این خودش یکی دیگر از ادله وحدت داخلی در برابر دشمنان خارجی و یا حتی منافقین داخلی است.

وحدت داخلی از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی

نکته ابتدایی که در باب وحدت داخلی بیان گشت[67]، در کتاب «گفتار معصومین» آمده که از کتب منسوب به آیت الله مکارم شیرازی است. بنابر این، ایشان وحدت اسلامی میان مذاهب را به طور کلی پذیرفته و حتی لازم می‏دانند. اما چارچوب‏هایی نیز برای آن قائل هستند که فی المثل، به این نکته اشاره شد که در وحدت، قصد تغییر مذاهب و گرویدن به مذاهب دیگر، نیست؛ بلکه وحدت در عمل مطرح است.

در ادامه، چند نمونه از فیش‏های مربوط به «وحدت اسلامی» و به طور کلی «وحدت در جامعه» در کلام آیت الله مکارم شیرازی، بیان خواهند گشت:

·        صدای منادیان وحدت اسلامی، یک صدای دلسوزانه است. نباید با افعال نابخردانه، این صدا را از کار انداخت.[68]

·        باید افراد مذاهب اسلامی، یکدیگر را به درستی بشناسند تا نفاق و تفرقه از بین رفته و وحدت اسلامی رخ دهد.[69]

·        درست است که اخیراً مسئله وحدت اسلامی، با مسائل سیاسی آمیخته گشته است؛ لکن این مسائل سیاسی، زودگذر هستند و این مسائل زودگذر، نمی‏توانند جلوی این واقعیت مهم را بگیرند که حلقه اتصال میلیون‏ها مسلمان، آیین پاک اسلام است.[70]

·        انگیزه‏ها و اهداف وحدت: ملل اسلامی، از قدرت‏های ویژه‏ای برخوردارند. از حیث جمعیت، فرهنگ و منابع زیرزمینی در دنیا، ممتاز هستند. در صورت وحدت میان این ملت‏ها، خطر نفوذ دشمن، کاسته شده و حتی می‏توان اسلام را در میان دشمنان نیز منتشر نمود.

حتی در صورت نداشتن دشمن نیز، ترقی در جهان و عالم‏گیر نمودن قدرت خود و فرهنگ اسلامی در دنیا، با وحدت اسلامی صورت می‏پذیرد.[71]

·        تشبیه تفرقه به مریضی و وحدت به سلامتی: وحدت امری ذاتی در انسان است. چنان‏که در هنگام سلامتی، جای اشکال کردن نیست، به وحدت نیز ایرادی وارد نمی‏باشد. بلکه در هنگام مریض شدن، انسان به دنبال علت و درمان آن می‏گردد.[72]

·        چنانچه در مورد دوم اشاره شد، از علت‏های تفرقه، عدم ارتباط با یکدیگر است. شناخت پیدا کردن نسبت به یکدیگر، یکی از اساسی‏ترین راه‏های درمان تفرقه و رسیدن به وحدت اسلامی است.[73]

·        اسلام روی وحدت و انسجام، سرمایه‏گذاری کرده است. به همین علت، وحدت را در مراحل مختلف معرفی می‏کند:

1. مرحله نخست، وحدت در خانواده است.

2. وحدت در بین قوم و خویشاوندان

3. سپس وحدت در میان تمام مؤمنان و جامعه اسلامی

·        همیشه برای اصلاح، تقویت و پیشرفت جامعه، وحدت از ضروریات است. با تقویت تمام واحدهای کوچک، اجتماع بزرگ نیز، به تبع، اصلاح می‏شوند.[74]

·        وحدت در صدر اسلام، به واسطه ظهور پیامبر اکرم (ص) و انزال قرآن مبین، ایجاد شد. آثار آن وحدت که همان تراکم نیروهای انسانی بود، به زودی آشکار گردید.

تراکم نیروهای انسانی، موجب پیشرفت در زمینه‏های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شد.[75]

·        عموم احزاب سیاسی جهان و مکاتب فلسفی وابسته به آن‏ها، گرچه ظاهراً اساس فعل خود را بر وحدت فکری قرار داده‏اند، لکن همه در این عیب بزرگ مشترک هستند که جنبه عمومی و جهانی را یا از آغاز نداشته و یا از دست داده‏اند.

اسلام با معارف و احکام خود، تلاش وسیعی برای ایجاد یک نقطه وحدت فکری، یا به اصطلاح «وحدت ایدئولوژیکی» در میان تمام افراد بشر، نه برای یک طبقه یا قشر خاص، کرده است.[76]

 

چنانچه در گذشته گفته شد، یکی از علل صلح امام حسن (ع) با معاویه، تمرکز پادشاه روم شرقی بود تا با سوء استفاده از جنگ داخلی مسلمین، به جامعه اسلامی ضربه بزند. امام حسن (ع) وحدت داخلی با معاویه را بر نابودی تمام جامعه اسلامی ترجیح دادند و همین موجب حفظ اسلام و استمرار مکتب اسلامی گشت. بنابر این، این سیره (وحدت داخلی در برابر دشمن مشترک خارجی) مورد تأیید امام حسن (ع) نیز بوده، به آن عمل کرده و از دروس و آموزه‏های سیاسی صلح ایشان است.

