انتخاب زبان
ما را دنبال کنید...
دسته‌بندی مقالات جدیدترین مقالات مقالات تصادفی مقالات پربازدید
■ اساتید حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم (۲)
سید محمد علی علوی لاجوردی (۱۷)
شیخ مهدی یعقوبی
سید عبد الرزاق پیر دهقان
شیخ محسن علوی افضل
شیخ مجتبی ناصری دولت آبادی (۱)
شیخ رضا اسلامی
سید احسان حسینی عاشق آبادی
شیخ محمد بصیرتی
سید روح الله موسوی
شیخ حسینعلی کرمانی
شیخ جعفر نوری نام تنی
شیخ علی جان نثاریون
شیخ جلیل شمس
شیخ عبدالله عباسی
سید هادی قریشی
سید محمد مهدی فروتن
شیخ مجید مهدیان آرا
شیخ ابراهیم لطیفی
شیخ مصطفی سرویه
یاسر ماهری قمی
شیخ یعقوب شمس الدینی (۱)
شیخ مهدی عرب پور
سید عبد المجید فقیهی
شیخ حسن محمودی
شیخ علی قربانی
شیخ رسول چگینی (۱۷)
شیخ محمد محمدی ارانی
سیدحسین موسوی نسب
شیخ محمد کثیری
سید مصطفی مومنی
سید محمد جلالی (۱۴)
شیخ محمد کاظمی نیا (۹۳)
شیخ محمد توکلی جوری
شیخ علیرضا کلاهدوزان (۱)
شیخ محمد طائبی اصفهانی
شیخ عارف محمدی
شیخ جلال باقری
سید محمد علی حسینی هرندی (۲)
شیخ مهدی دهبان (۳۷)
سید کاظم مددی
شیخ محمد زینعلی
سید علیرضا مددی (۲۳)
شیخ حامد خادم الذاکرین (۴)
شیخ محمد ناصری (۱)
شیخ علیرضا ضیایی (۳۰۰)
شیخ حسین صادقی
شیخ عباس مقیسه
شیخ محمد مهدی مقیسه
شیخ عبدالعباس حیاتی
شیخ علی علمداری
شیخ مجتبی خرقانی
شیخ یوسف تیموری
شیخ محمد رضا محمد علیزاده
شیخ مهدی قنبریان
شیخ حسین زهدی علیپور
شیخ حسین اطهری نیا (۱)
■ طلاب حوزه علمیه حضرت بقیت الله عج - قم
ورودی سال ۱۳۹۳
ورودی سال ۱۳۹۴
ورودی سال ۱۳۹۵
ورودی سال ۱۳۹۶ (۱)
ورودی سال ۱۳۹۷
ورودی سال ۱۳۹۸
ورودی سال ۱۳۹۹
ورودی سال ۱۴۰۰ (۱)
ورودی سال ۱۴۰۱
■ سایر نویسندگان (۳۲۵)

جدیدترین مقالات

مقالات تصادفی

مقالات پربازدید

بررسی حرف جر علی در کتب ادبیات عرب محقق:محمد طاها خادمی

بررسی حرف جر علی در کتب ادبیات عرب

حوزه علمیه حضرت بقیه الله(عج)

استاد راهنما:حجت الاسلام و المسلمین علوی لاجوردی

استاد مشاور:حجت الاسلام و المسلمین محمدی

سال تحصیلی:1404-1403

محقق:محمد طاها خادمی

     

 


 

 

 

 

f

چکیده : استعلاء (برتری یا فرادستی): به معنای قرار گرفتن بر روی چیزی یا بالاتر بودن از آن. حسی: مثلاً: “وَعَلَیْها وَعَلَی الفُلکِ تُحْمَلُونَ” (المؤمنون/22). معنوی: مثلاً: “فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ”. این معنا، اصلی‌ترین کاربرد حرف “علی” است.

مصاحبت (همراهی):به معنای “با” یا “همراه”. مثال: “وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ…” (یعنی با وجود تمایل شخصی به غذا).

 مجاوزة (عبور یا تجاوز): به معنای “از” یا “درباره”. مثلاً: “…رَضِيتْ عَلَيَّ…” به معنای “رَضِيتُ عَنِّي”.

تعلیل (بیان علت): به معنای “به خاطر” یا “برای”. مثال: “لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُم” (البقره/185) یعنی “برای هدایت شما”.

ظرفیت (زمان یا مکان): برابر با “في” (در). مثال: “وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ” (القصص/15).

