انتخاب زبان
ما را دنبال کنید...
دسته‌بندی مقالات جدیدترین مقالات مقالات تصادفی مقالات پربازدید
■ اساتید حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم (۲)
سید محمد علی علوی لاجوردی (۱۷)
شیخ مهدی یعقوبی
سید عبد الرزاق پیر دهقان
شیخ محسن علوی افضل
شیخ مجتبی ناصری دولت آبادی (۱)
شیخ رضا اسلامی
سید احسان حسینی عاشق آبادی
شیخ محمد بصیرتی
سید روح الله موسوی
شیخ حسینعلی کرمانی
شیخ جعفر نوری نام تنی
شیخ علی جان نثاریون
شیخ جلیل شمس
شیخ عبدالله عباسی
سید هادی قریشی
سید محمد مهدی فروتن
شیخ مجید مهدیان آرا
شیخ ابراهیم لطیفی
شیخ مصطفی سرویه
یاسر ماهری قمی
شیخ یعقوب شمس الدینی (۱)
شیخ مهدی عرب پور
سید عبد المجید فقیهی
شیخ حسن محمودی
شیخ علی قربانی
شیخ رسول چگینی (۱۷)
شیخ محمد محمدی ارانی
سیدحسین موسوی نسب
شیخ محمد کثیری
سید مصطفی مومنی
سید محمد جلالی (۱۴)
شیخ محمد کاظمی نیا (۹۳)
شیخ محمد توکلی جوری
شیخ علیرضا کلاهدوزان (۱)
شیخ محمد طائبی اصفهانی
شیخ عارف محمدی
شیخ جلال باقری
سید محمد علی حسینی هرندی (۲)
شیخ مهدی دهبان (۳۷)
سید کاظم مددی
شیخ محمد زینعلی
سید علیرضا مددی (۲۳)
شیخ حامد خادم الذاکرین (۴)
شیخ محمد ناصری (۱)
شیخ علیرضا ضیایی (۳۰۰)
شیخ حسین صادقی
شیخ عباس مقیسه
شیخ محمد مهدی مقیسه
شیخ عبدالعباس حیاتی
شیخ علی علمداری
شیخ مجتبی خرقانی
شیخ یوسف تیموری
شیخ محمد رضا محمد علیزاده
شیخ مهدی قنبریان
شیخ حسین زهدی علیپور
شیخ حسین اطهری نیا (۱)
■ طلاب حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم
ورودی سال ۱۳۹۳
ورودی سال ۱۳۹۴
ورودی سال ۱۳۹۵
ورودی سال ۱۳۹۶ (۱)
ورودی سال ۱۳۹۷
ورودی سال ۱۳۹۸
ورودی سال ۱۳۹۹
ورودی سال ۱۴۰۰ (۱)
ورودی سال ۱۴۰۱
■ سایر نویسندگان (۳۲۵)

جدیدترین مقالات

مقالات تصادفی

مقالات پربازدید

تحلیل ضرورت شکرگزاری از منعم: نگاهی به جنبه‌های فطری، عقلانی و عقلایی - محقق: شیخ حسین اطهری نیا

عنوان:

تحلیل ضرورت شکرگزاری از منعم: نگاهی به جنبه‌های فطری، عقلانی و عقلایی

چکیده:

در این تحقیق به تحلیل ضرورت شکرگزاری از منعم پرداخته شده است. شکرگزاری به عنوان یک واکنش طبیعی و اساسی انسانی در برابر نعمت‌ها، می‌تواند به صورت قلبی، زبانی و عملی تحقق یابد. مفهوم منعم به معنای عطاکننده نعمت و احسان‌کننده است و شکرگزاری به نوعی رابطه ضروری و وجوبی با این منعم دارد. این تحقیق به بررسی سه جنبه فطری، عقلانی، و عقلایی شکرگزاری پرداخته و نتیجه‌گیری‌های زیر را به همراه داشته است:

شکرگزاری به‌طور عمده یک امر فطری است که به آفرینش خاص انسان مرتبط می‌شود. درون‌مایه فطری انسان به سمت قدردانی و تشکر از منعم گرایش دارد.

وجوب شکر منعم به‌طور عمده مسئله‌ای عقلی نیست و عقل به لزوم شکرگزاری حکم نمی‌کند، بلکه این امر ناشی از فطرت انسانی است.

سیره عقلاء نیز به طور کلی نمی‌تواند پشتوانه محکمی برای لزوم شکرگزاری ارائه دهد، بلکه فطرت انسان و میل درونی به قدردانی از منعم، پایه‌گذار اصلی این ضرورت است.

این مقاله تلاش دارد تا ارتباط بین جنبه‌های مختلف شکرگزاری را به‌خوبی تحلیل کرده و بر اهمیت جنبه فطری آن تأکید نماید.

کلید واژگان: شکرگزاری، منعم، فطرت، عقل، عقلاء، ضرورت شکرگزاری، قدردانی

 

مقدمه :

یکی از اصول اساسی و برجسته در دین و اخلاق، شکرگزاری است. قدردانی از کسی که به ما نعمتی بخشیده است، تاثیر قابل توجهی بر زندگی فردی و اجتماعی ما دارد. شکرگزاری به عنوان یک وظیفه انسانی در بسیاری از ادیان، نظام های اخلاقی و فرهنگ‌ها، به ویژه در فرهنگ اسلامی، شناخته شده و تاکیدی زیادی بر اهمّیت آن شده است.

تشکّر و سپاسگزاری از منعم و ابعاد مختلف آن از جنبه های مختلفی از جمله؛ دینی،[1] اجتماعی[2]، اخلاقی[3] و روان شناختی[4] قابل بررسی قرار گیرد. این موضوع در متون دینی، فلسفی، کلامی و روان شناسی نیز بررسی شده است. در علوم اسلامی، شکرگزاری نه تنها یک رفتار پسندیده بلکه به عنوان یک وظیفه ی واجب تلقی می شود. در علم فقه، قاعده «وجوب شکر منعم» در کنار مباحثی همچون؛ «وجوب عبادت» و «امر به معروف و نهی از منکر» و «توبه» مطرح می شود. متکلمان اسلامی در مباحثی همچون؛ وجوب معرفه الله و فحص و تحقیق درباره خداوند و در مسئله وجوب اطاعت از خدا و تکلیف و ... وجوب شکر منعم پرداختند.

در این مقاله به تحلیل و تبیین وجوب شکر منعم پرداخته و ابعاد مختلف آن را از جنبه فطری، عقلانی و عقلایی مورد بررسی قرار خواهیم داد. ابتدا مفاهیم «وجوب»، «شکر» و «منعم» را تعریف خواهیم کرد، سپس مستندات فطری، عقلانی و عقلایی وجوب شکر منعم را بررسی می نماییم و اشکالات موجود در این مستندات را تحلیل خواهیم کرد. هدف این تحقیق، ارائه درکی جامع از  وجوب و لزوم شکر منعم و تبیین ابعاد مختلف آن است.

بیان مسئله و اهداف تحقیق:

در بسیاری از منابع دینی و فلسفی و کلامی، شکرگزاری از منعم به عنوان یکی از وظایف اساسی انسان‌ها مطرح شده است. با وجود تأکیدات فراوان بر این اصل در متون مختلف، تحلیل جامع و نظام‌مندی از مبانی و دلایل وجوب شکر منعم، به ویژه از جنبه‌های فطری، عقلانی و عقلایی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. بیشتر پژوهش‌های پیشین به بررسی این موضوع در چهارچوب‌های دینی و فقهی بسنده کرده‌اند و تنها اصل لزوم و وجوب شکر گزاری را مطرح کردند و بدون اینکه به  مستندات لزوم قدردانی از منعم پرداخته‌ باشند.

عدم وجود یک تبیین شفاف و جامع از مستندات و علل وجوب شکر منعم، یکی از چالش‌های اساسی در این زمینه است. به عبارت دیگر، هنوز جای خالی یک چارچوب نظری که بتواند این وجوب و لزوم را از منظرهای مختلف توضیح دهد، احساس می‌شود. این خلاء باعث شده است که درک جامع و یکپارچه‌ای از این مفهوم وجود نداشته باشد و تفسیرها و استدلال‌های مختلفی در این زمینه ارائه شود که هر یک به نوعی ناقص یا محدود باشند.

پژوهش حاضر تلاش می‌کند تا با بررسی و تحلیل دقیق ابعاد فطری، عقلانی و عقلایی وجوب شکر منعم، به ارائه یک چارچوب نظری جامع بپردازد. این تحقیق بر آن است تا علاوه بر بیان مفاهیم شکر ، منعم و وجوب، به بررسی دلایل و مستندات لزوم شکرگزاری از منعم  پرداخته و این مسئله را از جنبه های فطری، عقلانی و عقلایی بررسی نماید.