نتیجه

امور سیاسی، دارای قواعد و ضوابط گوناگون است که در طول تاریخ، بازیچه دست سیاستمداران بوده و با آن جوامع را به نابودی کشانده و یا تقویت، حفظ و یا گسترش داده‏اند.

یکی از جوامعی که از بدو ظهورش تا به حال، دچار فراز و نشیب‏هایی شده، لکن به نابودی نرسیده و امروزه در تمام دنیا، گسترش پیدا کرده، جامعه اسلامی است.

جامعه اسلامی در طول تاریخ، رهبران بسیاری داشته که هر کدام به نوعی یا به اسلام، آسیب زدند و یا آن را حفظ و یا تقویت کردند. بی‏شک دوران خلافت امام حسن (ع)، کوتاه‏ترین دوران رهبری یک حاکم اسلامی بوده که در نهایت منجر به صلح با معاویه شد. این صلح به دلیل دشمنی معاویه با اهل‏بیت، خصوصاً با امام علی (ع)، یکی از تعجب‏برانگیزترین و شبهه‏افکن‏ترین اتفاقات تاریخ اسلام و تصمیمات سیاسی در آن تاریخ است.

با بررسی وجوه مختلف صلح ایشان و واکاوی اغراض سیاسی امام (ع)، نکات و آموزه‏های بسیاری کشف شد که باعث حفظ جامعه اسلامی و نجات آن از تنگنای سیاسی شد.

از اینکه امام حسن (ع)، به جای صلح، مداهنه و یا بیعت نکردند، فهمیده می‏شود که برای حفظ یک جامعه و ایجاد وحدت، نباید خود را مطیع جبهه دیگر کرد و نباید از نیرنگ و فریب استفاده نمود. بلکه می‏توان با یک صلح که بر پایه راستی و صداقت نهادینه شده، صرفاً آتش‏بس نموده و به حفظ جامعه در برابر غیر پرداخت و آن جامعه را پیشرفت داد. خصومت‏ها و مشکلات را نیز به مرور زمان و با فوت حاکمان قبلی و جایگزینی حاکمان بعدی، تفکرات باقی‏مانده برطرف خواهند کرد. چنانچه با گذر زمان، یزید بن معاویه، چهره حقیقی بنی‏امیه را نمایاند و امام حسین (ع) چهره واقعی اسلام را به همگی معرفی کرد.

از اینکه امام حسن (ع)، صلح را مشروط کردند، فهمیده می‏شود که این آتش‏بس می‏تواند با بهره‏گیری از هوش، موجب آشکار کردن فساد جبهه معاند برای همگان شود. چنانچه معاویه به شروط صلحنامه عمل نکرد و دروغگویی و بدعهدی او برای مردم، آشکار گشت.

این صلح یکسری آموزه‏های سیاسی در امور داخلی جامعه و یکسری آموزه‏های سیاسی در امور خارجی داشت. در امور داخلی، امام (ع) با این صلح، نشان دادند که وحدت بر استیلاء معاند، ارجحیت دارد؛ زیرا اگر جنگ شود در صورتی که احتمال پیروزی دشمن می‏رود، موجب برتری و استیلاء یافتن تام بر تمام جامعه است که قطعاً به ضرر جبهه خودی می‏باشد. یا مثلا از همین امر، فهمیده می‏شود که امنیت داخلی جبهه خودی، برای امام حسن (ع) اهمیت بسیاری داشته است. اگر جنگ می‏شد، با توجه به قلّت یاران امام و کثرت یاران معاویه، امام حسن (ع) به همراه برادرشان امام حسین (ع) به شهادت می‏رسیدند و دیگر کسی نبود که اعتقادات راستین را در جامعه حفظ نماید. یا در زمینه امور خارجی، امام (ع) یک قاعده اساسی و مهم را آموختند که آن، اولویت حفظ اصل جامعه است. در جنگ‏های داخلی و خارجی، تمام هدف باید حفظ اصل جامعه باشد. امام (ع)، وحدت داخلی را یاد دادند که در برابر دشمن خارجی است. اگر جنگ رخ می‏داد و به سبب این جنگ جامعه اسلامی دچار هرج و مرج می‏شد، پادشاه روم شرقی، از خارج به راحتی، توان نابودی کل جامعه اسلامی را داشت و هدفش نیز همین بود تا چنین کند.