موافقت یا معنای مشابه

ممکن است در برخی موارد معنای نزدیک به سایر حروف جر، مانند “في” یا “مع”، بدهد

موافقه “من”

مضمون: مثال: “الّذینَ إذا اكْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ” معنی: “اگر (و هنگامی که) بر مردم (به معنای ‘من’) سنجش می‌کنند.”

این کاربرد به مفهوم “من” اشاره دارد و تأکید بر استخراج از بعدی به نام “ناس” دارد.

موافقه “باء”

مضمون: مثال: “حَقِیقٌ عَلَی أنْ لا أقُولَ عَلَی الله إلاّ الحَقَّ” مفهوم: اینجا “علی” به معنای “بنام” است و به کار می‌رود.

به طور کلی، “علی” می‌تواند به معنای “باء” در معانی مجازی به کار رود، مانند “بعتکُ هذا علی ألف” که به معنای “به قیمت هزار” است.

عوض و معوض

مضمون: تحلیل ساختاری: “علی” نیز می‌تواند به عنوان عوضی برای “علیه” در مواقع خاص حذف شود. مثال: “فانظر بمَن تَثقُ”، در اینجا “علی” به تعویض اشاره دارد.

استدراک و اضراب

مضمون: مثال: “على أن قرب الدار خيرٌ من البعد” توضیح: در این نوع، “علی” به عنوان ابزاری برای اضراب بیان می‌شود.

به عنوان نمونه، در جملاتی مانند: “لم أحْضَرْ حفلة زفاف صديقي على أني كنتُ راغبًا في حضورها”، “علی” به استدراک معنی اشاره دارد.

استعمالات متعدد: “علی” به‌عنوان یک اسم با چندین قابلیت استعمال می‌شود و می‌تواند به عنوان حرف جر در جمله ظاهر گردد. اگر مجرور “علی” و فاعل آن هر دو ضمیر باشند و همچنین همان مرجع را نشان دهند، از قبح معنایی در این مورد جلوگیری می‌کند. استثناها و معانی مختلف: دو معنای عمده برای “علی” مطرح شده است:

فوق: می‌تواند به معنای “بالا” یا “فوق” باشد، به‌ویژه زمانی که با “من” همراه شود.

الزام و شرط: “علی” به معنای الزام و شرط به کار می‌رود، مانند آیه‌ای که در آن از بیعت بر عدم شرک یاد شده است.

تحلیل‌های نحوی: “علی” می‌تواند به عنوان اسم به معنای “فوق” در جملاتی نظیر “غدت من علیه” نمود پیدا کند.در برخی موارد، “علی” به‌عنوان حرف جر می‌تواند به اقتضای وضع، علامتی از وجوب و الزامی بودن عمل را نشان دهد. پیشنهادات نحوی: ابن هشام در بررسی‌های خود برخی از ایرادات را اشاره کرده و نظرات مختلفی درباره عدم قبح معنایی “علی” ارائه می‌دهد.

نقد و تحلیل: گرچه “علی” به لحاظ لفظی تحت تأثیر قبح قرار ندارد، اما بررسی معنایی آن همچنان موضوع بحث برانگیز است.

مقدمه:

متن به تحلیل حرف جر “علی” و معانی و کاربردهای مختلف آن می‌پردازد. این حرف جر دارای استعمالات مختلفی است، از جمله اینکه به معنای “فوق” به‌ویژه زمانی که با “من” همراه می‌شود، و همچنین به معنای الزام و شرط، مانند در آیه‌ای که بیعت بر عدم شرک را نشان می‌دهد.

تحلیل نحوی نشان می‌دهد که وقتی مجرور “علی” و فاعل آن هر دو ضمیر باشند و یک مرجع مشترک داشته باشند، قبح معنایی به وجود نمی‌آید. همچنین، “علی” ممکن است به‌عنوان اسم به معنای “فوق” به کار رود، مانند “غدت من علیه”.

نقد و نظرات مختلفی درباره “علی” نیز وجود دارد. ابن هشام به برخی ایرادات اشاره کرده و نظرات متنوعی در این زمینه ارائه می‌دهد. بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که این حرف جر به لحاظ لفظی قبح ندارد، اما تحلیل معنایی آن همچنان مورد بحث است..