هدف این مطالعه، ارائه درکی عمیق‌تر و گسترده‌تر از وجوب شکر منعم است تا بتواند به عنوان یک اصل اخلاقی و دینی، پذیرش عمومی پیدا کند. این تحقیق تلاش دارد تا با تحلیل مستندات موجود و ارائه استدلال‌های نوین، پاسخ‌های معتبری به پرسش‌های مربوط به ضرورت و وجوب شکرگزاری ارائه دهد.

تعاریف مفاهیم:

قبل از پرداختن به مستندات ضرورت شکرگزاری از منعم، ضروری است که تعریف دقیقی از مفاهیم کلیدی مرتبط با این موضوع ارائه دهیم. این تعاریف به روشن‌سازی و افزایش دقت تحلیل‌ها کمک خواهد کرد. در این تحقیق، مفاهیم کلیدی شامل «شکر»، «منعم»، و «وجوب» مورد بررسی قرار خواهند گرفت. همچنین، بررسی جنبه‌های فطری، عقلانی و عقلایی شکرگزاری به ما این امکان را می‌دهد که ضرورت شکرگزاری از منعم را به‌طور دقیق‌تری تحلیل کنیم. از این رو، پیش از پرداختن به تحلیل‌های مختلف، لازم است که هر یک از این مفاهیم به‌طور کامل تعریف و تبیین شوند.

مفهوم شکر :

شکرگزاری به معنای سپاسگذاری و قدرانی از کسی است که به انسان نعمتی بخشیده است. در زبان فارسی واژه شکر به معنای سپاس، سپاسگزاری، ثنا گفتن بر احسان کسی و سپاسگزاری کردن است.[5] این واژه در زبان عربی، مقلوب و تغییر یافته «کشر» به معنای «کشف» و «آشکار نمودن» است[6] که در مقابل کفر به معنای «پوشیدن» و «فراموشی نعمت» است.[7] در برخی منابع آمده است :  شکر از «عین شکری» یعنی «چشمه پر و مملو» گرفته شده است؛ بنابراین شکر به معنای پر بودن انسان از یاد نعمت دهنده است.[8]

در کتب لغت عربی معانی مختلف برای «شکر» ذکر شده است؛

الف: شکر به معنای شناختن احسان و نشر آن و ستایش احسان کننده است.[9]

ب: شکر به معنای ستایش فرد به خاطر کار نیکی که انجام داده است.[10]

ج: شکر به معنای تصور نعمت و آشکار کردن آن است.[11]

د: شکر به معنای مقابله (ما به ازای) نعمت در گفتار و کردار و نیت است.[12]

با توجه به این معانی، می توان تعریف زیر را ارئه داد:

شکر گزاری به عنوان یک نوع واکنش و پاسخگویی در برابر نعمت دهنده تعریف می شود. البته این واکنش و عکس العمل می تواند به اشکال مختلفی صورت بگیرد:

1-    گاهی به صورت تصور نعمت که شکر قلبی است.

2-    گاهی به ستایش و ثنا منعم است که شکر زبانی است.

3-    گاهی هم به پاداش دادن به اندازه شایستگی منعم که شکر عملی می گویند.[13]

مفهوم منعم:

منعِم، اسم فاعل ازباب افعال (انعم، ینعم، انعام) است. اِنعام به معنای «رساندن نیکی به دیگران» است.[14] این واژه به طور خاص به فردی اطلاق می شود که به دیگران احسان و نیکی می کند. واژه منعم در مورد انسان ها استفاده می شود و به معنای نعمت دهنده و احسان کننده است، با این شرط که این خیر رسانی و عطاء نسبت به انسان باشد. به عبارت دیگر، در موارد غیر انسانی مانند حیوانات از واژه «منعم» استفاده نمی شود مثلا نمی گویند: فلانی به اسبش انعام کرد.[15] 

برای درک بهتر معنای منعم شایسته است که به مفهوم نعمت توجه کنیم. واژه «نعمت» در زبان فارسی به معنای احسان، نیکی، مال و روزی است.[16] لغت شناسان عرب معانی مختلف برای نعمت ذکر کردند. از جمله:

1-    «فراخ زندگی و آسایش و راحتی و مال»[17] 

2-    «دست، کار و منّت»[18]  

3-    «دست شایسته»[19]

4-    «صفت و خصلت نیکو»[20]

5-    «نرمی و لطافت زندگی و رفاه»[21]

ابن فارس در معجم مقاییس اللغه بیان می کند که حروف «نون» ، «عین» و «میم» به معنای رفاه و آسایش، خیر و خوشی در زندگی و صلاح و سامان است. بنابراین، «نعمت» به معنای مال و زندگی است که خدا به بنده اش می بخشد و نیز به معنای منّت است.[22] راغب اصفهانی نیز می گوید: نعمه (باکسر نون) به معنای حالت نيكو و پسندیده است. وزن «فِعْلَة» بيانگر حالت انسان است. همچنین نعمه در مورد نیکویی کم یا زیاد به صورت اسم جنس استعمال می شود.[23]

با توجه به معانی فوق؛ می توان گفت که نعمت خیری است که به انسان برسد و موجب آرامش، آسایش، رفاه و خوشی او می شود. بنابراین، در مفهوم نعمت عناصر خوشی، سودمند بودن، سازگاری و راحتی نهفته است. 

معنای وجوب:

وجوب در فارسی به معنای «سزوار شدن»، «بایستگی»، «ضرورت» و «لزوم» است.[24] این واژه در زبان عربی به معنای «سقوط، ثبوت و وقوع» است.[25] 

در اصطلاح فقهاء وجوب یکی از احکام پنجگانه تکلیفی است که در برابر حرمت، استحباب، اکراه و اباحه قرار دارد. وجوب وصف فعل واجب است که تارک آن مستحق مذمت است.[26]

علمای منطق بیان می کنند که اگر محمولی را به موضوعی نسبت دهیم و ارتباط بین موضوع و محمول را بسنجیم، این رابطه می تواند یکی از سه حالت باشد:

وجوب و ضرورت: رابطه ای حتمی و اجتناب ناپذیر که مثال آن زوجیت عدد چهار است.

استحاله و امتناع: رابطه ای که محال است محمول بر موضوع عارض گردد، مانند: زوجیت برای عدد پنج

امکان:  رابطه ای که نه ضرورت دارد و نه امتناع مانند: آفتابی بودن امروز .

فلاسفه که مباحثشان حول محور وجود می چرخد معتقدند که هرگاه مفهومی را موضوع قرار دهیم و وجود را به عنوان محمول به آن نسبت دهیم، رابطه وجود با آن مفهوم به یکی از سه شکل زیر خواهد بود:

وجوب: یعنی ضرورتا و وجوبا آن مفهوم وجود دارد که به آن «واجب الوجود» می گویند.

امتناع: یعنی محال است که آن مفهوم موجود شود که از به آن «ممتنع الوجود» می گویند.

امکان: یعنی آن مفهوم نسبت به وجود و عدم بی تفاوت است و ابایی از وجود و عدم ندارد که به آن «ممکن الوجود» می گویند.[27]

با توجه به مطالب فوق، در اینجا منظور از وجوب معنای لزوم و ضرورت است. به عبارت دیگر، لزوم تشکر از منعم و رابطه بین منعم و شکرگزاری از او، رابطه ضروری و واجب است.

مفهوم فطرت :

واژه «فطر» در زبان عربی به معنای؛ باز کردن[28]، شکافتن[29]، شکافتن از طول[30]، آغاز و اختراع[31] آمده است. «فطرت» مصدر نوعی از ریشه «فَطَرَ» به معنای «خَلَقَ» است. واژه شناسان معانی مختلفی را برای فطرت از ریشه مذکور ارائه کردند، از جمله: خلقت و آفرینش[32]، صفات و ویژگی مادرزادی[33]، به وجود آوردن چیزی به طور بدیع و تازه به شکلی که برای عملی مناسب باشد[34]، نوع خاص از خلقت و آفرینش که هر فردی بر اساس آن متولد شده است به طوری که پذیرش دین الهی را دارد.[35] بنابراین با توجه به وزن «فِعله» که در ادبیات عرب بر نوع و حالت دلالت دارد، فطرت به معنای آفرینش و خلقت خاص انسان اشاره دارد.