با بهره‏گیری از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی، روشن شد که امام حسن (ع)، نه بخاطر ترس از جنگ، بلکه از روی ذکاوت، هوشیاری، هوشمندی و با رهبری خردمندانه، نظام اسلامی را حفظ نمودند و می‏شود از این آموزه‏های سیاسی، در سایر جوامع برای حفظ و نجات از مشکلات سیاسی‏شان، به تناسب، از این قواعد بهره جست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

·        ابن عساکر، علی بن حسن (1415ق)، تاریخ مدینة الدمشق، دارالفکر، بیروت-لبنان.

·        مفید، محمد بن محمد (بی تا)، الإختصاص، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامی، قم-ایران.

·        اردبیلی، محمد بن علی (1398ش)، جامع الرواة فی ثوبه الجدید، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، بیروت-لبنان

·        آذرنوش، آذرتاش (1386ش)، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، نشر نی، تهران-ایران.

·        موسی، حسین یوسف (1410ق)، الافصاح فی فقه اللغة، مکتب الإعلام الإسلامی، مرکز النشر، قم-ایران.

·        مدنی، علیخان بن احمد (1426ق)، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، مؤسسة آل البیت علیهم‏السلام لإحیاء التراث، مشهد-ایران.

·        ابو نعیم، احمد بن عبدالله ( بی تا)، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار ام القری، قاهره-مصر.

·        داودی، سعید؛ رستم‏نژاد، مهدی (1386ش)، عاشورا، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، مدرسة الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم-ایران.

·        امین، محسن (1403ق)، أعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت-لبنان.

·        ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله (بی تا)، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم-ایران.

·        طبرسی، احمد بن علی (1424ق)، الاحتجاج، سازمان اوقاف و امور خیریه، اسوه، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر؛ سبحانی تبریزی، جعفر (1377ش)، پاسخ به پرسش‏های مذهبی، مدرسة الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1375ش)، پیام امام امیر المؤمنین (ع)، مدرسة الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم-ایران.

·        جعفریان، رسول (1381ش)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، انصاریان، قم-ایران.

·        نفیسی، علی اکبر (بی تا)، فرهنگ نفیسی، خیام، تهران-ایران.

·        جلالی زاده، جلال (1387ش)، مبادی اصطلاحات علم فقه، احسان، تهران-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1386ش)، وهابیت بر سر دو راهی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم-ایران.

·        ابن بابویه، محمد بن علی (1376ش)، الأمالی للصدوق، ترجمه: کمره‏ای، محمدباقر، کتابچی، تهران-ایران.

·        ابن مغازلی، علی بن محمد (1424ق)، مناقب علی بن ابی طالب (ع) لإبن مغازلی، دار الأضواء، بیروت-لبنان.

·        بلاذری، احمد بن یحیی (بی تا)، أنساب الأشراف، دار المعارف، قاهره-مصر.

·        قمی، عباس (1338ش)، منتهی الآمال، کتابفروشی اسلامیه، تهران-ایران.

·        ابن شهر آشوب، محمد بن علی (بی تا)، المناقب لإبن شهر آشوب، انتشارات علامه، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1386ش)، آیات ولایت در قرآن، نسل جوان، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1388ش)، پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، امام علی بن ابی طالب (ع)، قم – ایران.

·        قمی، علی بن ابراهیم (1363ش)، تفسیر القمی، دار الکتاب، قم – ایران.

·        طبرسی، احمد بن علی (1424ق)، الاحتجاج، سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه، قم – ایران.

·        کلینی، محمد بن یعقوب (1363ش)، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران – ایران.

·        سمهودی، علی بن عبدالله (1405ق)، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، مطبعه العانی، بغداد – عراق.

·        حسن، حسن ابراهیم (1964م)، تاریخ الاسلام، متکبه النهضه المصریه، قاهره-مصر.

·        طبری، محمد بن جریر (بی تا)، تاریخ الأمم و الملوک، بی نا، بیروت-لبنان.

·        یعقوبی، احمد بن اسحاق (بی تا)، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت-لبنان.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1384ش)، رساله توضیح المسائل (فارسی)، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (ع)، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1387ش)، گفتار معصومین (ع)، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (ع)، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1374ش)، تفسیر نمونه، بقلم محمدرضا آشتیانی، دار الکتب الإسلامیه، تهران-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1390ش)، دائره المعارف فقه مقارن، مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1386ش)، زندگی در پرتو اخلاق، سرور، قم-ایران.

·        مکارم شیرازی، ناصر (1385ش)، قرآن و آخرین پیامبر، دار الکتب الإسلامیه، تهران-ایران.

·        آل کاشف الغطاء، محمدحسین (1388ش)، آیین ما (اصل الشیعه)، مترجم: ناصر مکارم شیرازی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، قم-ایران.