کلید واژه:

حرف جر “علی”، نحو، معناشناسی، قبح معنایی، ابن هشام، استعمال، فوق، الزام، تحلیل نحوی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست

علی حرفیه
بر مجرور
احدها : الاستعلاء، إمّا علی المجرور وهوالغالب ، نحو : (وَعَلَیْها وَعَلَی الفُلکِ تُحْمَلُونَ) (المؤمنون /22)
الاستعلاء، [حِسّيّاً كانَ]، نحو: «زيدٌ علي السطح» [أوْ معنويّاً، نحو: «عَلَيَ ألفُ درهمٍ» .[1]

حرف جرّ.و من معانيه الاستعلاء.نحو«حُمِل على الدابَّة»[2]

الاستعلاءُ حقيقةً نحو «و على الفلك تحملون»  او معنويّاً  نحو «فضَّلنا بعضهم على بعضٍ».[3]

-حرف جر يجر الاسم الظاهر و الضمير،نحو:الآية: وَ عَلَيْها وَ عَلَى اَلْفُلْكِ‌ تُحْمَلُونَ‌ (۲۲)[المؤمنون:الآية ۲۲]،و لها معانٍ كثيرة منها: أ-الاستعلاء حقيقة أو مجازًا،و هو أصل معانيها،نحو الآية: وَ عَلَيْها وَ عَلَى اَلْفُلْكِ تُحْمَلُونَ‌[4].[5]

تكون بكثرة حرفا للإستعلاء حسسّا نحو:كل من عليها فإنّ أو معنى نحو فضلنا بعضهم على بعض[6]

معناى اصلى حرف جرّ «عَلَى»، استعلاء و تفوّق است كه در حقيقت، نوعى فرادستى و برترى را نشان مى دهد. براى نمونه، در آيۀ مبارك (وَ عَلَيْها وَ عَلَى اَلْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ) ،حرف «عَلَى» در هر دو مورد، مفهوم استعلاء را به ذهن مى رساند. بر اين اساس، مفهوم آيه اين است كه: شما بر فراز چهارپايان و بر فراز كشتى ها حمل مى شويد.[7]

علی للاستعلاء حسا نحو رکبت علی الفرس او معنی نحو تکبر علیه وقد تکون بمعنی فی الظرفیه نحو قوله تعالی. (وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ.) وقوله تعالی.[8]

علی للاستعلاء حسّا نحو (وَعَلَیْها وَعَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ) أو معنی نحو «تکبّر زید علی عمرو»[9]

قریب بر مجرور
أو علی ما یقرب منه ، نحو قوله تعالی : (أو أجِدُ عَلَی النّارِ هُدیً) (طه/10) وقول عبیدالله بن الحرّ الجعفی فی رثاء الإمام الحسین (علیه السلام) وأصحابه: وقفتُ علی أجداثِهم ومحالهم***فکادَ الحشی ینقض والعین ساجِمَه

معنوی
وقد یکون الاستعلاء معنویاً ، نحو قوله تعالی : (وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ) (الشعراء /14) وقول زینب الکبری «یا محمداه ، یا محمداه ، صلّی علیک ملائکه السماء ، هذا الحسین بالعراء»

ظاهر كلام المصنّف أنها في الاستعلاء المعنوي مجاز و هو المفهوم من شرحه حيث قال لأن حقيقة الكلمة من علا الشيء على الشيء تقول زيد على السطح ثم صار موضوعا للإلزام لأن اللزوم و الوجوب من قضيّته لأن ما يعلو الشيء يلازمه[10]

مصاحبه با مع:
الثانی : المصاحبه کَ «مع» ، نحو : (وآتَی المالَ عَلی حُبِّهِ)[11]

المصاحبة، نحو قوله تعالي: «وَآتَي المالَ عَلي حُبِّه» (2) أي مَعَ حُبّه.[12]

المصاحبة كمع نحو«بذل المالَ على فقره»[13]

المصاحبة،نحو الآية: وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّٰاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ‌ [الرّعد:الآية ۶]أي:مع ظلمهم[14]

مصاحبت؛ يكى از معانى حرف جرّ «عَلَى» مصاحبت است كه در اين صورت، بيان كنندۀ مفهوم اسمِ دائم الاضافۀ «مَعَ » است؛ به اين معنا كه حرف جرّ «على» گاه به معناى «مَعَ » به كار مى رود و در اين حالت، بر مصاحبت و معيّت دلالت مى كند. براى نمونه، در آيۀ مبارك (وَ يُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً) ، حرف «عَلَى» بر مصاحبت دلالت دارد. از اين رو، مفهوم آيه اين است كه: آن ابرار با اينكه خود به غذاى خويشتن نيازمندند / به صورت طبيعى به آن ميل دارند، (عَلَى حُبِّهِ )، آن را به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند.[15]

مجاوزة
الثالث : المجاوزه کَ «عن» کقول القُحَیف بن خمیر العُقیلی : إذا رَضِیتْ علیَّ بنو قُشیر***لَعمرُالله أعجبنی رِضاها

أی : عنِّی ، ویحتمل أن «رضیَ» ضُمِّنَ معنی «عطف».