به نوع آفرینش انسان و خلقت خاص و ویژه او «فطرت» می گویند. همانطوری که خلقت خاص و ویژه حیوان را «غریزه» می نامند. انسان به گونه ای خاص و ویژه آفریده شده است که این نوع خاص از وجود او به «سرشت» یا «طینت» یا «فطرت» معروف است. شهید مطهری می گوید: «اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را می‌دهد. فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش او»[36]

خلقت خاص و ویژه انسان خواهان اموری است که به آن «فطریات انسان» می گویند. در آغاز آفرینش انسان گرایش ها و بینش هایی درون او قرار دارد که مقتضای سرشت و طینت اوست. در درون جان انسان و خمیر مایه وجودی او حقایقی آمیخته شده است که انسان به صورت هدایت تکوینی به سمت آن حقایق سوق داده می شود[37]. به این امور «فطری» یا «فطریات انسان» می گویند. فطرت در انسان همانند غریزه در حیوانات است با این تفاوت که فطرت آگاهانه تر است. همچنین غریزه در حدود مسائل مادی و دنیوی حیوانات مطرح است در حالی که فطرت در  مسائل خاص انسانی و اموری فوق مسائل مادی و حیوانی، مطرح است.[38]

هر امری، فطری محسوب نمی شود. اموری که از ابتدای آفرینش انسان مقتضای ذات او باشد و قابل تغییر و تبدیل نباشد و همچنین انسان در این امور نیاز به تعلیم و تعلّم نداشته باشد  و در تمامی افراد انسان هم این امور یافت شوند، فطری هستند.[39] فطریات انسان به دو حوزه شناخت ها و گرایش ها اختصاص دارد.[40] برخی معارف و معلوماتی در انسان وجود دارند که غیر اکتسابی هستند و کسی به او آموزش نداده است، ولی او به صورت فطری به این امور آگاهی دارد؛ مانند محال بودن اجتماع تناقض و بزرگتر بودن کل از جزء. همپنین برای انسان یک سلسه گرایش ها و میل هایی اختصاص دارد که مقتضای آفرینش اوست و به صورت فطری آنها میل و گرایش دارد مانند گرایش به علم و هنر و زیبایی.

 معنای عقل:

واژه عقل از «عقال» گرفته شده است. «عقال» به معنای طنابی است که به وسیله آن دست و پای شتر را می بندد تا از حرکت بازداشته شود. در انسان هم نیرویی قرار دارد که او را از نادانی و خطا باز می دارد، که این نیرو را «عقل» می نامند.[41]

لغت شناسان معانی متعددی برای «عقل» ذکر کردند. از جمله: منع و امساک[42]، ضد حماقت[43]، نقیض جهل[44]، دیه[45]، قوه ی آماده پذیرش علم[46] است. در مجموع، معنای اصلی عقل همان «حفظ و امساک» است و بقیه معانی از همین معنا اخذ شده اند.[47] در زبان فارسی «عقل» به معنای خرد و دانش ، نیروی ادراک ، دریافتن و فهمیدن، هوش و تدبیر است[48]

واژه «عقل» در علوم مختلفی همچون معرفت شناسی، منطق، فلسفه، کلام و اخلاق به کار برده می شود. معانی و کاربردهای گوناگونی برای عقل بیان می کنند که واژه عقل به صورت مشترک لفظی بر آن معانی اطلاق می شود.[49] این معانی شامل:

1- عقل غریزه ای و فطری: عقلی که به صورت غریزی در انسان وجود دارد و او را از حیوان متمایز می کند، عامل پذیرش اکتساب علوم نطری و اندیشیدن در صنعت های فکری است.

2- عقل در علم کلام : قوه ای است که مشهورات و مسلمات را درک می کند. مشهورات و مسلمات یعنی آنچه نزد همگان یا بیشتر مردم ضروری است و آن را قبول دارند.

3- عقل در علم اخلاق: مرتبه از نفس است که فرد در ابتدا آن را ندارد بلکه از طریق  مواظبت بر اعتقادات آن را به تدریج و طی تجربه کسب می کند و توسط این سرمایه به مطالب دیگری دست می یابد.

3- عقل در عرف عام: فردی که مطالب را به خوبی و به سرعت درک کند و دارای دقّت و تامّل باشد، در عرف عام به عنوان عاقل شناخته می شود.

4- عقل در فلسفه: حکماء چهار مرتبه برای عقل قائل هستند:

الف: عقل بالقوه یا هیولانی ب: عقل بالملکه ج: عقل بالفعل د: عقل بالمستفاد

5- عقل در الهیات: موجودی است مجرد تام که ذاتا و فعلا از ماده و مادیات مبراست.

عقل نطری و عقل عملی:

اندیشمندان عقل را به نظری و عملی تقسیم می کنند. گروهی [50] عقل نظری و عملی را یک قوه می دانند و در تعریف آن دو می گویند:

عقل نظری قوه ای ادراکی است که انسان با آن هست ها و نیست ها را درک می کند.

عقل عملی قوه ای ادراکی است در انسان که با آن باید ها و نباید ها را ادراک می کند.

بنابراین، در این دیدگاه، عقل عملی همچون عقل نظری، قوه ای ادراکیست و تفاوت ماهوی بین آن دو نیست و تنها تفاوت در نوع مدرکات آنهاست.

در مقابل گروهی[51] معتقدندکه:

 عقل نظری قوه ادراکی است که هست ها و نیست ها و باید ها و نباید ها را درک می کند.

 عقل عملی مربوط به عمل است که کار آن تحریک است نه ادراک.

در این تعریف؛ انسان دارای دو قوه است یکی ادراکی و عالمه(عقل نظری) و دیگری تحریکی و عامله(عقل عملی)

بنای عقلا :

به سیره و روش عقلاء در انجام یا ترک یک فعل، «بنای عقلاء» گفته می شود. این مفهوم به رفتار عملی خردمندان بر امری اشاره دارد که مستد و مدرک آن برای ما مشخص نیست؛ تنها مدرک و مستد ما در این مسئله، عمل عقلاء و خردمندان جهان است. اگر تمام خردمندان عالم، در همه ی زمان ها  و مکان ها، با فرهنگ های و ادیان مختلف، در مواجهه با یک واقعه ای رفتار و سلوک یکسان داشته باشند،[52] ما این امر را ناشی از سیره و روش عقلا و خردمندان می دانیم.

بنابر این، «بنای عقلاء» عبارت است از استمرار عمل[53] عقلاء بما هم عقلاء، یعنی به عنوان انسان های خردمند، بر انجام  یا ترک یک فعل به گونه ای که این روش و رفتار، برخاسته از فرهنگ دینی و مذهبی آنان نیست. شهید صدر در تعریف سیره عقلا می گوید: «هي عبارة عن ميل عام عند العقلاء نحو سلوك معين دون أن يكون للشرع دور إيجابي في تكوين هذا الميل»[54] یعنی این مفهوم به میل و گرایش عمومی خردمندان جهان به سوی یک رفتار خاص و معین اشاره دارد، به شرطی که در شکل گیری این میل و گرایش، شرع هیچ نقشی نداشته باشد و این رفتار بدون دخالت شرعیت شکل بگیرد.

اگر عقلاء بما هم عقلاء، علی رغم اختلافات مذهبی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی در مسئله ای دارای روش و سلوکی خاص و واحد باشند و بر اساس آن عملی را انجام داده یا ترک کنند، به این روش و سلوک رفتاری آنان «بنای عقلاء» می گویند.

 

تحلیل فطری بودن وجوب شکر منعم:

یکی از امور فطری انسان، مسئله «وجوب شکر منعم» است. فطرت انسان به گونه ای است که بدون نیاز به آموزش و تعلیم، به صورت خودجوش و طبیعی میل به شکرگزاری از کسی دارد که به او نعمتی عطا کرده است. تشکر و قدردانی از منعم، جزء فطریات انسان است. هر انسانی با مراجعه به فطرت خویش، به وضوح در می یابد که قدردانی از منعم، یک وظیفه و یک الزام است که در سرشت او نهفته است. هر شخصی به صورت فطری، می خواهد در مقابل کسی که به او نعمتی بخشیده است، واکنش نشان دهد و سکوت نکند بلکه از او قدردانی کند.