 


[1] أعیان الشیعه، 7، 262 و 263 و 272؛ تاریخ مدینه الدمشق، 13، 279؛ الاختصاص، 82؛ جامع الرواة فی ثوبه الجدید، 1، 447

[2] پایگاه مجلات تخصصی نور، بهار و تابستان، 1394، شماره2، صفحه 95-122

[3] همان، بهار، 1399، شماره44، صفحه 165-182

[4] فرهنگ معاصر عربی-فارسی، 1، 37

[5] الافصاح فی فقه اللغة، 1، 636

[6] الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، 4، 411

[7] فرهنگ نفیسی، 1، 689

[8] مبادی و اصطلاحات علم فقه، 1، 118

[9] ممتحنه: 12

[10] الافصاح فی فقه اللغة، 1، 156

[11] فرهنگ معاصر عربی-فارسی، 1، 206

[12] الأمالی للصدوق، 561؛ مناقب لإبن مغازلی، 216

[13] پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، 2، 649 تا 654

[14] به عنوان مثال، ر.ک: پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، 2، 135؛ همان، 173؛ همان، 15، 711

[15] أنساب الأشراف، ج3، ص55؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص167

[16] حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص162

[17] وَدُّوا لَو تُدهِنُ فَیُدهِنُونَ (سوره قلم، آیه 9)

[18] تفسیر نمونه، ج24، ص385

[19] به عنوان مثال، ر.ک: پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، 2، 135؛ همان، 173؛ همان، 15، 711

 

[20] منتهی الآمال، ج1، ص229؛ المناقب لإبن شهر آشوب، ج4، ص33 و 34

[21] پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، ج2، ص652

[22] منتهی الآمال، ج1، ص229؛ المناقب لإبن شهر آشوب، ج4، ص33 و 34

[23] همان

[24] ر.ک: آیات ولایت در قرآن، ص278

[25] ر.ک: پیام امام امیرالمؤمنین، ج9، ص538

[26] عاشورا، ص154

[27] ر.ک: عاشورا، ص159 تا 206

[28] نهج‏البلاغه، نامه 62

[29] ر.ک: تفسیر القمی، ج2، ص445

[30] الاحتجاج: ج2، ص40

[31] الکافی، ج5، ص294

[32] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص43

[33] حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج2، ص37

[34] منتهی الآمال، ج1، ص229

[35] ر.ک: عاشورا، ص159

[36] مثلاً کشتن و قطع دست و پا شیعیان به اندک بهانه‏های گوناگون در دوران معاویه (ر.ک: عاشورا، ص186)

[37] منتهی الآمال، ج1، ص229

[38] عاشورا، ص174 تا 184

[39] تاریخ مدینه الدمشق، ج19، ص197

[40] عاشورا، ص176

[41] ر.ک: تاریخ الاسلام، ج1، ص397

[42] ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص44-46

[43] همان

[44] تاریخ الإسلام، ج1، ص397

[45] عاشورا، ص80 و 81

[46] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص44

[47] تاریخ الأمم و الملوک، ج5، ص253

[48] عاشورا به نقل از العقد الفرید، ص181 و 182

[49] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص57

[50] همان، ج13، ص220

[51] عاشورا، ص197

[52] تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص396

[53] تاریخ الیعقوبی، ج2، ص232

[54] همان

[55] تاریخ سیاسی اسلام، ج3، ص407-408

[56] پاسخ به پرسش‏های مذهبی، ص201

[57] ر.ک: همان

[58] أعیان الشیعه، 7، 262 و 263 و 272؛ تاریخ مدینه الدمشق، 13، 279؛ الاختصاص، 82؛ جامع الرواة فی ثوبه الجدید، 1، 447

[59] پیام امام امیرالمؤمنین (ع) 15 جلدی، ج2، ص399

[60] رساله توضیح المسائل (فارسی)، ص472

[61] گفتار معصومین (ع)، ج1، ص66

[62] همان، ص67

[63] سوره آل عمران، آیه 103

[64] سوره حجرات، آیه 10

[65] الکافی، ج2، ص167؛ مسند احمد بن حنبل، ج34، ص289؛ شعب الإیمان، ج5، ص281؛ البحر الزخّار المعروف بمسند البزار، ج15، ص284

[66] ر.ک: صفحه 28

[67] ر.ک: همان

[68] دائره المعارف فقه مقارن، ج1، ص179

[69] تفسیر نمونه، ج6، ص54 و 55

[70] پاورقی کتاب «آیین ما (اصل الشیعه)»، ص44

[71] گفتار معصومین، ج1، ص66

[72] همان، ص66 و 67

[73] همان، ص67

[74] همان

[75] قرآن و آخرین پیامبر، ص263

[76] زندگی در پرتو اخلاق، ص198

ارسال سوال