المجاوزة بمعنى عن،نحو «رضى عليه»اي عنه[16]

المجاوزة كعن كقولهِ «اذا رضيت عليَّ بنو قُشَيرٍ» اَي: عني.[17]

المجاوزة،أي بمعنى:«عن»،نحو قول القُحيف العُقيلي:[من الوافر] إذا رَضِيَتْ عَلَيَّ بنو قُشَيْرٍ لَعَمْرُ اللّٰهِ أعْجَبَني رِضاها أي:رضيت عني.[18]

المصاحبة كمع و آتي المال على حبه أي مع حبه،و المجاوزة كعن نحو:رضيت عليه أي عنه[19]

واما عن فللتجاوز نحو اعرض عنه واخذ عنه وقد تکون بمعنی بعد نحو قوله تعالی. (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ.)[20]

تعلیل
الرابع : التعلیل کاللام ، نحو : (وَلِتُکَبّرُوا الله عَلی ما هَداکُم) (البقره /185) أی : لهدایته إیاکم.

التعليل، نحو: «زرتُكَ علي أنّكَ كريمٌ» أي لاِءَنّكَ.][21]

التعطيل نحو«عَلاَمَ تضربني»اي لأَيّ عِلَّةٍ[22]

التعليل كاللام كقولهِ «علامَ تقول الرمح  يُثقِلُ عاتقي».[23]

التعليل نحو و لتكبروا اللّه على ما هداكم أي لهدايته إيّاكم[24]

تعليل؛ معناى ديگر حرف جرّ «على»، تعليل يا همان بيان علّت است. براى نمونه، در آيۀ مبارك (وَ لِتُكْمِلُوا اَلْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اَللّهَ عَلى ما هَداكُمْ ) حرف «على» بر تعليل دلالت مى كند و مفهوم آن اين است كه: تا عدد روزهايى را كه نتوانسته ايد در ماه مبارك رمضان روزه بگيريد، كامل كنيد و خدا را به خاطر هدايتتان به راه راست، تعظيم كنيد. به اين ترتيب در اين آيه، «عَلَى ما هَداكُم»، جانشين «لِما هَداكُم» شده است؛ و «عَلَى» دقيقاً بيان كنندۀ مفهوم حرف جرّ «لِ -» است كه شاخص ترين معناى آن، دلالت بر مفهوم تعليل است.[25]

ظرفیت
الخامس : الظرفیه کَ «فی» ، نحو : (وَدَخَلَ الْمَدِینَه عَلی حِینِ غَفْلَه) (القصص /15)

الطرفية بمعنى في نحو«دخل المدينة على حين غفلة»،[26]

الظرفيَّة كفي نحو «و دخل المدينة على حين غفلةٍ».[27]

معنى«في»،نحو الآية: وَ دَخَلَ اَلْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ‌ [القَصَص:الآية ۵۱]،أي:في حين غفلة.[28]

ظرفيت؛ معناى فرعى ديگر حرف جرّ «عَلَى» ظرفيت است. براى نمونه، در آيۀ مبارك (وَ اِتَّبَعُوا ما تَتْلُوا اَلشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ ) ،حرف «عَلَى» به معناى «في» به كار رفته و بنابراين، مفهوم آن اين است كه: گروهى از كافران، از سخنانى كه شياطين در مملكت سليمان القا مى كردند، پيروى كردند.[29]

علی معنی فی نحو (وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ)[30]

موافقه(من)
السادس : موافقه «من» ، نحو : (الّذینَ إذااکْتالُواعَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ) (المطفّفین /2).

موافقة مِن نحو «اذا اكتالوا على الناس  يستوفون» اَي: من الناس.[31]

بمعنى(من)نحو إِذَا اِكْتالُوا عَلَى اَلنّاس‌ يَسْتَوْفُونَ‌ (المطففين:۲[32]

 

موافقة(باء)
السابع : موافقه الباء ، نحو : (حَقِیقٌ عَلی أنْ لا أقُولَ عَلَی الله إلاّ الحَقَّ) (الأعراف / 105).