ضرورت شکرگزاری از منعم، به نوعی فرمان عاطفی است که در ذات انسان ریشه دارد. وقتی انسانی نعمتی را دریافت می کند، در درون خویش میل شدیدی به شناسایی و قدردانی از منعم را احساس می کند و علاقمند است از منعم شکرگزاری کند. هر چه نعمت بیشتر و مهم تر و فراگیر تر باشد، تحریک عواطف به سوی شناخت منعم بیشتر است.[55] 

مرحوم امام خمینی (ره) نیز بر فطری بودن شکرگزاری منعم تاکید می کند و بیان می دارد که این امر، در فطرت همه انسان ها به صورت طبیعی وجود دارد. ایشان درباره می گوید: «بدان كه از فطرياتى كه در فطرت همه عائله بشرى به قلم قدرت حق ثبت، وهمه با هم در آن موافق و مشتركند، تعظيم منعم و ثناى او است، و هر كس به فطرت مخلّاى خود رجوع كند، درمى‌يابد كه تعظيم و محبت منعم در كتاب ذاتش ثابت و ثبت است.[56] ایشان شکر گزاری ها ی اهل دنیا از صاحبان نعمت و تعظیم و تقدیر از دانشمندان و معلّمان را بر اساس فطرت الهیه انسان می داند[57] و درباره ترک کردن تشکر از منعم می گوید: «اگر كسى كفران نعمتى كند يا ترك ثناى منعمى نمايد، با تكلّف و بر خلاف فطرت الهيّه است، و خروج از غريزه و طبيعت انسانيت است. و لهذا به حسب فطرت، كافرانِ نعمت را نوع بشر تكذيب و تعييب كنند، و از غريزه ذاتيه انسانيه خارج شمارند»[58] به‌عبارتی، ترک شکرگزاری از منعم، نوعی انحراف از فطرت انسانی است و کفران نعمت به‌عنوان خروج از طبیعت انسانیت محسوب می‌شود. شهید مطهری نیز تاکید می کند که شکرگزاری از نعمت دهنده امری فطری است. ایشان درباره ضرورت شکرگزاری از منعم می گوید: سپاسگزاری از منعم و اینکه اگر کسی به انسان نیکی کردند و انسان در مقابل او نیکی کند و سپاسگزار باشد، امر فطری است. حتی شرایط اجتماعی انسان اگر تغییر کند ولی باز از منعم تشکر می کند. خداوند در قرآن که سوال می کند: آیا پاداش احسان غیر از احسان است؟[59] جواب این سوال به فطرت انسان واگذار کرده است و هر کس به فطرت خویش مراجعه کند، می یابد که پاداش احسان جز احسان نیست.[60]

بنابراین می توان نتیجه گرفت که شکرگزاری از منعم، یک حس فطری است که در نهاد هر انسانی جای دارد. این حس، انسان را به سوی قدردانی و سپاسگزاری از کسی که به او احسان کرده و نعمتی بخشیده، سوق می دهد. اساسا انسان موجودی است که به سوی کسی که به او احسان کرده و نعمتی بخشیده، واکنش نشان می دهد. بشکرگزاری از منعم نه تنها یک وظیفه اخلاقی، بلکه یک الزام فطری است که در تمام افراد انسان به صورت طبیعی و غیر اکتسابی وجود دارد.

بررسی فطری بودن شکر منعم:

شکرگزاری از منعم به عنوان یک امر درونی و فطری در انسان جایگاه ویژه ای دارد. هر انسانی وقتی به وجدان خویش مراجعه می کند، درونش نیرویی را می یابد که او را وادار به تشکر و قدردانی از منعم می کند.  میل و گرایش به شکرگزاری از منعم در هر انسانی به صورت طبیعی و خدادادی وجود دارد. انسان ها در مقابل احسان و اکرامی که به آنها شده است، بی تفاوت نیستند و حسی در آنها وجود دارد که نمی گزارد نسبت به منعم بی خیال باشد. هر کس به وجدان خویش مراجعه کند می یابد که درونش نیرویی است که او را وا می دارد تا در مقابل احسان و انعام، واکنش نشان دهد.

تشکر و قدردانی از منعم به تربیت و محیط و خانواده و دینی که دارا هست، مربوط نمی شود. انسان های گوناگون با فرهنگ و آداب مختلف، همگی در این امر مشترک هستند که ثناگوی منعم باشند و نسبت به عطایی که داشته است، باید تشکر کرد. همانطوری که شهید مطهری بیان می کند، حتی در صورت تغییر شرایط اجتماعی، این حس شکرگزاری در انسان باقی می ماند.[61] بنابراین مسئله وجوب شکر منعم، یک امر فطری و مربوط به سرشت و طینت انسان می شود.

حضرت امام خمینی «ره» نیز شکرگزاری و قدردانی از منعم را به عنوان یکی از اصول ثابت فطری انسان معرفی می کند و ترک این امر را خلاف فطرت انسانی می داند.[62]

همانطوری که در تعریف شکر گفتیم: شکر یک نوع عکس العمل و پاسخگویی در برابر منعم است که البته این عکس العمل می تواند در قالب های گوناگون رخ دهد. گاهی به صورت؛ قلبی، زبانی و عملی. در هر انسانی میل و گرایش به چنین امری وجود دارد و انسان ها می خواهند در مقابل نعمت هایی که به آن ها داده شده عکس العمل نشان دهند و این امر از فطرت و ذات آن ها نشات می گیرد.

نکته جالب این است که حتی در حیوانات نیز می توان نوعی از این حس را مشاهده کرد که به صورت غریزی و ناآگاهانه و در سطح پایین تر و محدودتری وجود دارد. به عنوان مثال، سگ ها به شکل غریزی برای تشکر از صاحب خود، دم تکان می دهد یا پوزه به خاک می مالند. این حرکات نشان دهنده ی واکنش طبیعی آن ها نسبت به محبت و نعمت هایی است که از صاحب خود دریافت می کنند. اگرچه این رفتار در حیوانات به صورت غریزی و ناخودآگاه است، اما باز هم می‌توان آن را نوعی از شکرگزاری دانست.

باید حال باید توجه داشت که این حس فطری در همه افراد به یک اندازه ظاهر نمی شود و ممکن است در برخی انسان ها به دلیل شرایط تربیتی و محیط زندگی کمتر جلوه کند. با این وجود، این حس فطری با تلنگر های محیطی و با تنبیه و هشدار دادن و یادآوری اخلاقی، به راحتی فعال می شود.

در نهایت، شکرگزاری و قدردانی از منعم به عنوان یک امر فطری در انسان‌ها شناخته می‌شود، اما باید دقت داشت که این حس به شکل یک ضرورت عقلی تفسیر نشود، بلکه به عنوان یک میل و گرایش درونی مورد توجه قرار گیرد. از این رو، می‌توان گفت که تقدیر و تشکر از منعم یک ویژگی فطری انسان است که در سرشت او جای گرفته است.

تحلیل عقلانی از ضرورت شکر منعم:

پیش از پرداختن به تحلیل عقلانی وجوب شکرگزاری از منعم، لازم است که به ارتباط این مسئله با لزوم شناخت و معرفت به خداوند پرداخته شود. دلیل این اهمیت آن است که بسیاری از متکلمان اسلامی در آثار خود به وجوب شکر منعم به عنوان دلیلی برای لزوم معرفت الله اشاره کرده‌اند. در ادامه، این ارتباط بررسی خواهد شد.

ارتباط شکر منعم با وجوب معرفت الله:

یکی از مباحث اساسی در آثار متکلمان اسلامی، مسئله «وجوب معرفه الله» است. چرا باید درباره خداوند تحقیق و جستجو کرد؟ ادله ی لزوم و وجوب شناخت و معرفت خدا چیست؟ آیا تحقیق درباره ی خدا ضروری است؟ عموم دانشمندان اسلامی بر وجوب معرفت و شناخت خدا اتفاق نظر و اجماع دارند[63] و در آثار خویش ادله ی لزوم شناخت را بیان می کنند.

یکی از دلایل عقلی که متکلمان امامیه و معتزله برای این موضوع مطرح کرده اند، «وجوب شکر منعم» است. آنها بیان می کنند که معرفت و شناخت خدا به خاطر «وجوب شکر منعم»، ضروری و لازم است. «ان معرفة اللّه تعالى واجبة لأنّ شكره واجب، و لا يتم الّا بالمعرفة[64]»

فاضل مقداد در شرح باب حادی عشر در این باره توضیح می دهد: شکر منعم بدون معرفت حاصل نمی شود؛ زیرا تشکر باید متناسب با حال مشکورله و منعم  باشد و بدون معرفت و شناخت منعم، تشکر واقعی ممکن نیست[65].

اگر انسان در پی تحقیق و جستجوی خداوند نباشد، مستلزم آنست که حکم عقل مبنی بر وجوب شکر منعم را ترک کند؛ در حالی که عقل حکم می کند که باید از منعم تشکر کرد. فحص و جست‌وجو درباره منعمی که به انسان نعمات بسیاری بخشیده، ضروری است. این ضرورت تحقیق، پاسخی است به ندای عقل که حکم می کند؛ تشکر و قدرانی منعم لازم است.شکرگزاری از منعم فرع معرفت اوست.[66] به دلیل حکم عقل بر وجوب شکر منعم، ابتدا باید منعم را شناخت تا بتوان از او تشکر کند.

محقق بحرانی نیز بیان می کند که اگر انسان عاقل در خلقت و آفرینش خویش تامل کند، آثار و نشانه های  نعمت را آشکارا خواهد دید. از آنجا که عقل بر وجوب شکر منعم حکم می کند، برای تشکر و شکر گزاری از منعم باید او را بشناسد.[67] بنابراین، معرفت و شناخت منعم برای انجام شکر، واجب است.

عقلی بودن وجوب شکر منعم

از واجباتی که عقل بر آن حکم می کند، وجوب شکر منعم است. از دیدگاه عقل، تشکر و قدردانی از کسی که به انسان نعمتی بخشیده، عملی پسندیده و لازم است. ضرورت و وجوب شکر گزاری از منعم، یک حکم عقلی است. بنابراین اگر کسی نعمتی دریافت کند و تشکر نکند، این رفتار خلاف حکم عقل است و از نظر عقل، ترک تشکر و قدردانی امری نکوهیده و ناروا است.

متکلمان امامیه وجوب شکر منعم را یک حکم عقلی می دانند[68] و معتقدند؛ عقل بالبداهه و الضروره[69] به وجوب شکر منعم حکم می کند. شکر منعم نزد عقل امری حَسَن و کفران نعمت امری قبیح و ناپسند است. «اعلم أن العقل الضروري يحكم بوجوب شكر المنعم، و أنّ شكر المنعم حسن، و أن كفر النعمة قبيح»[70]

عقل بدون کمک از شرع یا عرف، مستقلا به لزوم و وجوب قدردانی و تشکر از منعم حکم می کند.[71] فاضل مقداد درباره چگونگی حکم عقل به وجوب شکر منعم می گوید: «أما انّه واجب، فلاستحقاق الذّمّ عند العقلاء بتركه»[72] علّت وجوب شکر گزاری از آن است که تارک شکر، نزد عقلا و خردمندان مستحق مذمت و سرزنش است. این نکوهش عقلاء بر ترک شکر گزاری نشانه می دهد که عقل بر وجوب و لزوم تشکر از منعم حکم می کند. عقلاء همواره رفتارشان را بر اساس عقل و خرد استوار می‌سازند. در این مورد نیز که شخص تارک شکر را مذمت می‌کنند، به این دلیل است که عقل به تشکر و قدردانی از منعم حکم می‌کند. از آنجا که این فرد برخلاف حکم عقل عمل کرده است، عقلاء او را مستحق ملامت و سرزنش می‌دانند.

هر عاقلی وقتی به خودش مراجعه می کند می بیند که نعمت های بسیاری به او عطا شده است؛ از جمله؛ وجود، حیات، ادراک، غذاها و نوشیدنی ها، پوشاک و مسکن. شکی نیست که این نعمت ها از او نیست و همه از منعم به او بخشیده شده اند. بنابراین، اگر انسان در این حالت به منعم توجه نکند و از او تشکر نکند، مورد مذمت و نکوهش عقلاء قرار می گیرد. [73] شاهد و مویدی بر عقلی بودن وجوب شکر منعم این است که اگر کسی به شخص ملحد و بی دین نیکی کند و به او نعمتی عطا کند، شخص ملحد نیز در مقابل این عطای نعمت، از او تشکر و قدردانی خواهد کرد. این خود نمایانگر عقلی بودن شکر منعم است.[74]

برخی از متکلمان برای چگونگی حکم عقل به وجوب و لزوم شکر منعم از  قاعده دفع ضرر محتمل استفاده کردند. «مضافا إلى أنّ عدم الشكر موجب لاستحقاق سلب النعم، و هو ضرر على النفس، و دفع الضرر واجب عقلا»[75] به این بیان که اگر انسان عاقل در مقابل نعمتی که به او رسید و شکر نکند، استحقاق محروم شدن از آن نعمت را دارد و شایسته است که آن نعمت از او سلب شود. سلب نعمت و محروم شدن از آن مستلزم ضرر بر انسان است و عقل حکم می کند که دفع ضرر از خویشتن واجب است. بنابراین، تشکر از منعم لازم است تا ضرری که ممکن است متوجه انسان شود، دفع گردد.

بررسی عقلانی بودن شکر منعم:

به نظر می رسد که مسئله وجوب شکر منعم یک مسئله عقلی نباشد و عقل هیچ گاه به وجوب شکر منعم حکم نمی کند.  کسانی که به وجوب عقلی شکر منعم پایبند هستند، دچار اشتباه شده اند. همانطوری که قبلا بیان شد، احکام عقل به دو بخش؛ نظری و عملی تقسیم می شوند. عقل نظری؛ قوه ای است که انسان با آن  «هست ها» و «نیست ها» را درک می کند، در حالی که عقل عملی قوه ای است که انسان با آن «باید ها» و «نباید ها» را ادراک می کند. مسلما وجوب شکر منعم مربوط به عقل نظری نیست، زیرا این مسئله به «هست ها» و «نیست ها» ارتباطی ندارد بلکه به «باید ها» و «نباید ها» مربوط می شود.

 اگر وجوب شکر منعم از احکام عقل عملی باشد، یا باید جزء گزاره های بدیهی عقل باشد یا گزاره نظری آن. بدیهیات عقل، گزاره هایی هستند که برای صدق آنها نیاز به نظر و استدلال نیست و عقل به صورت بدیهی وضروری آن ها را درک می کند، در حالی که گزاره های نظری نیاز مند نظر و استدلال هستند و باید به بدیهی ختم شوند. قطعا وجوب شکر منعم از بدیهیات عقل عملی نیست، زیرا هر کسی که به عقل خویش مراجعه کند، می بیند که هیچ معرفت و شناختی نسبت به وجوب شکر منعم ندارد. لزوم شکر منعم یک حکم بدیهی و ضروری برای انسان نیست و عقل هیچگاه حکم نمی کند که هر منعمی باید مورد شکرگزاری قرار گیرد. انسان ها به صورت موجبه کلیه به این گزاره که «از هر منعمی باید تشکر کرد» علم ندارند. ضرورت قدردانی از منعم از قضایایی نیست که عقل بدون نطر و استدلال آن را درک کند. اساسا برای عقل این سوال مطرح است که چرا باید از منعم تشکر کرد؟ چه کسی می گوید باید همیشه از منعم قدردانی شود؟ این پرسش خود دلیلی است بر اینکه مسئله لزوم شکر منعم برای عقل روشن و بدیهی نیست.

برخی برای بدیهی و ضروری بودن حکم عقل ملاکی بیان نمودند مبنی بر اینکه در بدیهیات، صرف تصور موضوع و محمول برای حکم کردن کفایت می کند. مثلا در بدیهیات عقل نظری می گویند: اگر کسی «کل»  و «جزء» را به درستی تصور کند، در تصدیق بزرگتر بودن کل از جزء نیازی به استدلال و نظر ندارد و همین تصور موضوع و محمول برای حکم کردن کفایت می کند. اما مسئله وجوب شکر منعم از این قبیل نیست. اگر انسان «منعم» و «شکر» را به خوبی تصور کند؛ عقل هیچ گاه به ضرورت و بداهت لزوم تشکر  و قدردانی از منعم حکم نخواهد کرد. بنابراین، مسئله وجوب شکر منعم از بدیهیات عقل عملی نیست و عقل هیچ ادراکی به صورت بدیهی و ضروری نسبت به این مسئله ندارد.

البته نکته قابل ملاحظه در اینجا آن است، که کسانی که عقل عملی را از سنخ ادراک و قوه عالمه نمی داند و بلکه آن را از سنخ تحریک و قوه عامله می دانند؛ آنها می توانند ادعا کنند که وجوب شکر منعم عقلی است. به این معنا که در انسان میل و گرایش به قدردانی از منعم وجود دارد و نیرویی در انسان است به نام عقل که به تشکر و قدردانی از منعم گرایش دارد. شاید بیوانیم اقوال متکلمانی که ادعای عقلی بودن شکر منعم را داشتند، بر این وجه حمل کرد. به این بیان که در انسان میل و گرایش به قدردانی از منعم وجود دارد و عقل عملی (به معنای قوه عالمه) به این لزوم و وجوب گرایش دارد. این همان فطری بودن شکر منعم است که قبلا بیان شد.