موافقة الباء نحو«اركب على اسم اللّه»اي باسم اللّه،[33]

قد يكون على بمعنى(الباء)مجازا حتى لو قال بعتك هذا على ألف يكون(على)بمعنى(الباء) لقيام دلالة المعاوضة[34]

زائده
عوض و معوض:
أی : من یتکل علیه ، فحذف «علیه» وزاد «علی» قبل الموصول تعویضاً له ، قاله ابن جنّی ، وقیل : المراد : إن لم یجد یوماً شیئاً ، ثم ابتدأ مستفهماً فقال : علی من یتّکل؟ وکذا قیل فی قوله  :

ولا یؤاتیکَ فیما ناب من حَدَث***إلاّ أخوثِقَه فانظر بمَن تَثقُ

إن الأصل فانظر لنفسک ثم ابتدأ الاستفهام. وابن جنّی یقول فی ذلک أیضاً : إن الأصل : فانظر من تثق به؛ فحذف الباء ومجرورها وزاد الباء عوضاً. وقیل : بل تمّ الکلام عند قوله : «فانظر» ثم ابتدأ مستفهما فقال : بمن تثق؟

والثانی کقول النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) : «من حلف علی یمین» (3) والأصل : حلف یمیناً ، قاله ابن مالک (4). وفیه نظر؛ لأن الیمین مجاز عما یتعلق بها

ابن مالک : علی زائد است یعنی حلف یمینا :

یعنی چه ؟ یمین خودش حلف است دیگه ؟ این یعنی چه ؟ اگر مصدری معنا کنیم یمین را هر چند در لغت یمین مصدری دیده نشده در این حالتم ی شود مفعول مطلق است و این حرف جر زائد بر سر مفعول مطلق آمده است . این مشکلی ندارد اما اگر معنای مصدری نباشد . اینجا یا باید گفت مفعول مطلق است از است انبت نباتا یعنی یمین اسم برای سوگند است یا بگوییم مفعول بها ست کسی که بخورد سوکندی را . افتری علی الله کذبا . افتری خب همان کذب است . لذا گاهی ما مفعول به تاکیدی داریم .

ابن هشام اشکال می کند : علی زائده نیست ماده حلف به محلوف علیه . یعنی با علی متعدی می شود زید قسم خورد به خداوند بر انجام فلان کار  . در اینجا ابن هشام دارد که از یمین یعنی خود سوگند ، اما مجازا اراده مقسم علیه شده باشد . در محاورات فارسی هم این را داریم . لذا یعنی اگر کسی که قسم بخورد بر سوگند . لذا یمین مجاز است . نظیر هم برایش در فارسی داریم

ان تكون زائِدة  للتعويض او غيرهِ فالاول كقولهِ:  ان  الكريم و ابيك يعتمِل  اذ لم يجد يوماً على من يتَّكِل اَي: من يتكل عليهِ  فحذف عليهِ و زاد على قبل الموصول تعويضاً لهُ و قيل المراد اذا لم يجد يوماً  شيئاً ثم ابتداَ مستفهماً فقال على من يتكل و الثاني  كقولهِ «على كلّ افنان العضاءِ تروقُ» و فيهِ نظر لان  راقهُ الشيءُ بمعنى اعجبهُ و لا معنى لهُ هنا و انما المراد  تعلو و ترتفع.[35]

الخامس أن تكون زائدة للتعويض كقوله:إن الكريم و أبيك يعتمل إن لم يجد يوما على من يتّكل[36]

استدراک و اضراب التاسع
أن تکون للاستدراک والاضراب ، کقول أبی خراش : فوالله لا أنسی قتیلاً رزئته***بجانب قوسی ما بقیت علی الأرض

علی أنّها تعفو الکلوم ، وإنما نوکل بالأدنی ، وإن جلّ ما یمضی

أی : علی أن العاده نسیان المصائب البعیده العهد.

وتعلُّق «علی» هذه بما قبلها عند من قال به ، کتعلق «حاشا» بما قبلها عند من قال به؛ لأنها أوصلت معناه إلی ما بعدها علی وجه الإضراب والإخراج ، أو هی خبر لمبتدأ محذوف ، أی : والتحقیقُ علی کذا ، وهذا الوجه اختاره ابن الحاجب قال : ودلّ علی ذلک أن الجمله الاُولی وقعت علی غیر التحقیق ، ثم جیء بما هو التحقیقُ فیها.

الاستدراك نحو«على ان قرب الدار خيرٌ من البعد».و تعلّق «على»هذه بما قبلها او هي خبر لمبتد محذوف تقديره:و التحقيقُ على كذا.[37]

تكون للاستدراك و الاضراب كقولهِ «على ان  قرب الدار خيرٌ من البعد» و هي خبر لمبتدأ محذوف اَي: و التحقيق على كذا.[38]

الاستدراك،نحو:«لم أحْضَرْ حفلة زفاف صديقي على أني كنتُ راغبًا في حضورها».(«على»:حرف جر مبني...متعلق بالفعل«أحضر»أو بكلمة «الاستدراك»المقدّرة).[39]

أن تكون للاستدراك و الإضراب كقولك لا يدخل الجنّة فلان لسوء صنيعه على أنه لا يقنط من رحمة اللّه[40]