تحلیل عقلائی ضرورت شکر منعم :

از جمله قضایایی که نزد عموم مردم یا بیشتر آن ها مشهور است، قضیه وجوب شکر منعم است. لزوم تشکر و قدردانی از منعم، جزئی از تطابق آراء عقلاء است و واقعیتی نیست که از عقل نشات گرفته باشد. سلوک و رفتار عقلا بر ایت اساس است که اگر نعمتی به انسان رسیده است، باید در مقابل منعم کرنشی نشان دهد و از او تشکر کند. اما عقل به تنهایی به وجوب شکر منعم حکم نمی کند و اگر انسان صرفا به عقل مراجعه کند، به لزوم قدردانی از صاحب نعمت اعتراف نخواهد کرد. این لزوم شکرگزاری، جزء قضایا مشهوره ای است که عقلای جهان بر آن توافق کردند. بنابراین قضیه «وجوب شکر منعم» از قضایا مشهوره است که به عادات و رسوم ملت ها و فرهنگ ها بر می گردد[76]. « المشهورات‏: هي التي لا عدة لها إلا الشهرة، و لو خلى الانسان و عقله لما قضى بها، نحو الحكم بشكر المنعم»[77] عقل انسان به خودی خود به این گزاره حکم نمی کند و هیچ پشتوانه برای این نوع قظایا وجود ندارد جزء شهرت آن ها.

 ابن سینا می گوید: فرض کنید انسان تازه پا به این عالم گذاشته است و عاقل هم است اما به آداب و رسومی خاصی عادت نکرده و تحت تربیت و تادیب کسی نبوده، و تنها به عقل خود متکی است؛ چنین فردی به لزوم و وجوب شکر منعم حکم نمی کند و ممکن است حتی در این حکم دچار شک شود. بنابراین اگر  چنین فردی به لزوم تشکر از منعم حکم کند و آن را تصدیق کند این از تصدیقاتی است که مورد قبول همه یا اکثر مردم است.[78]  

متکلمان امامیه و معتزله که به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند، وجوب شکر منعم را عقلی می دانند و از مذمت عقلاء نسبت به کسی که شکر نعمت نکرده، نتیجه می گیرند که این قضیه عقلی است و در آثار خود به ضروری و بدیهی بودن حکم عقل به ضرورت شکرگزاری از منعم اشاره کرده اند و به عقلایی بودن وجوب شکر منعم توجهی نکرده اند. از سوس دیگر، متکلمان اشعری که حسن و قبح عقلی را انکار می کنند،  به عقلی بودن شکر منعم اشکال می گیرند و حتی در مسئله وجوب معرفه الله نیز قائل به وجوب شرعیی آن شدند. « قالت الأشاعرة : إنّ معرفة الله واجبة بالسمع لا بالعقل»[79] بنابراین، اشاعره وجوب عقلی شکر منعم را انکار می کنند. برخی از متکلمان اهل سنت[80] و برخی از فلاسفه[81] وجوب شکر منعم را عقلایی می دانند و آن را در زمره قضایای مشهوره قرار می دهند.

شاید بتوان منشا و مبدا این حکم عقلاء درباره وجوب شکر منعم را چنین بیان کرد که عقلای عالم برای حفظ نظام اجتماعی و جلوگیری از اختلال آن و حفظ حیات انسانی، چنین حکمی را وضع کردند. زیرا حفظ نظام و صلاح اجتماع در این است که اگر در موردی انسان به کسی احسانی کرده و نعمتی عطا کرده است، عقلاء معتقدند باید از او تشکر شود تا هم او و هم دیگران ترغیب شوند به این کار ادامه دهند. در غیر این صورت، با حذف مسئله انعام و اعطاء و احسان از جامعه، قوام اجتماع و صلاح آن از بین خواهد رفت. اگر در جامعه ای، افراد در مقابل عطا و احسان دیگران عکس العملی نشان ندهند و از منعم تشکر نکنند، عطاء کنندگان و نیکوکاران دیگر رغبتی به انجام این کار پیدا نمی کنند. انسان ها عموما به گونه ای هستند که در مقابل انعام و احسانی که به دیگران دارند، انتظار تشکر و قدردانی دارند.

بنابراین اگر در جامعه در مقابل عطاء ونعمت منعم قدردانی و تشکر صورت نگیرد، آن جامعه به مرور زمان رو به افول می رود و افراد آن جامعه هیچ انگیزه ای برای نیکوکاری و احسان ندارند که در آن صورت نظام و قوام آن جامعه به تدریج مختل خواهد شد. بر این اساس، عقلاء در موافعی که منعمی نعمتی را عطا کرده است، حکم به وجوب منعم و تشکر و قدردانی از او را به عنوان سیره و سلوک رفتاری خویش قرار داده اند و بدین سان، حکم به وجوب شکر منعم نمودند.

بررسی عقلائی بودن وجوب شکر منعم:

دیدگاه عقلایی بودن وجوب شکر منعم، به نظر دقیق نمی آید. به نظر می رسد که مسئله شکر منعم تنها به سیره و روش عقلاء محدود نمی شود. حتی اگر عقلاء و خردمندان جهان حکمی مبنی بر وجوب و لزوم شکر گزاری منعم را وضع نکرده باشند، هر انسانی به طور فطری واقف است که باید از منعم تشکر کند.درون هر انسانی میل و گرایشی به قدردانی از منعم وجود دارد که او را به این سمت سوق می دهد. بنابراین حرف ابن سینا که گفته است: «انسانی که تازه به این عالم پا گذاشته است و آداب و رسومی ندارد و تحت تربیت کسی قرار نگرفته است، چنین انسان به وجوب شکر منعم حکم نمی کند و چه بسا در این حکم شک می کند.» حرف دقیقی نیست زیرا حتی در فرضی که ابن سینا مطرح کرده است، اگر چه عقل به تنهایی وجوب شکر منعم حکم نمی کند، ولی فطرت انسان به قدردانی از منعم اعتراف دارد و هر انسانی به صورت فطری به تقدیر از منعم میل و گرایش دارد. قطعا در فرض مطرح شده، انسان در درون خویش حس می کند که باید از منعم تشکر کند.

اینکه تصدیق وجوب شکر منعم، به شهرت بین همه یا اکثر مردم وابسته باشد، نظر درستی نیست. همچنین مرتبط دانستن مسئله وجوب شکر منعم را به حفظ نظام و درک مصلحت عامه نیز نظریه دقیقی نیست. زیرا حتی اگر هیچ جامعه ای شکل نگیرد و فردی تنها به دور از خانواده و اجتماع زندگی کند، در چنین فردی نیز به طور قطع میل و گرایشی به نشان دادن عکس العمل در مقابل نعمت وجود دارد.

شکر منعم به شهرت و عدم شهرت بین مردم مرتبط نیست؛ بلکه به سرشت و طینت انسان باز می گردد. همانطوری که قبلا بیان شد، این حس تقدیر حتی در میان حیوان نیز به صورت غریزی وجود دارد، و این خود شاهدی بر این ادعاست که مسئله وجوب شکر منعم، عقلایی نیست و به سیره عقلا مرتبط نیست.

در پایان لازم است به این نکته اشاره شود که هر چند تشکر و قدرانی از منعم امر فطری است و به سرشت و طینت مرتبط می شود، امّا همانگونه که پیش تر بیان شد، فطرت انسان تنها به شکرگزاری از منعم گرایش دارد و هیچ گونه وجوب و ضرورتی را درک نمی کند. عقلاء و خردمندان جهان بر اساس همین حکم فطری و گرایش درونی که در انسان ها وجود دارد، لزوم و وجوب شکرگزاری از منعم را وضع می کنند و سیره و سلوک آن ها به وجوب شکر منعم تعلق می گیرد. بنابراین وجوب شکر منعم یک مسئله عقلایی است که ریشه در فطرت و سرشت انسان ها دارد.

تحلیل کلی و جمع‌بندی

شکرگزاری، به‌عنوان یک واکنش به منعم، می‌تواند به سه صورت قلبی، زبانی و عملی تجلی یابد. منعم به معنای نعمت‌دهنده و احسان‌کننده است و نعمت به معنای خیر و راحتی است که موجب خوشی انسان می‌شود. از این‌رو، شکرگزاری در برابر منعم نه تنها عملی منطقی، بلکه امری فطری و عقلایی نیز است.

جنبه فطری شکرگزاری: فطرت انسان به‌گونه‌ای است که اقتضای آن، شکرگزاری از منعم را به‌عنوان یک ضرورت درونی به‌دنبال دارد. انسان به‌طور طبیعی و فطری به قدردانی از کسی که نعمتی به او بخشیده، تمایل دارد. این ویژگی فطری به این معناست که هر فردی دروناً به این حس می‌رسد که باید از منعم خود تشکر کند و این امر جزء ذاتی آفرینش انسان به‌شمار می‌آید.

جنبه عقلانی شکرگزاری: عقل به ‌عنوان قوه‌ای که کارش ادراک و فهم است، به‌طور صریح و بدیهی حکم به وجوب شکر منعم نمی‌کند. اگرچه برخی متکلمان وجوب شکر منعم را بر اساس عقل استدلال می‌کنند، اما این مسئله به‌طور عمومی جزء بدیهیات عقل نظری یا عملی نیست. عقل ممکن است تشکر از منعم را به‌عنوان عملی منطقی بپذیرد، اما این حکم به‌طور مستقیم و ضروری به‌عنوان وجوب شکر مطرح نمی‌شود.

جنبه عقلایی شکرگزاری: سیره و روش عقلاء به‌گونه‌ای است که از منعم باید تشکر کرد. برخی اندیشمندان، لزوم شکر منعم را از نظر عقلایی قابل توجیه می‌دانند. با این حال، این تحلیل به‌طور خاص بر پایه سیره عقلاء و شهرت عمومی استوار است و به‌طور مطلق نمی‌تواند پشتوانه‌ای قوی برای وجوب شکر باشد. در واقع، شکرگزاری بیشتر به‌عنوان یک امر فطری و طبیعی به‌نظر می‌رسد تا به‌عنوان یک حکم عقلایی که صرفاً بر مبنای سیره عقلاء بنا شده باشد.

نتیجه‌گیری: با توجه به تحلیل‌های انجام‌شده، به‌نظر می‌رسد که شکر منعم عمدتاً یک مسئله فطری است که با آفرینش انسان عجین شده است. شکرگزاری به‌عنوان یک عکس‌العمل طبیعی در برابر نعمت‌ها، نه‌تنها یک امر عقلایی یا عقلانی است، بلکه به‌طور عمیق‌تر به‌عنوان یک ضرورت فطری در درون انسان‌ها وجود دارد. به عبارت دیگر، هر انسان با هر فرهنگی، اگرچه در محیط‌های مختلف رشد کند، باز در ذات خود میل و گرایشی به قدردانی از منعم دارد.

منابع:

1.      احمد بن سلیمان، حقائق المعرفة في علم الكلام، مؤسسة الإمام زيد بن علي (ع)، یمن، 1424 ه ق.

2.      جعفر سبحانی، الایمان و الکفر فی الکتاب والسنه، موسسه امام صادق (ع)، قم، 1385، چاپ دوم.

3.      حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی (علامه حلی)، أنوار الملكوت في شرح الياقوت، شریف الرضی، قم، 1363 ه ش، چاپ دوم.

4.      ابوعبدالله، مقداد بن عبدالله (فاضل مقداد)، شرح باب حادی عشر، انتشارات علامه، قم، 1414 ه ق.

5.      سید روح الله خمینی (ره)، تهذیب نفس و سیر و سلوک، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، 1387 ه ش.

6.      سید روح الله خمینی (ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، قم، 1382 ه ش، چاپ هفتم.

7.      عبد الرزاق لاهیجی، شوارق الإلهام في شرح تجريد الكلام، موسسه امام صادق (ع)، قم.

8.      محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1391.

9.      محمد جعفر استرآبادی، البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة، بوستان کتاب، قم، 1424 ه ق.

10. محمد حسن مظفر، دلائل الصدق لنهج الحق، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم.

11. مرتضی مطهری، فطرت در قرآن، انتشارات صدرا، تهران، 1398 ه ش، چاپ دوم.

12. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1389 ه ش.

13. میثم بن علی بن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم کلام، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم، 1406 ه ق، چاپ دوم.

14. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه ش، چاپ نهم.

 

 

 

 

 

 


[1] در دین اسلام شکرگزاری از خداوند به عنوان یک وظیفه تلقی می شود. در آیات متعدد قرآن همچون آیه 7 سوره ابراهیم به اهمیت شکرگزاری اشاره شده است. در آموزه های اسلام افراد ناشکر مورد سرزنش قرار گرفتند. 

[2] یکی از عوامل تحکیم روابط اجتماعی، شکرگزاری از نعمت دهنده است. وقتی افراد از یکدیگر تشکر می کنند، روابط انسانی تقویت می‌شود. شکر گزاری، اعتماد و حس همبستگی در جامعه را افزایش می‌یابد. یکی از فرهنگ های مثبت یک جامعه قدردانی از منعم است.

[3] یکی از آموزه های اخلاق که به عنوان فضیلت اخلاقی مطرح می شود، مسئله شکر منعم است. تشکر از منعم نشانه ی  بزرگواری و نجابت انسان با اخلاق است. انسانی که شاکر است نشان می دهد قدرو منزلت آنچه به او عطا شد را می داند.

[4] شکرگزاری از منظر روان شناختی،  موجب خوشبختی افراد و افزایش رضایت می شود. یکی از عوامل بهبود سلامت روانی افراد جامعه، تقدیر و تشکر کردن از نعمت دهنده است. افراد شکرگزار از استرس و افسردگی کمتری برخودارند و احساس مثبت بیشتری دارند.

 

[5] فرهنگ عمید و فرهنگ معین

[6] الشُّكْرُ مقلوبُ الكَشْرِ، أَي الكَشْفِ. تاج العروس، ج‏7 ، ص49 و مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص461 بنابراین معنا ؛«دابه شکور» یعنی حیوانی که چاقی او آشکار شود. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص461 «دابّة شكور: مظهرة بسمنها إسداء صاحبها إليها»

[7]يضادّه‏ الْكُفْرُ، و هو: نسيان النّعمة و سترها. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص461

[8] قيل: أَصلُه من عَيْنٍ‏ شَكْرَى‏ أَي مُمْتَلِئَةٍ، و الشُّكْرُ على هذا: الامتِلاءُ من ذِكْرِ المُنْعِم عليه. تاج العروس ؛ ج‏7 ؛ ص49

[9] الشُّکْرُ: عرفان الإحسان و نشره و حمد مولیه. العین، ج5، ص292  و لسان العرب، ج4، ص423 و تاج العروس، ج7، ص48

[10] الشُّكر: الثَّناء على الإنسان بمعروف يُولِيكَه‏. معجم مقاييس اللغه، ج‏3، ص207    و الصحاح، ج2، ص702

[11] الشُّكْرُ: تصوّر النّعمة و إظهارها. مفردات ألفاظ القرآن، ص461

[12] الشُّكْرُ: مقابلة النعمة بالقول و الفعل و النية. لسان العرب، ج‏4 ، ص424

[13] الشُكْرُ على ثلاثة أَضْرُبٍ: شُكْر بالقَلْبِ، و هو تَصَوُّرُ النِّعْمَة، و شُكْر باللسان، و هو الثَّنَاءُ على المُنْعِم، و شُكْر بالجَوَارِحِ‏، و هو مكافَأَةُ النِّعْمَةِ بقدرِ استحقاقِه. تاج العروس ؛ ج‏7 ؛ ص49 و مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص461

[14] الْإِنْعَامُ‏: إيصال الإحسان الى الغير. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏12، ص197 و مفردات ألفاظ القرآن، ص815

[15] الْإِنْعَامُ‏: إيصالُ الإحسانِ إلى الغَيْرِ، و لا يقال إلّا إذا كان المُوصَلُ إليه من جِنْسِ النَّاطِقِينَ، فإنه لا يقال‏ أَنْعَمَ‏ فلانٌ على فَرَسِهِ. مفردات ألفاظ القرآن، ص815

[16] فرهنگ عمید و فرهنگ معین

[17] النَّعِيمُ‏ و النُّعْمَى‏ و النَّعْمَاء و النِّعْمَة، كله: الخَفْض و الدَّعةُ و المالُ.  لسان العرب، ج‏12، ص579

[18] النِّعْمَةُ: اليدُ، و الصنيعةُ، و المنّة. الصحاح، ج‏5، ص2041

[19] النِّعْمَة: اليد الصالحة. كتاب العين، ج‏2 ، ص161

[20] نِعْمَتْ‏. أي: نِعْمَتِ الخَصْلَةُ هِي‏. مفردات ألفاظ القرآن، ص816

[21] نَعَّمَهُ‏ تَنْعِيماً فَتَنَعَّمَ‏. أي: جَعَلَهُ في نِعْمَةٍ. أي: لِينِ عَيْشٍ و خَصْبٍ. مفردات ألفاظ القرآن، ص815

[22] النون و العين و الميم فروعُه كثيرة، و عندنا أنّها على كثرتها راجعةٌ إلى أصلٍ واحدٍ يدلُّ على ترفُّهٍ و طِيب عيش و صلاح. منه‏ النِّعمة: ما يُنعِم اللَّه تعالى على عبدِه به من مالٍ و عيش. يقال: للَّهِ تعالى عليه‏ نِعمة. و النِّعمة: المِنَّة. معجم مقاييس اللغه، ج‏5، ص446