حرف جر. من معانيه الاستدراك كقول الشاعر : بكل تداوينا فلم يشف ما بنا على أن قرب الدار خير من البعد وهي - بهذا المعنى - لا تتعلق بما قبلها ، بل تتعلق بخبر محذوف لمبتدأ محذوف.[41]

این علی می آید برای اِبعاد المعنا و بگوید که این معنا را دور کن و بر معنای صحیح تمرکز کند . زیاده روی مانند بخل است .  توضیح شعر : قوسی نام دین است پس قسم به خداوند که فرامموش نکم آن مصیبت زده ایمادامی کمه بر زم باشم اما شادن این است که مصائب بدی... مانند لکن استدراکیه است .نکته : تمامی حروف جر در صورتی که زائد یا شبه زائد نباشند نیاز به متعلق دارند . یعنی چیزی که با اون ارتباط معنایی برقرار شود . سوال مطرح می شود که علی رد معنای اینجا یعنی اضراب و استدراک متعلق به چه دارد که چند وجه مطرح شده است :  3 نظر وجود وجود دارد:

1.متعلق ندارد (لذا این حرف جر را شبه زائد می دانند . که این منتسب به ابن هشام است که حاشا و خلا را هم ازهمین نوع می دانست . اینجا همان مانند همان توضیح است .

2.متعلق دارد : عامل ماقبل است مانند بحثی است که در خلا است . حرف جر یک اثر معنایی دارد لذا چنان که در حروف جر داریم که اون حرف جر با لحاظ استدراک الصاق به ماقبل می شود .

3.ابن حاجب : علی در معنای نهم که برای اضراب و استدارک است متعلق به کون عام و خبر برای مبتدای محذوف است . معنای مستفید از ماقبل قابل قبول نیست و بر می گردیم به یک معنای دیگر یعنی ماقبل از علی معنایی که مستفاد است تحقیقی نیست بلکه معنای بعد از علی تحقیقی است لذا علی وقتی می آید جمله ماقبل که ذکر شده می خواهد بگوید التحقیق هکذا یعنی تحقیق این را می گوید لذا علی را متعلق گرفته به کون عام .

و تعلُّق «علی» هذه[چون معانی علی تمام شده است لذا چون دارد نکاتی میگوید که برای همه موارد است اما اینجا چون خاص مورد نهم دارد می گوید لذا هذه می گوید تا احتمال اینکه این نکته برای همه موارد است را از بین ببرد] بما قبلها عند من قال به، کتعلق «حاشا» بما قبلها عند مَن قال به ؛ لأنها أوصلت معناه إلی ما بعدها علی وجه الإضراب و الإخراج ، در این عبارت بالا در واقع دارد دو نظر در حاشا را میگوید .

أو هی خبر لمبتدأ محذوف ، أی: و التحقیقُ علی کذا، و هذا الوجه اختاره ابن الحاجب قال: و دلّ علی ذلک[کون علی خبر محذوف] أن الجملة الاُولی وقعت علی غیر التحقیق، ثم جیء بما هو التحقیقُ فیها.

دو اشکال به نظر ابن حاجب :

اولا )علی که متعلق به التحقیق گرفته می شود مشکل اش این است که معناش دیگر معنای اضراب و استدراک نیست . ابن حاجب می آید بر این فرض اضراب است می گوید تحقیقی نیست معنای ماقبل ، لذا با این لحاظ جلو می آید . و علی در جمله مابعد علی دیگر اضراب نیست بلکه استعلا است لذا بگوییم علنا نظر ایشون این است که علی نهم نداریم یعنی علی اضراب نداریم بلکه اینگونه حل می کنیم .

ثانیا) ارتکاز نداریم که علی اینگونه باشد یعنی درجمله ای مستقل باشد .

 

علی اسمیه
وجوه استعمالی
حرف جر بر سرش بیاید .در استعمالات معمولا من داخل شده است.

آن جائى است كه مجرور «على» و فاعل متعلّق آن، هردو ضميرند و هردو نيز داراى كه يك مرجع و مصداق مى‏باشند چرا ؟ وقتی ما یک فعل متعدی را اعم از به حرف جر ، فاعل در فعل متعدی موثر است و مفعول هم متوثر می شود یعنی اثر فاعل بر مفعول وارد میشود و اصل هم این است که موثر غیر از متوثر باشد یعنی باید این دو غیر از هم باشند . وقتی اصل تغایر فاعل و مفعول شد ، اخفش می گوید اگر در موردی از استعمال فاعل و مفعولی اتحاد در مصداق پیدا کردند این قبح دارد لذا ما برای اینکه دچار قبح مطلق نشویم باید وقتی فاعل و مفعول اتحاد معنوی دارند از اتحاد لفظی دور کنیم لذا اگر مجرور علی ... علی را بگوییم اسمی است که دیگر از جهت لفظ مفعولی نداریم که بخواهد با فاعل اتحاد مصداقی نداشته باشد . شاید اشکال شود که بحث اصل ما در معنا بود لذا این مشکل هنوز پابرجاست و لفظا درست کردیم اما اشکال ندارد . چون این قبح از بین می رود با همین کار . بعد ایشون دو مورد را استثنا کرده است.

والثانی من وجهی علی : أن تکون اسماً بمعنی «فوق»
و ذلک إذا دخلت علیها «مِن» کقوله :غَدَتْ مِنْ علیهِ بعد ماتمَّ ظِمْؤها***تَصِلّ وعن قَیض بِبَیداء مَجْهَلِ

وزاد الأخفش موضعاً آخر وهو أن یکون مجرورها وفاعل متعلقها ضمیرین لمسمّی واحد ، نحو : (أمْسِکْ عَلَیْک زَوْجَکَ) (الأحزاب /37) ؛ لأنه لایتعدی فعل المضمر المتصل إلی ضمیره المتصل فی غیر باب «ظنّ وفقدَ وعدِمَ» ، لایقال : «ضربتُنی» ولا «فرحت بی».

وفیه نظر؛ لأنها لو کانت اسماً فی نحو هذه الآیه لصحّ حلول «فوق» محلها ، ولأنها لو لزمت اسمیتها لما ذُ کِر ، لزم الحکم باسمیه «إلی» فی نحو : (فَصُرْهُنَّ إلَیکَ)

وهذا کلّه یتخرج إمّا علی التعلق بمحذوف کما قیل فی اللام فی «سقیاً لک» وإمّا علی حذف مضاف ، أی : أمسک علی نفسک ، واضمم إلی نفسک

وقد يكون «عن» و «علي» إسمَيْنِ إذا دخل عليهما «مِنْ»، فيكون «عَنْ» بمعني «الجانب»، تقول: «جلستُ مِنْ عَنْ يمينِه» ويكون «عَلي» بمعني «فَوْق» نحو: «نزلْتُ مِنْ عَلَي الفرسِ»[42]

و قد تأتي اسماً بمعنى فوق و ذلك بعد مِن نحو«اقام من على جناح الهيكل»اي فوقه،و يقال«علي كذا و بكذا»اي اعطني ايَّاه،و«عليك زيداً»اي الزمه، و«عليك بكذا»اي تمسَّك بهِ و هي في هذه الحالة اسم فعل بمعنى الأَم[43]

اسمًا،و ذلك إذا دخلتْ عليها«مِنْ‌»،كقول مُزاحم العُقَيلي يصف القطا : [من الطويل] غَدَتْ مِنْ عليه بعد ما تمَّ ظِمْؤها تصِلُّ و عنْ قَيْضٍ بِزَيْزاءَ مَجْهَلِ‌[44]

على الأصحّ أنّها قد تكون،...،إسما بمعنى فوق بأن تدخل عليها من نحو:غدوت من على السطح أو من فوقه[45]

على اسم بمعنى فوق وذلك إذا جرت ب (من). الشاهد : غدت من عليه بعد ما تمّ ظمؤها تصلّ وعن قيض بزيزاء مجهل الشرح : ذهبت القطاة من على الفرخ بعد ما اشتد ظمؤها وهي تصوّت من شدة العطش كما ذهبت أيضا عن القشر قشر البيض الموجود في بيداء لا يهتدي الانسان إليه.[46]

مراد از باب ظن افعال قلوب است نه فقط فعل ظن .

چرا ؟ انسان خیلی پیش می آید که علم اش یا گمانش به خودش تعلق میگیرد مثلا علمتنی جالسا

اصل بیان ظاهرا این است . در باب افعال قلوب که ما دو معفول داریم واقع اش این است که ما دو مفعول نداریم بلکه ما در واقع یک مفعول داریم و ان هم رابطه بین اون دو است . لذا اون دو مفعول برای باب ظن نیستند . باب عدم و فقد چرا ؟

افعال قلوب استتثنا می شود که به معنای علم و وجدان است لذا این دو مقابل وجدان است و ضد اوست و لذا از باب حمل اون بر اون همین حالت را دارد . در بعض موارد گفته اند فقط این بحث در فقد و عدم است و نه بقیه افعالشان . ابن هشام می گوید فیه نظر :

طبق بیان اخفش که علی اسم باشد لذا علی باید به معنای فوق باشد یعنی فوق را به جای آن بگذاریم . لذا اگر اینگونه باشد معنا درست در نمی  آید بعض جاها و اگر تفاوت نداشته باشد ..