[23] النِّعْمَةُ: الحالةُ الحسنةُ، و بِنَاء النِّعْمَة بِناء الحالةِ التي يكون عليها الإنسان كالجِلْسَة و الرِّكْبَة و النِّعْمَةُ للجِنْسِ تقال للقليلِ و الكثير. مفردات ألفاظ القرآن، ص814

[24] فرهنگ دهخدا و عمید، واژه وجوب

[25] الواو و الجيم و الباء: أصلٌ واحد، يدلُّ على سُقوط الشى‏ءِ و وُقوعِه. معجم مقاييس اللغه، ج‏6، ص: 89  و  تهذيب اللغة، ج‏11، ص151 و مفردات الفاظ قرآن ؛ ج‏4 ؛ ص418

[26] فرهنگ تشریحی اصطلاحات، ج1،ص340 و فرهنگ معارف اسلامی، ج3، ص2099

[27] مجموعه آثار، ج 5، ص 180 و 181

[28] معجم مقاییس اللغه،ج4ص510«الْفَاءُ وَالطَّاءُ وَالرَّاءُ أَصْلٌ صَحِيحٌ يَدُلُّ عَلَى فَتْحِ شَيْءٍ وَإِبْرَازِهِ»

[29] تاج العروس، ج13، ص325  «الفَطْر، بالفَتْح: الشَّقُّ» ولسان العرب،ج5، ص55«أَصل الفَطْر: الشَّقُّ»

[30] المفردات فی غریب القرآن، ص382«أصل الفطر الشق طولا»

[31] لسان العرب، ج5، ص56 «الفِطْرةُ: الِابْتِدَاءُ وَالِاخْتِرَاعُ»

[32] معجم مقاییس اللغه، ج4، ص410« وَالْفِطْرَةُ: الْخِلْقَةُ»

[33] اقرب الموارد ج4، ص179 «الفِطْرة هي الصفة التي يتّصف بها كل موجودٍ في اول زمان خلقتهِ‌»

[34] المفردات فی غریب القران، ج1، ص640«إيجاده الشيء وإبداعه على هيئة مترشّحة لفعل من الأفعال،»

[35] النهايه في غريب الحديث والاثر، ج3، ص457 « وَالْمَعْنَى أَنَّهُ يُولد عَلَى نَوْعٍ مِنَ الْجِبِلَّةِ وَالطَّبْعِ الْمُتَهَيِّئِ لِقَبُول الدِّين»

[36] فطرت، ص19

[37] پیام قرآن، ج1، ص 192 «به هر حال منظور از اين واژه در آيات مورد بحث همان خلقت الهى، و آفرينش نخستين، و هدايت تكوينى به سوى يك سلسله از حقايق است كه از آغاز در درون جان انسان به وديعت نهاده شده، و با خميره وجود او آميخته و عجين گرديده است»

 

[38] فطرت، ص33و 34

[39] آموزش فلسفه، ج2، ص413

[40] آموزش فلسفه، ج2، ص413 و فطرت، ص47

[41] التعريفات، ص 65 « العقل مأخوذ من عقال البعير يمنع ذوى العقول من العدول عن سواء السبيل»

[42] الصحاح، ج‏5 ، ص1769 « العَقْلُ‏: الحِجْرُ و النُهَى»

[43] لسان العرب ، ج‏11، ص458 « العَقْلُ‏: الحِجْر و النُّهى ضِدُّ الحُمْق،»

[44] كتاب العين، ج‏1، ص159 « العَقْل‏: نقيض الجهل»

[45] النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏3، ص278 « أما العَقْل‏: فهو الدّية»

[46] مفردات ألفاظ القرآن، ص577 « الْعَقْلُ‏ يقال للقوّة المتهيّئة لقبول العلم، و يقال للعلم الذي يستفيده الإنسان بتلك القوّة عَقْل»

[47] معجم مقاييس اللغه، ج‏4، ص69 و المفردات في غريب القرآن  ج 1 ص 578

[48] فرهنگ دهخدا و معین ذیل واژه عقل

[49] شرح أصول الكافي ملاصدرا، ج 1، ص 223-227

 

[50] ملاهادی سبزواری در شرح المنظومة ج5 ص 169، محقق اصفهانی در نهاية الدراية، ج 2، ص9، مرحوم مظفر در اصول الفقه، ج 1، ص 215، 

[51] ابن سینا در شرح الإشارات، ج 2، ص 352-354، بهمنیار در التحصیل ص790،  ملاصدرا در مبدا و معاد ص260،  علامه جوادی در منزلت عقل در هندسه دینی ص 23

[52] الأصول العامة للفقه المقارن، ج1، ص97 «سلوك معين تجاه واقعة ما صدورا تلقائيا ، ويتساوون في صدورهم عن هذا السلوك على اختلاف في أزمنتهم وأمكنتهم ، وتفاوت في ثقافتهم ومعرفتهم ، وتعدد في نحلهم وأديانهم»

[53] فوائد الأصول ج3 ص 192«فهي عبارة عن استمرار عمل العقلاء بما هم عقلاء على شيء سواء انتحلوا إلى ملة ودين أو لم ينتحلوا»

[54] دروس في علم الأصول، ج1، ص97

[55] پیام قران ص 34و 35

[56] شرح حديث« جنود عقل و جهل ج1، ص 185-186

[57] شرح حديث« جنود عقل و جهل ج1، ص186

[58] شرح حديث« جنود عقل و جهل ج1، ص186

[59] الرحمن، آیه60 ««هَلْ جَزاءُ الاحْسانِ الَّا الاحْسانُ»

[60] مجموعه آثار شهید مطهری، ج3، ص467

[61] مجموعه آثار شهید مطهری، ج3، ص467

[62] تهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(ره) ص 711-712

[63] شوارق الإلهام في شرح تجريد الكلام، ج4،ص249 «أجمع المتكلّمون على وجوب النظر في معرفة الله تعالى» و شرح باب حادی عشر، ص 3 «أجمع العلماء كافّة على وجوب معرفة اللّه تعالى» 

[64] أنوار الملكوت في شرح الياقوت ؛ ص4

[65] شرح باب حادی عشر، ص 3 «أما انه لا يتمّ الا بالمعرفة، فلان الشّكر انّما يكون بما يناسب حال المشكور، فهو مسبوق بمعرفته، و الّا لم يكن شكرا»

[66] الإيمان و الكفر في الكتاب و السنة، ص88 «يجب البحث عن المنعم الذي غمر الإنسان بالنعم و أفاضها عليه، فالتعرّف عليه من خلال البحث إجابة لهتاف العقل، و دعوته إلى‏ شكر المنعم المتفرّع على‏ معرفته»

[67] قواعد المرام في علم الكلام ص 29 «إنّ العاقلَ إذا فکّر فی خلقه وجد آثارَ النّعمه علیه ظاهره، و قد تقرّر فی عقلِه وجوبَ شکر المنعم، فیجب علیه شکرُه، فیجب إذن معرفتُه»

 

[68] قواعد المرام فی علم کلام، ج 1، ص29 « قد تقرر فى عقله وجوب شكر المنعم»

[69] أنوار الملكوت في شرح الياقوت ؛ ص4 « شكر المنعم واجب بالضرورة»

[70] حقائق المعرفة في علم الكلام، ص271

[71]الإيمان و الكفر في الكتاب و السنة، ص88 « أنّ العقل يستقل بلزوم شكر المنعم»

[72] شرح باب حادی عشر، ص 3

[73] شوارق الإلهام في شرح تجريد الكلام، ج4، ص 250 و البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة ؛ ج‏1 ؛ ص440  

[74]حقائق المعرفة في علم الكلام ؛ ص271 «في الشاهد أن إنسانا لو أنعم على ملحد و أحسن إليه أن الملحد يشكره و يثني عليه، فثبت أن شكر المنعم في العقل واجب»

[75] البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة ؛ ج‏1 ؛ ص440

 

[76] مجموعة رسائل الإمام الغزالي، ص90 «أما المشهورات‏: فهي العادات الراجعة إلى عادات الخلق و البلاد و الأمم و الأزمنة، كعادة الناس في شكر المنعم‏

[77] شرح الأساس الكبير، ج‏1، ص218

[78] برهان شفا، ج1، ص 40

[79] دلائل الصدق لنهج الحق، ج2، ص153 و شرح المقاصد، ج1، ص262 « لا خلاف بين أهل الإسلام في وجوب النظر في معرفة اللّه تعالى لكونه مقدمة مقدورة للمعرفة الواجبة مطلقا، أما عندنا بالشرع‌ بالنص و الإجماع‌ إذ حكم العقل معزول»

[80] مجموعة رسائل الإمام الغزالي، ص90 و شرح الأساس الكبير، ج‏1، ص218

[81] برهان شفا، ج1، ص 40

ارسال سوال