اگر این صحیح باشد این که فقط در علی نیست . ما کسی نداریم الی اسمی نداریم اما چقدر در الی هم هیمن حالت علی داریم در حالیک احدی این را ندارد که الی اسمی باشد . ابن هشام اصل مطلب را قبول دارد که قبح دارد اما این حرف اون که می گوید اسمی است نمی پذیرد . بعد دو راه حل می دهد :در این موارد ما متعلق را چیز دیگری می گیریم . ایشون ارید ارادتی می گیرد . یعین امسک علیک مانند بحث سقیا خیلی این را نمی پذیریم . ما مجرور حرف جر را به حذف مضاف در نظر میگریم

علی برای الزام واصل بودنش
على للإلزام و أصله:لإفادة معنى التفوّق و التعلّي،و لهذا لو قال:لفلان عليّ ألف يحمل على الدّين بخلاف ما لو قال:عندي أو معي أو قبلي.و على هذا قال في"السير الكبير":إذا قال رأس الحصن آمنوني على عشرة من أهل الحصن ففعلنا،فالعشرة سواه و خيار التعيين له.و لو قال أمنوني و عشرة أو فعشرة أو ثم عشرة ففعلنا فكذلك و خيار التعيين للأمن[47]
علی به معنی شرطیه
قد يكون(على)بمعنى(الشرط)قال اللّه تعالى يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللّهِ شَيْئاً (الممتحنة:۱۲)و لهذا قال أبو حنيفة:إذا قالت لزوجها طلّقني ثلاثا على ألف فطلّقها واحدة لا يجب المال،لأن الكلمة ههنا تفيد معنى الشرط،فيكون الثلاث شرطا للزوم المال[48]

علی برای ایجاب
على للإيجاب على فهو للإلزام باعتبار أصل الوضع لأن معنى حقيقة الكلمة من علو الشيء على الشيء و ارتفاعه فوقه و ذلك قضية الوجوب و اللزوم؛ و لهذا لو قال لفلان علي ألف درهم أن مطلقه محمول على الدين إلا أن يصل بكلامه وديعة لأن حقيقته اللزوم في الدين [49]

 

منابع= موسوعه مصطلحات الفقه عند المسلمین،هدایۀ فی النحو،المنجد فی اللغۀ، المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية، المنهاج فی القواعد والاعراب، أقرب الموارد في فصح العربية، البهجة المرضیه علی الفیة ابن مالک(سیوطی)،نحو کاربردی2،شرح الفیه ابن مالک، هدایة فی النحوص،مغنی الادیب


[1] هدایة فی النحو ص237

[2] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[3] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[4] المؤمنون:الآية ۲۲

[5] المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية ، ج ۱ ، ص ۷۲)

[6] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[7] نحو کاربردی(2)

[8] شرح الفیه ابن مالک ص143

[9] البهجة المرضیه علی الفیة ابن مالک(سیوطی)ص251 سوره  المؤمنون الایه22

[10] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[11] مغنی الادیب جلد اول

[12] هدایة فی النحو ص237

[13] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[14] المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية ، ج ۱ ، ص ۷۲)

[15]  انسان/ 8. نحو کاربردی2

[16] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[17] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[18] المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية ، ج ۱ ، ص ۷۲)

[19] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[20] شرح الفیه ابن مالک ص143

[21] هدایة فی النحو ص237

[22] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[23] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[24] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[25] بقره/ 185. نحو کاربردی2

[26] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[27] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[28] المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية ، ج ۱ ، ص ۷۲)

[29] بقره 102 نحو کاربردی 2

[30] البهجة المرضیه علی الفیة ابن مالک(سیوطی) ص251 سوره البقره الایه102

[31] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[32] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[33] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[34] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[35] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[36]موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[37] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[38] أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد ، ج ۳ ، ص ۶۳۶)

[39] المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية ، ج ۱ ، ص ۷۲)

[40] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[41] المنهاج فی القواعد والاعراب ص230

[42] هدایة فی النحو

[43] المنجد فی اللغة ، ج ۱ ، ص ۸۲۵

[44] المعجم المفصل في دقائق اللغة العربية ، ج ۱ ، ص ۷۲)

[45] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

[46] المنهاج فی القواعد والاعراب ص130

[47] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

36موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص 5301

[49] موسوعة مصطلحات أصول الفقه عند المسلمین ، ج ۱ ، ص ۵۳۰۱

ارسال سوال